شبهه پیرامون عاشورا و امام حسین (ع)

کد خبر: 43003
داستان كربلا حقيقت يا افسانه نخست در مورد بي آبي ، وضعيت بياباني و عطش حسين و يارانش:


شبهه پیرامون عاشورا و امام حسین (ع)
متن شبهه:

«همانطور كه ميدانيد جنگي كه در روز عاشورا رخ داده در نزديكي رود فرات بوده. در هيچ كجاي كره زمين نمي توانيد سرزميني در كنار يك رود را بيابيد كه صحرا و بيابان بي آب و علف باشد، مگر رودي كه از ميان كوهستان مي گذرد. همه در درازاي تحصيلمان خوانده ايم كه در كنار رودخانه ها جلگه و زمين هاي حاصل خيز به وجود مي آيد. واقعيت اين است كه اطراف فرات را نيز مانند ساير رودخانه ها، جلگه ها و زمين هاي حاصل خيز تشكيل ميدهد و كربلا نيز سرزميني سرسبز است. به عكس زير كه نقشه پوشش طبيعي عراق است توجه كنيد: منطقه كربلا را بنگريد، اينجا همان صحراي جهنمي كربلا است؟ از آن گذشته در چنين مناطقي به دليل نزديكي به رودخانه بستر زيرين زمين را سفره هاي پهناور آبي تشكيل مي دهد و دست رسي به آب آسان تر از آن چيزيست كه به ذهن مي رسيد. تنها با كندن ۴ يا ۵ متر از زمين مي توان به آب رسيد. در منطقه اهواز يكي از مشكلات ساخت و ساز همين سفره هاي زيرزميني است كه كاملا زير شهر با فرا گرفته اند. ۷۲ نفر نتوانسته اند يك گودال ۴ متري حفر كنند؟ از طرفي بر طبق گفتار شيعيان اين رويداد در تابستان و هواي گرم و جهنمي رخ داده ولي با مراجعه به اين سايت و وارد كردن تاريخ ۱۰ ام محرم سال ۶۱ هجري قمري در قسمت Islamic Calendar در مي يابيد كه عاشورا در روز چهارشنيه ۲۱ مهر ماه بوده است.البته ۲۱ مهر نيز هواي كربلا آنچنان خنك نيست ولي آن تابستان جهنمي هم كه شيعيان ميگويند نيست. اكنون مي گويند شرايط آب و هوايي ۱۴۰۰ سال پيش با امروز فرق دارد. نخست اينكه در يك پريود ۱۴۰۰ ساله آن تغيير آب و هوايي كه در ذهن مسلمانان است نمي تواند رخ دهد و دوم اينكه اگر هم تغييري باشد مطمئنا هوا خنك تر نشده بلكه دما بالاتر هم رفته است. يعني ۱۴۰۰ سال پيش نسبت به امروز خنك تر بوده. اما يك نكته ي جالب ديگر در داستان هايي كه از واقعه ي عاشورا گفته شده اشاره اي به گرسنگي نگرديده ، يعني كاروان حسين مشكل گرسنگي نداشته است. مسلما كاروان براي سير كردن خود علف نمي خورده. پس اين كاروان نيز مانند ساير كاروان ها حيوانات اهلي به همراه خود داشته كه با مشكل گرسنگي مواجه نشود، مثلا گوسفند يا بز، براي رفع تشنگي نيز ميتوانستند از شير همين حيوانات اهلي استفاده كنند. در ضمن شتر نيز همراه آنها بوده ، عرب ها كه به خوردن شير شتر علاقه ي بسيار دارند ، ميتوانستند از شير شتر ها نيز استفاده كنند. باز هم نكته اي ديگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسين: هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين عليه السلام را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايه‏بانى براى آنان قطع كنند. (تاريخ‏الشيعه،محمد حسين المظفري، ص ۸۹، بحار الانوار،ج ۴۵،ص ۳۹ قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آنجا دستور داد.. (اعيان الشيعه،ج ۱،ص ۶۲۸،تراث كربلا،ص ۳۴;بحارالانوار،ج ۴۵،ص ۳۹۷) سال ۲۳۶ متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (همان) از اين دست نقل قول ها بسيار است كه تنها به سه مورد اشاره كردم. در بيابان بي آب علف و صحراي جهنمي كشت و كار كرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با اين همه موارد چگونه حسين و كاروانش از تشنگي و گرماي هوا رنج ديده اند؟ آيا مذهب عقلي را كه فكر كه مي كند نمي ربايد؟ دوم هرمله و گردن علي اصغر: اين داستان علي اصغر هم از آن افسانه هاي جالب عاشوراست كه تنها ذهن گنگ و مسخ شده يك مسلمان مي تواند باورش كند. داستان از اين قرار است: حسين به علت عطش فراوان كه در پست قبلي اشاره كردم عطشي در كار نبوده ، فرزند شيرخوارش را در بغل گرفته و جلوي سپاه ميرود و ميگويد دست كم به اين طفل آب بدهيد.از آن طرف (سپاه يزيد) شخصي به نام حرمله كه گويا تيرانداز قابلي بوده تيري را به قصد گلوي نوزاد رها كرده و او را مي كشد، يا شهيد مي كند يا هر چه شما بگوييد. در ظاهر تراژدي واقعا دردناكيست ولي با كمي تامل مطالبي دال بر خرافي و غير واقعي بودن اين داستان مي ابيم. نخست آنكه نوزاد شيرخوار و چندين ماهه اصلا گردني به آن صورت كه ما تصور مي كنيم ندارد.