چرا حضرت ابراهیم (ع) در اواخر عمر به امامت رسید؟

کد خبر: 41384
حضرت ابراهیم با آن همه عظمت شخصیتی و شخصیت برجسته توحیدی که داشتند آن همه امتحان های دشوار را پشت سر می گذارند و عاقبت در دوران کهولت به مقام امامت می رسند که نشان دهنده عظمت مقام امامت است.
وارث: " شما می بینید که حضرت ابراهیم علیه السلام مقام رسالت را داشتند، اولوالعزم بودند و مقام خلّت و خلیل اللهی داشتند اما در اواخر عمر شریف شان به مقام امامت هم می رسند. همچنان که آیه 124 سوره بقره تصریح می کند: "وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین /  - به خاطر آورید- هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده). خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى‏‌رسد."این آیه اولا نشان می دهد که حضرت ابراهیم با آن همه عظمت شخصیتی و شخصیت برجسته توحیدی که داشتند آن همه امتحان های دشوار را پشت سر می گذارند و عاقبت در دوران کهولت به مقام امامت می رسند که نشان دهنده عظمت مقام امامت است و در ثانی خداوند در برابر خواست او می فرماید: مقام امامت به ظالمان نمی رسد،  یعنی کسی که از اول عمر تا آخر عمر به خداوند، خود و مردم کوچک ترین ظلمی مرتکب شده باشد به این جایگاه نخواهد رسید."

اگرچه اصل امامت، مهم ترین و بنیادین ترین باور شیعیان است اما بدون تعارف بدنه جامعه و حتی نخبگان ما دچار فقر معرفتی در این باره اند. سلسله گفتگوها و مطالب سرویس "قرآن و معارف" تلاش دارد از زبان کارشناسان به غنای معرفتی در  فضای رسانه و تبلیغ بیفزاید. آنچه در ادامه می آید بخش اول گفتگوی ما با حجت الاسلام و المسلمین امیر گلپور، کارشناس مباحث دینی است.

 

اگرچه اصل امامت در تشیع یک اصل بنیادین و غیر قابل انکار است اما از آن طرف هم می بینیم که امروز بدنه جامعه ما دچار یک فقر آگاهی و معرفتی در این باره است و ضعف ها مشهود به نظر می رسد. تصور  می کنم برای آغاز بحث  مناسب باشد که از جایگاه امامت در نظام هستی سخن به میان بیاوریم و در ادامه جزیی تر به موضوع توجه داشته باشیم؟

برای واکاوی این بحث اول از همه باید بدانیم که این بحث ظریف و دشوار است و بنده هم در حد  و حدود و وسع محدود علمی ام به این سوال پاسخ می دهم. ببینید خداوند متعال چون صاحب مقام غیب الغیوب است روی زمین نمی آید و وارد عرصه نمی شود پس قطعا او جانشینی بر روی زمین دارد که به واسطه آن جانشین خودش را معرفی می کند و در این میان معصومین علیهم السلام این نقش را در نظام هستی عهده دار شده اند. همچنان که در دعای ابوحمزه می فرماید: "انت دللتنی علیک / تو دلالت نمودی مرا بر خودت." این شناخت از خدا در میان معصومین(ع) وجود داشته و آن ها به دنبال این بودند که این معرفت و شناخت را در میان انسان ها رواج دهند.

اصل شناخت هم این است که ما از خود خدا برای شناسایی خودش بهره می بریم همچنان که امام سجاد علیه السلام می فرماید: "بک عرفتک / به واسطه تو، تو را شناختم" یعنی اوست که این ابزار شناسایی را در وجود انسان قرار داده است.

و این ابزار شناسایی چیست؟

فطرت. فطرت انسان بر اساس اصل توحید بنا شده است، بنابراین اگر کسی بتواند این فطرت را در وجودش بیدار و شکوفا کند به مقام کمال مطلق و خلیفه اللهی می رسد. در آیات قرآن به این موضوع تصریح دارد. از جمله در آیه 30 سوره بقره می فرماید: "وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً" یا در جای دیگری از قرآن می فرماید: "يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ". پس معلوم می شود که مقام و جایگاه خلیفه اللهی برای کمال رساندن انسان لازم و ضروری است. خداوند در قرآن می فرماید: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" و برخی از بزرگان مثل آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه فرموده اند:  لِیَسلکُون که در واقع همه باید راه سیر  و سلوک را طی کنند و متصل به حقیقت عالم شوند. یعنی گذر از عالم طبیعت و بیرون آمدن از ظلمت های این عالم و ورود به تمثّلات برزخی و اسما و صفات و بعد هم شهود ذات.

