تنها راه نجات بشر کاربرد شیوه امامت است

کد خبر: 26673
استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه به عقیده من تنها راه نجات بشر کاربرد شیوه امامت است، گفت: دولت در واقع صورت بیرونی یک نظام اجتماعی است و هر ملتی با دولت خود بازنمایی می‌شود.
وارث: نشست «نظریه دولت ـ تمدن با تکیه بر آرای ابن خلدون» از سلسله پیش‌نشست‌های همایش ملی علم اجتماعی مسلمین با سخنرانی دکتر غلامرضا جمشیدی‌ها، دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در واحد تهران جامعة المصطفی(ص) العالمیه برگزار شد.

وی در این نشست به ارائه نظریه‌ای جامعه‌شناختی در زمینه تمدن اسلامی و با تکیه بر مفهوم دولت پرداخت. جمشیدی‌ها دانش‌آموخته جامعه‌شناسی است که تحصیلات خود را در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا به ترتیب در دانشگاه‌های تهران، تربیت مدرس و منچستر انگلیس به پایان رسانده است. وی نویسنده کتاب نظریه‌های جامعه‌شناسی و مترجم آثاری در زمینه جامعه‌شناسی است.

این محقق و نویسنده کشورمان بیان کرد: در دوره تحصیل و همچنین تدریس من همواره با این مسئله درگیر بوده‌ام که نظریه‌های موجود جامعه‌شناسی را چگونه می‌توان با داده‌ها و یافته‌های مذهبی خودمان و آن چه در جامعه ما اتفاق افتاده و دارد اتفاق می‌افتد هماهنگ و سازگار کرد. علی شریعی یکی از کسانی بود که نمی‌توان نقش او را نادیده گرفت. او بسیار کمک کرد تا خیلی از مسائل جامعه ما و مسائل مذهبی ما زبانی گویا در این عرصه پیدا کنند. آنچه در طول دوره تحصیل در زمینه نظریه‌های جامعه‌شناسی و تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام خواندم مرا بیش از پیش با دو حوزه تمدنی و مفهومی‌ای که مسئله من از مواجهه آنها با هم نشئت می‌گرفت، آشنا کرد و مرا در راه ارائه یک تئوری جامعه‌شناختی مصمم‌تر کرد.   

وی افزود: اهمیت تئوری و نظریه در این است که اطلاعات و داده‌های زیادی در دنیا وجود دارد اما آن چه به شما امکان می‌دهد که این داده‌ها را در ذهن خود سامان‌مند کنید نظریه است. این چیزی بود که نظریه‌های جامعه‌شناسی موجود، از اگوست کنت تا هابرماس، نتوانستند برای من انجام دهند. دلیل این مسئله هم معلوم است و آن این که مستندات و مشاهدات آن‌ها فقط تاریخ غرب بوده و تاریخ ما اساساً نادیده گرفته شده و این گونه ما را به حاشیه رانده‌اند.  

رئیس سابق دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه سخنانش تصریح کرد: آنچه در ابتدای این راه جلب نظر می‌کرد تفاوت نظریه آنها در مورد انسان با نظریه ما در این مورد است. در حالی که عموم نظریه‌های جامعه‌شناسی غربی بر یک انسان‌شناسی زیستی و زیست‌شناختی استوار است، من نظریه فطرت را اساس قرار دادم. این اساس مسائل زیادی را در ادبیات جامعه‌شناسی برای من معنادار کرد. من می‌دیدم که در حالی که جامعه‌شناسی اروپایی تا قرن ۱۸ به نظریه انسان‌های ناهمانند قائل است و تازه در قرن ۱۸ به نظریه انسان‌های همانند رسیده است (و از اینجا تازه حقوق بشر و حتی دانش جامعه‌شناسی شکل می‌گیرد)

جمشیدیها اظهار داشت: آموزه‌های دین ما و مبتنی بر همین آموزه‌ها نظریه انسان‌شناختی فطرت، به ما می‌گوید که خداوند یک نوع انسان بیشتر نیافریده است و همه انسان‌ها فهم دارند و می‌توانند تولید دانش داشته باشند و این توانایی به هیچ قوم و نژاد و مذهبی هم محدود نیست؛ چرا که خدا چنین امکانی را به آن‌ها داده است. البته این که این انسان بعداً چه می‌شود چیزی دیگر است؛ به قول شهید مطهری خدا انسان را به لحاظ جسمی کامل آفرید اما تکامل روحی‌اش را به عهده خودش گذاشت.

وی با طرح این پرسش که اگر همه می‌توانند دانش تولید کنند چه شده است که ما که زمانی آقای دنیا بودیم و دانش تولید می‌کردیم الان این وضعیت را نداریم؟، گفت: این آن دگرگونی و گوناگونی است که باید به گونه‌ای توضیح داده شود. در این زمینه نظریه‌های موجود عوامل مختلف نژادی، جغرافیایی، زبانی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و ... را مطرح کرده‌اند، که برخی اساساً قابل پذیرش نیست و برخی هم کامل نیست و همه شواهد را توضیح نمی‌هد. من عامل سیاست را و به طور مشخص دولت را عامل اصلی و کلیدی می‌دانم و معتقدم که اقتصاد و فرهنگ در مراحل بعدی قرار می‌گیرند.