اگر دقت كنيد سر نوزاد به بدنش چسبيده است،دليلش هم آن است كه هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نكرده اند كه وزن سر را تحمل كنند. پس تير حرمله به كجا خورده است؟ تنها در يك صورت مي توان گردن نوزاد را تا حدودي ديد، در صورتي كه سر كودك به پشت برگشته و به سمت زمين آويزان شود. هيچ ديوانه اي چنين كاري با بچه اش نمي كند زيرا مطمئنا در اين حالت نخاع كودك صدمه خواهد ديد. دوم آنكه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا ۲۰۰ يا ۳۰۰ متر بوده است. اگر قهرمان تيراندازي المپيك با آن كمان هاي مجهز و مدرن را نيز بياوريم نميتواند از آن فاصله گردن كودك كه هيچ حتي پدر كودك را نشانه بگيرد و به هدف بزند.شايد با دراگانوف نيز چنين كاري دشوار باشد چه رسد به تير و كمان. سوم آنكه براي چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترين شخص فرمانده سپاه است. حرمله بايد حسين را مي زده نه نوزاد را. كدام عقل سالمي چنين چيزي را مي پذيرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول كرده و نوزاد را از پاي درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمي بوده مگر اين حرمله مازوخيسم داشته كه در آن شرايط، جنگ را كش بدهد و خودش را بيشتر اذيت بكند؟ در جايي مسلماني گفت حضرت كودك را در دست گرفته و نزديك سپاه رفته تا صداي او را بشنوند، در اين صورت بايد يه عقل حضرت شك كرد كه هم خودش و هم فرزندش را اينگونه به خطر انداخته. او كه فك و فاميل وحشي خود را بهتر مي شناخته. چهارم كه از همه نيز جالبتر است آن است كه اصلا كودك چند ماهه چه نيازي به آب دارد؟ نوزاد چندين ماهه شير مي نوشد و نه آب و مادرش ميتواند به نوزاد شير بدهد و تشنگي او را بر طرف سازد. در ضمن شير آن حيوانات اهلي كه پيشتر گفتم نيز موجود بوده. آيا مذهب ذهني را كه فكر مي كند نمي ربايد؟ سوم، ابوالفضل رفته آب بياره: اين داستان آب آوردن ابوالفضل بي سر و ته ترين افسانه عاشوراست. به اندازه اي اين داستان مسخره ساخته شده كه گمان مي كنم با يك بار مرور آن ديگر نيازي به تجزيه نباشد. داستان از اين قرار است كه آقا ابوالفضل كه مسلمانان ماشين شان را بيمه ايشان مي كنند براي رفع تشنگي لشگر حسين به دل دشمن زده و مشكي را از آب رودخانه پر كرده و در مسير برگشت شخصي آن دستش را كه مشك را گرفته بوده قطع مي كند. حضرت مشك را با دست ديگرش مي گيرد و به راهش ادامه مي دهد. دوباره يك از خدا بي خبري آن دست ديگر را هم قطع مي كند. حضرت اكنون مشك را با دندانش مي گيرد و در آخر چند از خدا بي خبر ديگر وي را به شهادت مي رسانند. لطفا يكي براي من توضيح بدهد كه حضرت چگونه مشك را از دستي كه قطع شده ميگيرد؟ آيا حضرت از اسب پياده شده و مي رود مشك را كه همراه دست قطع شده اش روي زمين افتاده بر مي دارد و دوباره سوار اسب مي شود و مي رود؟ دوباره كه آن يكي دستش قطع مي شود چه كار مي كند؟ آيا حضرت باز از اسب پياده شده و مي رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشك را با دندان مي گيرد؟ آيا در اين ميان كه هي حضرت از اسب پياده و دوباره سوار مي شده اند كسي نبوده ايشان را بكشد؟ يا اصلا هيچ كدام از اينها رخ نداده و پيش از آنكه دست مباركشان را قطع كنند، حضرت بر اساس مهارت هايشان مشك را به هوا پرتاب كرده اند با آن يكي دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشك را به هوا پرتاب كرده و اين بار با دندان مي گيرند؟ مگر حضرت هنرمند سيرك بوده؟ اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از كتف؟ با چه چيز قطع شده؟ شمشير؟ خاطرم هست در يك مراسم مذهبي در محرم روضه خوان گفت با كمان به سوي دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع كرده اند. مگر كمان هاي آن ها تبر پرتاب مي كرده است؟ خون ريزي شديد ناشي از قطع شدن دست در اين ميان كشك بوده؟ آيا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند ليتر بيشتر از انسان هاي معمولي خون داشته اند كه در ميانه راه به دليل كم خوني نمرده اند يا دست كم از هوش نرفته اند؟ به راستي مذهب عقلي را كه فكر مي كند نمي ربايد؟ اين تنها سه نمونه از افسانه هاي عاشورا بود. به داستان غسل كردن قاسم نيز اشاره اي نكردم زيرا برخي از مسلمانان خود اين داستان رو قبول ندارند. از اين دست افسانه ها بسيار است. اميدوارم بياموزيم كه تنها عقل و انديشه خود را ميزان قرار دهيم.»