حال پرسش برای برخی ممکن است این باشد که نقش امام معصوم (ع) در این حلقه های سلوک چیست؟

خب معلوم است که شما برای طی این مراحل و رسیدن به آن کمال مطلق، نیاز یه راهنما دارید. همچنان که طی راه های زمینی بدون راهنما و راه بلد ممکن نیست و آدمی را به گمراهی می کشاند،  به طریق اولی طی راه های آسمان و ملکوت بدون راهنما یعنی کسی که او همان راه ها را طی کرده، ممکن نیست. البته این یک بحث عقلی و منطقی است. شما در هر رشته ای و تخصصی بخواهید به آن اوج برسید نیاز به استاد دارید.

اساسا از آن جایی که انسان خلق شده و این انسان قابلیت های شگفتی در وجودش دارد  و استعدادهای عجیب و غریبی به این موجود داده شده برای به فعلیت رساندن و استخرا ج و صیقلی کردن این گوهرها نیاز به گوهرشناس و مربی و استاد دارد. اصلا  وجه تمایز انسان با سایر موجودات از جمله حیوانات در همین جلوه های ملکوتی است وگرنه مشترکات انسان و حیوان در خور و خواب و نیازهای غریزی کم نیست. ای بسا حیوانات در قابلیت های جسمانی و حس های پنج گانه بسیار جلوتر از انسان هستند. پس اگر انسان ارجحیتی بر سایر موجودات از جمله حیوانات دارد در همان جهات و جلوه های ملکوتی است. اگر این نکته را بپذیریم، آن وقت این دغدغه پیش می آید که چه کنیم این جلوه ها در وجود انسان به ظهور و بروز برسد . پاسخ این سوال این است که برای ظهور این جلوه ها نیاز به راهنما داریم. این جاست که موضوع خلقت انبیا  و رسولان الهی از حضرت آدم (ع) تا حضرت رسول الله (ص) و در ادامه ائمه اطهار (ع) پیش می آید.

برخی در شناخت جوهر این واژه ها ممکن است دچار سرگردانی باشند از جمله این که تفاوت نبی و رسول و امام در چیست؟ اگر ممکن است قدری در این باره توضیح بدهید.

ما در مباحث کلامی و اعتقادی نبی را داریم که شخص صاحب مقام عصمت است. نبی بعد از این که یک سری آموزه های الهی از طرف خداوند به او تعلیم داده می شود در یک حیطه مأموریتی به تبلیغ جریان توحیدی می پردازند که عمدتا حیطه مأموریتی نبی محدود به یک منطقه و شهر و حتی خانواده است. اما از این بالاتر رسولان هستند، کسانی که سعه وجودی بالاتری دارند و به مقامات بالاتر رسیده اند. رسول کسی است که به مقام رسالت رسیده است و صاحب مقام عصمت است اما ظرفیت های وجودی بالاتری دارد و دایره تبلیغ رسالت او وسیع تر است. در مرحله بعد می بینیم بین رسولان نیز درجات مختلفی وجود دارد. یعنی در میان این رسولان، رسولان اولوالعزم یا صاحبان عزم ها و اراده ها را داریم که صاحب شریعت جداگانه ای هستند. کتاب دارند و شریعت آن ها ناسخ شریعت پیشین است. البته این به آن معنا نیست که تمام دستورات شریعت قبلی در شریعت جدید نسخ می شود بلکه یک گام به جلوتر است. همچنان که شما می بینید برخی از احکامی که در اسلام می بینید در یهودیت تحریف نشده هم وجود دارد.

اما بالاتر از مقام رسالت، مقام امامت است. شما می بینید که حضرت ابراهیم علیه السلام مقام رسالت را داشتند، اولوالعزم بودند و مقام خلّت و خلیل اللهی داشتند اما در اواخر عمر شریف شان به مقام امامت هم می رسند. همچنان که آیه 124 سوره بقره تصریح می کند: "وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین /  - به خاطر آورید- هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده). خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى‏‌رسد."

این آیه اولا نشان می دهد که حضرت ابراهیم با آن همه عظمت شخصیتی و شخصیت برجسته توحیدی که داشتند آن همه امتحان های دشوار را پشت سر می گذارند و عاقبت در دوران کهولت به مقام امامت می رسند که نشان دهنده عظمت مقام امامت است و در ثانی خداوند در برابر خواست او می فرماید: مقام امامت به ظالمان نمی رسد،  یعنی کسی که از اول عمر تا آخر عمر به خداوند، خود و مردم کوچک ترین ظلمی مرتکب شده باشد به این جایگاه نخواهد رسید.

/1102001307