وی بیان کرد: دولت در واقع صورت بیرونی یک نظام اجتماعی است و هر ملتی با دولت خود بازنمایی می‌شود. به عبارت دیگر ما در هر نظام اجتماعی یک سطح نه چندان ملموس و یک صورت بیرونی داریم و صورت بیرونی همان نهاد سیاسی است. نهاد سیاسی البته از همان سطح نه چندان ملموس متأثر می‌شود اما خود بر آن تأثیرگذار می‌شود. به عقیده من دولت که تبلور و عینیت نظام اجتماعی در حوزه سیاست است رابطه نزدیکی با تمدن دارد؛ تمدنی که عبارت است از توسعه شهر، اقتصاد و اختصاصاً صنعت و تولید علم. این تئوری با رجوع به تمدن‌های مختلف از تمدن یونان و تمدن روم گرفته تا تمدن اسلامی تأیید می‌شود و ما شاهد این هستیم که در همه این تمدنها دولت مستقری وجود دارد که امنیت و آسایش را به وجود می‌آورد، شهر را توسعه می‌دهد، دانش در آن توسعه و شکوفایی پیدا می‌کند و از این طریق تمدن به وجود می‌آید. این چیزی است که در مورد دنیای جدید هم صدق می‌کند.

این استاد دانشگاه تصریح کرد: برای مثال همین جامعه‌شناسی کلاسیک وقتی شکل می‌گیرد که اروپا مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی و دانش است. بعد از جنگ دوم جهانی هم که مرکز قدرت سیاسی به آمریکا منتقل می‌شود دانش جامعه‌شناسی هم از آمریکا می‌آید و اروپایی‌ها هم اگر بخواهند سخنی بگویند به آن جا می‌روند. این نظریه‌ای ست که مستندات زیادی آن را تأیید می‌کند و از سوی دیگر به نظر می‌رسد که بهتر از تئوری‌های جامعه‌شناسان جواب سؤالات زمانه ما را می‌دهد و می‌تواند تحولات جامعه را توجیه کند.

وی اذعان کرد: این نگاه اساس حمایت از نظام جمهوری اسلامی می‌تواند باشد؛ چرا که ما باید دولت اسلامی داشته باشیم تا بتوانیم تمدن اسلامی هم داشته باشیم. این نگاه است که توضیح می‌دهد چگونه چند موشک بیش از ۶۰ سال گفتگوی روشنفکرانه و چانه‌زنی با اسرائیل اثرگذار بوده است. البته این به معنای نادیده گرفتن سایر مؤلفه‌ها و منحصر دانستن همه چیز در سیاست و امور نظامی نیست، اما می‌خواهم بگویم که سیاست مهم است و این آن چیزی است که جامعه‌شناسی آن را نادیده می‌گیرد. جامعه‌شناسان دائم می‌گویند که دورکیم این را گفت، وبر این را گفت و ... خب گفت که گفت شما چه چیزی می‌گوئید؟ شما برای این کشور چه فکری می‌کنید؟

وی با اشاره به اینکه سیاست مناقشه‌آمیزترین نهاد اجتماعی است و این حاکی از اهمیتی است که دارد، گفت: سیاست واقعاً چنین اهمیتی را داراست. حضرت امام هم در انقلاب نظام سیاسی شاهنشاهی را هدف گرفت. یک راه این بود که مانند خیلی‌ها امام هم کار جزئی انجام بدهد. می‌شد نظام شاهنشاهی را پذیرفت و کار اقتصادی کرد، می‌شد کار فرهنگی کرد و حتی می‌شد درس حوزوی داد، اما امام هیچ کدام را نپذیرفت و گفت که مسیر این گونه نیست و فقط باید رأس قدرت تغییر کند،

جمشیدی ها بیان کرد: در واقع ما برای اصلاح اجتماعی سرنگونی می‌خواستیم و تا نمادهای نظام شاهنشاهی هم از بین نرفت دست بردار نبودیم؛ هر چند نمادهای سیاسی را از بین بردیم ولی نمادهای فرهنگی را از بین نبردیم یا بلد نبودیم از بین ببریم. در هر صورت انقلاب آن نظام را تغییر داد و بعد از آن هم امام گفتند که حفظ نظام از اوجب واجبات است. این حاکی از تأثیر دولت در تمدن‌سازی است.

وی اذعان کرد: سقوط تمدن اسلامی هم از وقتی شروع شد که دولت‌های ناکارآمد بر سر کار آمدند. آبراهامیان می‌گوید شکست‌های نظامی امتیازات دیپلماتیک را منجر شد، امتیازات دیپلماتیک امتیازات تجاری را به دنبال داشت، امتیازات تجاری راه نفوذ اقتصادی را گشود، نفوذ اقتصادی صنایع سنتی را تضعیف کرد واین نیز در نتیجه آشفتگی‌های اجتماعی را به بار آورد. من به این فرمول معتقدم و فکر می‌کنم که دنیا دارد این گونه با ما رفتار می‌کند.

این استاد دانشگاه تهران در پایان سخنانش گفت: البته من معتقدم که صندلی سیاست خیلی صندلی خطرناکی است؛ بر این اساس که کسی که به قدرت می‌رسد ممکن است به دلیل پایگاه اجتماعی دچار خودکامگی و انحصارطلبی، به دلیل در اختیار داشتن منابع مالی دچار تجمل‌گرایی و به دلیل حاشیه امن یا عوامل دیگر دچار سکون و آرامش‌طلبی شود. من و دانشجویانم برای یافتن مواردی خلاف این جستجو کردیم اما جز معصومین و کسانی که مانند آنها هستند و چند نفر محدود دیگر خارج از حوزه دین اسلام پیدا نکردیم که از این موارد بر کنار باشند. بر همین اساس به عقیده من تنها راه نجات بشر کاربرد شیوه امامت است.

/س.ب215