پاسخ شبهه:


باز هم محرم آمد و هجمه‌ي شبكه‌هاي متعدد ماهواره‌اي و اينترنتي.
باز هم محرم آمد و مداحان و مداحي‌هايي كه تنها هدفشان گرياندن مردم به هر قيمت است و نه بيان واقعيت‌ها.
باز هم محرم آمد و جواناني كه ساعت‌ها پاي ماهواره و اينترنت مي‌نشينند و خود را در معرض انبوهي شبهه قرار مي‌دهند اما لحظه‌اي به سخنان «آگاهان به تاريخ» يا «آگاهان به سيره ائمه اطهارٹ» گوش نمي‌دهند. (باز هم به شما كه لااقل شبهات خود را فرستاده‌ايد و به دنبال جواب آن هستيد). و باز هم محرم آمد...
در پاسخ به قسمت اول سوال شما يعني عبارت: «صحراي كربلا» بايد گفت: واژه موجود در كتاب‌هاي تاريخي شيعه «سرزمين كربلا» يا واژه «كربلا» به تنهايي است. اين مطلب را مي‌توان در قديمي‌ترين كتاب‌هاي تاريخي شيعه همچون تاريخ يعقوبي،[1] تا كتاب‌هايي كه امروزه درباره واقعه عاشورا نوشته مي‌شوند، ملاحظه نمود.[2] حتي كتاب‌هايي كه از نظر ما مملو از مطالب تحريفي است، نيز كلمه «صحرا» در آن‌ها وجود ندارد.[3]
به نظر مي‌رسد واژه‌اي را كه شما كاربرد آن را به تمام شيعيان نسبت داده‌ايد تكيه كلام برخي مداحان بي اطلاع و يا كم سواد است كه براي گرياندن مردم دست به هر كاري مي‌زنند. بهتر است از خود آنان بخواهيد تا توضيح دهند كه چرا از اين واژه استفاده مي‌كنند نه اين‌كه آن را به «تشيع» نسبت دهيد.
هرچند شما دوست عزيز قطعا فارس زبان هستيد و با واژه‌هاي زبان مادري خويش آشنا مي‌باشيد و بعلاوه از تحصيلات خوبي نيز برخورداريد اما تذكر يك نكته خالي از لطف نمي‌باشد:
علي‌رغم تمام نكات فوق بايد گفت: واژه صحرا به معناي سرزمين وسيع است و گاه معادل واژه دشت (به عنوان مثال دشت لاله) به كار مي‌رود اين واژه الزاما به معناي سرزمين خشك و بي آب و علف نيست (جهت كسب اطلاعات بيشتر به كتاب لغت‌نامه دهخدا ذيل عنوان صحرا مراجعه فرماييد) همكنون نيز بسياري از مردم روستايي نقاط مركزي ايران به محدوده خارج از روستا، كلمه صحرا اطلاق مي‌كنند. مثلا بجاي اينكه بگويند: رفته سر زمين كشاورزي، مي‌گويد: رفته صحرا. به نظر شما آيا به زمين كشاورزي مي‌توان گفت: سرزمين بي‌آب و علف؟.
معنايي كه شما از كلمه صحرا برداشت كرده‌ايد (و مجريان شبكه‌هاي ماهواره‌اي نيز بر اين‌گونه فهميدن اصرار دارند تا بتوانند به اهدافشان برسند) در فارسي با عبارت «بيابان» مطرح مي‌شود. كلمه بيابان ريشه در كلمه: «بي‌آب» دارد يعني محل فاقد آب.
در ادامه شبهه آمده است: شيعيان مي‌گويند: واقعه عاشورا در تابستان گرم و جهنمي رخ داده.
پاسخ به اين سوال نياز به ذكر يك مقدمه دارد: در علم تاريخ كتاب‌ها را به دو دسته كلي تقسيم مي‌كنند: كتاب‌هاي منبع و كتاب‌هاي مرجع. منابع كتاب‌هايي هستند در زمان‌هاي بسيار قديم نگاشته شده‌اند، و كتاب‌هاي مرجع كتاب‌هايي هستند كه در همين سده‌هاي اخير نوشته شده‌اند و از لحاظ قدمت و سابقه درجه دوم به حساب مي‌آيند. (پايان مقدمه)
اولا بدليل محدوديت علم و امكانات سفر در زمان‌هاي قديم احتمال اشتباه توسط نويسندگان منابع وجود داشته است (و انسان موجودي است كه خطا در وي راه دارد) اما علي‌رغم همه اين حرف‌ها، در صورت امكان تنها يك منبع و مجددا تاكيد مي‌كنم تنها يك منبع نام ببريد كه ادعا كرده باشد واقعه كربلا در تابستان گرم و جهنمي رخ داده است؟ ما نيز از اين منبع استفاده كرده و به نقد آن خواهيم پرداخت. (به قول قديمي‌ها گشتيم نبود، نگرد نيست. اين حرف شما صرفا ادعايي كه دشمنان شيعيان به آن‌ها نسبت مي‌دهند).
نكته‌اي كه آن را ادعا مي‌كنيم و منكر آن نيستيم گرماي هوا در همان فصل مورد ادعاي شما است. به گونه‌اي كه شخص اگر در حال تكاپو باشد و آب هم نداشته باشد او را به زحمت و سختي مي‌اندازد. در مورد اين مسئله مي‌توانيد به كساني كه در اين فصل به كربلا مشرف شده‌اند مراجعه فرماييد كه بحمدالله تعدادشان هم كم نيست.
اما در همين سوال به صورت ضمني اشاره به قضيه تشنگي شده و اين‌كه چرا چاه نكندند تا از آب آن استفاده كنند زيرا در اين مناطق پس از حفر چهار يا پنج متر به آب مي‌رسيم؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت:
موضوع تشنگى و عطش امام حسين(ع) و اصحابشان در كربلا حقيقتي است كه نه تنها مورخان[4] از آن ياد كرده اند بلكه امام زمان (عج) نيز در زيارت ناحيه مقدسه به آن اشاره نموده، مي‌فرمايند:«فَمَنَعُوكَ الماءَ وَ وُرُودَه»«پس آب و ورود بر آن را بر تو ممنوع كردند». براى كسى كه اندكى در منابع تاريخى و ادبى سير كند، ترديدى باقى نمى‏ماند كه يكى از ويژگى‏هاى واقعه عاشورا، محدوديت آب براى اهل بيت(ع) بوده است. مدّت زمان محاصره و قطع راه ارتباط با آب از روز هفتم محرم بوده است؛ و در اين فاصله امام حسين(ع) به طرق گوناگون آب مورد نياز اردوي خويش را تامين مي‌كرده است. بنابر روايت ابن اعثم و ابن شهراشوب، امام حسين(ع) در جلوي خيمه چاهي حفر كرد كه آب گوارايي داشت. ابن اعثم در اين باره اظهار مي دارد كه: «چون عطش بر ايشان غالب گشت، حسين(ع) تبري برگرفت و از سمت خيمه زنان، نوزده گام به سوي قبله رفت، و زمين را كند. چشمه آبي ظاهر شد، ‌آبي گوارا و شيرين. سپس به اصحابش دستور داد آب بخورند و مشك‌ها را پر كنند».[5]
حفر چاه با آبي گوارا به دست مبارك امام با توجه به مقام امامت آن حضرت امري طبيعي بود؛ زيرا بنابر رواياتي، مردم آن عصر بين آن حضرت و گوارايي و بركت آب، ارتباطي معنادار قايل بودند. بنابر روايت ابن عساكر امام حسين هنگامي كه از مدينه به مكه مي‌رفتند با عبدالله بن مطيع برخورد كردند كه در حال حفر چاهي بود. ابن مطيع به امام عرض كرد: «اين چاه را من به آب رسانده ام و امروز ابتداي آب دهي آن است كه با دَلْو خارج مي‌شود پي اي كاش براي ما در آن از خدا بركت مي‌خواستي». امام فرمودند: «‌از آب آن بياور»‌ وي نيز چنين كرد و آن حضرت آشاميد و مضمضه نمود سپس آب را به چاه برگرداند. پس آب چاه گوارا و زياد شد».[6]
نتيجه اينكه: امام حسين وقتي كه مشاهده كرد كه دشمن بين او و آب حايل شده است آب مورد نياز اردوي خود را از طريق حفر چاه تامين نمود. و اين مطلب‌ از گزارشي كه براي عبيدالله بن زياد فرستاده‌اند به خوبي معلوم مي‌شود. او طي نامه‌اي به عمر سعد مي‌نويسد: «اما بعد به من چنان رسانيده اند كه حسين و ياران او چاه كنده و آب بر مي‌دارند، لذا آنان را هيچ فروماندگي نيست. چون بر مضمون نامه وقوف يابي بايد كه حسين و ياران او را از كندن چاه منع كني و نگذاري كه به آب دست يابند».[7]
براي ما به درستي معلوم نيست كه سرنوشت چاه چه شده است. اما با توجه به اينكه امام حسين(ع) سي تن از سواران و بيست تن از پيادگان سپاه خود را به فرماندهي برادرش حضرت عباس(ع) جهت آوردن آب به سوي فرات فرستاده و آن‌ها با درگيري با محافظانِ شريعه فرات موفق شدند بيست مشك آب براي امام و يارانش بياورند مي توان به اين نتايج رسيد:
1- امكان استفاده از چاه (حفر شده توسط امام) وجود نداشته و الا معنا نداشت كه امام ياران خود را براي آوردن تنها بيست مشك آب به سوي فرات بفرستد.
2- از اينكه پنجاه تن از ياران امام به سمت فرات حمله مي‌كنند و حتي با لشكر دشمن درگير مي‌شوند، اما اقدام به كندن چاه نمي‌كنند مي‌توان استفاده نمود كه امكان حفر مجدد چاه هم وجود نداشته، زيرا اگر چنين امكاني وجود داشت ياران امام به جاي درگيري با لشكر دشمن در شريعه فرات، براي حفر چاه با آنان درگير مي‌شدند.
3- با رسيدن نامه عبيدالله مبني بر منع امام حسين از حفر چاه آنان با حساسيت ويژه‌اي تكرار نشدن اين عمل را به هر قيمت ممكن دنبال مي‌كردند تا آنجا كه اصحاب امام به شريعه فرات دست يافته آب بر مي‌دارند اما ديگر سخني از حفر چاه در تاريخ به ميان نمي‌آيد.
4- آن‌گونه هم كه براي شما نقل شده (كه با كندن 3 يا 4 متر در كربلا مي‌توان به آب رسيد) نيست. زيرا امام و يارانش در شب عاشورا خندق بزرگ و عميقي را در اطراف خيمه ها حفر كردند[8] تا به هنگام جنگ، دشمن نتواند از پشت سر به آن ها حمله كند. اگر اين‌گونه بود كه براي شما نقل شده بايد اين خندق مالامال از آب مي‌شد. ( جالب است بدانيد يكي از شبكه‌هاي ماهواره‌اي در برنامه خود مي‌گفت: در كربلا با كندن زمين به اندازه دو متر، به آب مي‌رسيم. اما پس از آن‌كه با اشكالات متعدد و مستند مثل نشان‌دادن تصوير سرداب محل دفن حضرت اباالفضل و اين‌كه: اگر قرار بود با دو متر كندن زمين به آب رسيد هيچ كس در كربلا نمي‌توانست خانه بسازد زيرا تمام خانه ها نشست مي‌كرد تا چه رسد به خانه هاي چند طبقه و هتل‌هاي بزرگ كه نياز به پي ريزي دارند و ... در برنامه امسال خود، كمي متراژ را بالاتر برده و مي‌گفت: با كندن چهار متر...!).
با توجه به طولاني بودن سوال شما و در صورت مطالعه موارد فوق و احساس تمايل به ادامه اين مكاتبه، آماده پاسخ‌گويي به ساير موارد هستيم. ادامه سوالات خود (بخصوص در مورد شهادت علي اصغر كه پاسخي جالب و خواندني دارد) را ارسال فرماييد تا پاسخ‌گوي شما دوست عزيز باشيم.
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر مي‌توانيد به اين منابع مراجعه فرماييد:
1- اصغر فروغي، مسئله آب در كربلا، فصلنامه علمي ـ تخصصي تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره چهارم،‌ زمستان 1382.
2- محمد جواد طبسي، با كاروان حسيني از مدينه تا مدينه، مترجم: عبدالحسين بينش، قم، فراز انديشه، جلد چهارم (امام حسين در كربلا).

پاسخ به سوال فوق كه به صورت نامه ارسال شده است:

از اين‌كه پس از مطالعه اين نامه، به دنبال پاسخ آن بوده و با ما در ارتباط بوده‌ايد از شما متشكريم.
در پاسخ به قسمت اول سوال يعني عبارت: «صحراي كربلا» بايد گفت: واژه موجود در كتاب‌هاي تاريخي شيعه «سرزمين كربلا» يا واژه «كربلا» به تنهايي است. اين مطلب را مي‌توان در قديمي‌ترين كتاب‌هاي تاريخي شيعه همچون تاريخ يعقوبي،[9][1] تا كتاب‌هايي كه امروزه درباره واقعه عاشورا نوشته مي‌شوند، ملاحظه نمود.[10][2] حتي كتاب‌هايي كه از نظر ما مملو از مطالب تحريفي است، نيز كلمه «صحرا» در آن‌ها وجود ندارد.[11][3] لذا بهتر است بگوييم واژه فوق تكيه كلام مردم عوام يا برخي مداحان بي اطلاع و يا كم سواد است كه براي گرياندن مردم دست به هر كاري مي‌زنند، نه عبارتي علمي و مورد استفاده مورخان يا عالمان شيعه.
حال بياييد فرض را بر اين بگيريم كه عبارت صحرا مورد استفاده همگان باشد و در كتاب‌ها نيز چنين عبارتي ثبت شده باشد، به فرستنده اين نامه بايد گفت: هرچند شما قطعا فارس زبان هستيد و با واژه‌هاي زبان مادري خويش آشنا مي‌باشيد و بعلاوه از تحصيلات خوبي نيز برخورداريد اما تذكر يك نكته خالي از لطف نمي‌باشد:
واژه صحرا به معناي سرزمين وسيع است و گاه معادل واژه دشت (به عنوان مثال دشت لاله) به كار مي‌رود اين واژه الزاما به معناي سرزمين خشك و بي آب و علف نيست (جهت كسب اطلاعات بيشتر به كتاب لغت‌نامه دهخدا ذيل عنوان صحرا مراجعه فرماييد) همكنون نيز بسياري از مردم روستايي نقاط مركزي ايران، به محدوده خارج از روستا، كلمه صحرا اطلاق مي‌كنند. مثلا بجاي اينكه بگويند: رفته سر زمين كشاورزي، مي‌گويد: رفته صحرا. به نظر شما آيا به زمين كشاورزي مي‌توان گفت: سرزمين بي‌آب و علف؟.
معنايي كه شما از كلمه صحرا برداشت كرده‌ايد (و مجريان شبكه‌هاي ماهواره‌اي و فرستده اين نامه نيز بر اين‌گونه فهميدن اصرار دارند تا بتوانند به اهدافشان برسند) در فارسي با عبارت «بيابان» مطرح مي‌شود. كلمه بيابان ريشه در كلمه: «بي‌آب» دارد يعني محل فاقد آب.
در ادامه آمده است، شيعيان مي‌گويند: واقعه عاشورا در تابستان گرم و جهنمي رخ داده.
پاسخ به اين سوال نياز به ذكر يك مقدمه دارد: در علم تاريخ كتاب‌ها را به دو دسته كلي تقسيم مي‌كنند: كتاب‌هاي منبع و كتاب‌هاي مرجع. منابع كتاب‌هايي هستند در زمان‌هاي بسيار قديم نگاشته شده‌اند، و كتاب‌هاي مرجع كتاب‌هايي هستند كه در همين سده‌هاي اخير نوشته شده‌اند و از لحاظ قدمت و سابقه درجه دوم به حساب مي‌آيند. (پايان مقدمه)
اولا بدليل محدوديت علم و امكانات سفر در زمان‌هاي قديم احتمال اشتباه توسط نويسندگان منابع وجود داشته است (و انسان موجودي است كه خطا در وي راه دارد) اما علي‌رغم همه اين حرف‌ها، در صورت امكان تنها يك منبع و مجددا تاكيد مي‌كنم تنها يك منبع نام ببريد كه ادعا كرده باشد واقعه كربلا در تابستان گرم و جهنمي رخ داده است؟ ما نيز از اين منبع استفاده كرده و به نقد آن خواهيم پرداخت. (اين حرف صرفا ادعايي كه دشمنان به شيعيان نسبت مي‌دهند).
نكته‌اي كه آن را ادعا مي‌كنيم و منكر آن نيستيم گرماي هوا در همان فصل مورد ادعا است. به گونه‌اي كه شخص اگر در حال تكاپو باشد و آب هم نداشته باشد او را به زحمت و سختي مي‌اندازد. در مورد اين مسئله مي‌توانيد به كساني كه در اين فصل به كربلا مشرف شده‌اند مراجعه فرماييد كه بحمدالله تعدادشان هم كم نيست. جالب آن‌كه خود نويسنده نامه نيز به اين امر واقف بوده و منكر گرما نشده، اما زيركانه عناويني همچون «جهنمي» به آن مي‌افزايد تا بتواند شبهه خويش را پياده و به خواننده بقبولاند.
اما در همين سوال به صورت ضمني اشاره به قضيه تشنگي شده است و اين‌كه چرا چاه نكندند تا از آب آن استفاده كنند زيرا در اين مناطق پس از حفر چهار متر به آب مي‌رسيم؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت:
موضوع تشنگى و عطش امام حسين(ع) و اصحابشان در كربلا حقيقتي است كه نه تنها مورخان[12][4] از آن ياد كرده اند بلكه امام زمان (عج) نيز در زيارت ناحيه مقدسه به آن اشاره نموده، مي‌فرمايند:«فَمَنَعُوكَ الماءَ وَ وُرُودَه»«پس آب و ورود بر آن را بر تو ممنوع كردند». براى كسى كه اندكى در منابع تاريخى و ادبى سير كند، ترديدى باقى نمى‏ماند كه يكى از ويژگى‏هاى واقعه عاشورا، محدوديت آب براى اهل بيت(ع) بوده است. مدّت زمان محاصره و قطع راه ارتباط با آب از روز هفتم محرم بوده است؛ و در اين فاصله امام حسين(ع) به طرق گوناگون آب مورد نياز اردوي خويش را تامين مي‌كرده است. بنابر روايت ابن اعثم و ابن شهراشوب، امام حسين(ع) در جلوي خيمه چاهي حفر كرد كه آب گوارايي داشت. ابن اعثم در اين باره اظهار مي دارد كه: «چون عطش بر ايشان غالب گشت، حسين(ع) تبري برگرفت و از سمت خيمه زنان، نوزده گام به سوي قبله رفت، و زمين را كند. چشمه آبي ظاهر شد، ‌آبي گوارا و شيرين. سپس به اصحابش دستور داد آب بخورند و مشك‌ها را پر كنند».[13][5]
حفر چاه با آبي گوارا به دست مبارك امام با توجه به مقام امامت آن حضرت امري طبيعي بود؛ زيرا بنابر رواياتي، مردم آن عصر بين آن حضرت و گوارايي و بركت آب، ارتباطي معنادار قايل بودند. بنابر روايت ابن عساكر امام حسين هنگامي كه از مدينه به مكه مي‌رفتند با عبدالله بن مطيع برخورد كردند كه در حال حفر چاهي بود. ابن مطيع به امام عرض كرد: «اين چاه را من به آب رسانده ام و امروز ابتداي آب دهي آن است كه با دَلْو خارج مي‌شود پي اي كاش براي ما در آن از خدا بركت مي‌خواستي». امام فرمودند: «‌از آب آن بياور»‌ وي نيز چنين كرد و آن حضرت آشاميد و مضمضه نمود سپس آب را به چاه برگرداند. پس آب چاه گوارا و زياد شد».[14][6]
نتيجه اينكه: امام حسين وقتي كه مشاهده كرد كه دشمن بين او و آب حايل شده است آب مورد نياز اردوي خود را از طريق حفر چاه تامين نمود. و اين مطلب‌ از گزارشي كه براي عبيدالله بن زياد فرستاده‌اند به خوبي معلوم مي‌شود. او طي نامه‌اي به عمر سعد مي‌نويسد: «اما بعد به من چنان رسانيده اند كه حسين و ياران او چاه كنده و آب بر مي‌دارند، لذا آنان را هيچ فروماندگي نيست. چون بر مضمون نامه وقوف يابي بايد كه حسين و ياران او را از كندن چاه منع كني و نگذاري كه به آب دست يابند».[15][7]
براي ما به درستي معلوم نيست كه سرنوشت چاه چه شده است. اما با توجه به اينكه امام حسين(ع) سي تن از سواران و بيست تن از پيادگان سپاه خود را به فرماندهي برادرش حضرت عباس(ع) جهت آوردن آب به سوي فرات فرستاده و آن‌ها با درگيري با محافظانِ شريعه فرات موفق شدند بيست مشك آب براي امام و يارانش بياورند مي توان به اين نتايج رسيد:
1- امكان استفاده از چاه (حفر شده توسط امام) وجود نداشته و الا معنا نداشت كه امام ياران خود را براي آوردن تنها بيست مشك آب به سوي فرات بفرستد.
2- از اينكه پنجاه تن از ياران امام به سمت فرات حمله مي‌كنند و حتي با لشكر دشمن درگير مي‌شوند، اما اقدام به كندن چاه نمي‌كنند مي‌توان استفاده نمود كه امكان حفر مجدد چاه هم وجود نداشته، زيرا اگر چنين امكاني وجود داشت ياران امام به جاي درگيري با لشكر دشمن در شريعه فرات، براي حفر چاه با آنان درگير مي‌شدند.
3- با رسيدن نامه عبيدالله مبني بر منع امام حسين از حفر چاه آنان با حساسيت ويژه‌اي تكرار نشدن اين عمل را به هر قيمت ممكن دنبال مي‌كردند تا آنجا كه اصحاب امام به شريعه فرات دست يافته آب بر مي‌دارند اما ديگر سخني از حفر چاه در تاريخ به ميان نمي‌آيد.
4- آن‌گونه هم كه براي شما نقل شده (كه با كندن 3 يا 4 متر در كربلا مي‌توان به آب رسيد) نيست. زيرا امام و يارانش در شب عاشورا خندق بزرگ و عميقي را در اطراف خيمه ها حفر كردند[16][8] تا به هنگام جنگ، دشمن نتواند از پشت سر به آن ها حمله كند. اگر اين‌گونه بود كه براي شما نقل شده بايد اين خندق مالامال از آب مي‌شد. ( جالب است بدانيد يكي از شبكه‌هاي ماهواره‌اي در برنامه خود مي‌گفت: در كربلا با كندن زمين به اندازه دو متر، به آب مي‌رسيم. اما پس از آن‌كه با اشكالات متعدد و مستند مثل نشان‌دادن تصوير سرداب محل دفن حضرت اباالفضل و اين‌كه: اگر قرار بود با دو متر كندن زمين به آب رسيد هيچ كس در كربلا نمي‌توانست خانه بسازد زيرا تمام خانه ها نشست مي‌كرد تا چه رسد به خانه هاي چند طبقه و هتل‌هاي بزرگ كه نياز به پي ريزي دارند و ... در برنامه امسال خود، كمي متراژ را بالاتر برده و مي‌گفت: با كندن چهار متر...!).
با توجه به طولاني بودن سوال شما و در صورت مطالعه موارد فوق و احساس تمايل به ادامه اين مكاتبه، آماده پاسخ‌گويي به ساير موارد هستيم. ادامه سوالات خود (بخصوص در مورد شهادت علي اصغر) را ارسال فرماييد تا پاسخ‌گوي شما دوست عزيز باشيم.
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر مي‌توانيد به اين كتاب‌ها مراجعه فرماييد:
1- اصغر فروغي، مسئله آب در كربلا، فصلنامه علمي ـ تخصصي تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره چهارم،‌ زمستان 1382.
2- محمد جواد طبسي، با كاروان حسيني از مدينه تا مدينه، مترجم: عبدالحسين بينش، قم، فراز انديشه، جلد چهارم (امام حسين در كربلا).
3. مقتل جامع سيدالشهدا، گروهي از تاريخ پژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره

[1] . رجوع كنيد: تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش، ج2، ص179.
[2] . به عنوان نمونه ر.ك: محمد جواد طبسي، با كاروان حسيني از مدينه تا مدينه، ترجمه: عبدالحسين بينش، قم، فراز انديشه، ج3، ص258؛ علي نظري منفرد، قصه كربلا، قم، سرور، 1379ش، ص211؛ شيخ عباس قمي، در كربلا چه گذشت، ترجمه كمره‌اي، قم،‌ مسجد مقدس جمكران، 1372ش، ص256.
[3] . به عنوان مثال ر.ك: محمد تقي سپهر، ناسخ التواريخ، قم، ناصر، 1383ش، ص359.
[4]. در اين مورد علاوه بر منابع متعدد تاريخى، مي‌توان به انبوهى از ادبيات شكل گرفته پس از واقعه كربلا نيز اشاره كرد؛ يعنى، موضوع به قدرى مسلّم و جدّى بوده است كه، شاعران نامدار، براساس آن شعر سروده‏اند. براى مطالعه بيشتر ر.ك: 1- طبرى، تاريخ الامم والملوك، (م310)ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج7، ص 2963 به بعد؛ 2- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، (م 356)، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ص84 به بعد؛ 3- أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، 4- البداية و النهاية، (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407ق، ج8، ص 174 به بعد؛ 5- سيد ابن طاووس، اللهوف في قتلى الطفوف، قم، انوارالهدي، 1417ق، ص47 به بعد؛ 6- ابن قولويه قمي، كامل الزيارات، تحقيق: جواد قيومي، نشرالفقاهه، 1417ق؛ 7- علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 45، ص 149 - ج 101، ص 46.
[5]. ابن اعثم كوفي، كتاب الفتوح، مصحح: طباطبايي مجد، مترجم: مستوفي هروي، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893؛ ، ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب،مصحح: رسولي محلاتي، موسسه انتشارات علامه، بي‌تا، ج4، ص50.
[6]. ابن عساكر،‌ ترجمه الامام الحسين من تاريخ مدينه دمشق،‌ مصحح: محمودي، موسسه المحمودي للطباعه و النشر،‌ بيروت، 1398ق،‌ ص 155. اين امر در مورد ساير ائمه نيز صادق است كه در اين مورد مي‌توان به روايات شيخ صدوق و ابن شهراشوب اشاره نمود.
[7]. ابن اعثم كوفي، كتاب الفتوح، مصحح: طباطبايي مجد، مترجم: مستوفي هروي، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893.
[8] . مجلسي، بحار الانوار، ج45، ص4.
[9][1] . رجوع كنيد: تاريخ يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش، ج2، ص179.
[10][2] . به عنوان نمونه ر.ك: محمد جواد طبسي، با كاروان حسيني از مدينه تا مدينه، ترجمه: عبدالحسين بينش، قم، فراز انديشه، ج3، ص258؛ علي نظري منفرد، قصه كربلا، قم، سرور، 1379ش، ص211؛ شيخ عباس قمي، در كربلا چه گذشت، ترجمه كمره‌اي، قم،‌ مسجد مقدس جمكران، 1372ش، ص256.
[11][3] . به عنوان مثال ر.ك: محمد تقي سپهر، ناسخ التواريخ، قم، ناصر، 1383ش، ص359.
[12][4]. در اين مورد علاوه بر منابع متعدد تاريخى، مي‌توان به انبوهى از ادبيات شكل گرفته پس از واقعه كربلا نيز اشاره كرد؛ يعنى، موضوع به قدرى مسلّم و جدّى بوده است كه، شاعران نامدار، براساس آن شعر سروده‏اند. براى مطالعه بيشتر ر.ك: 1- طبرى، تاريخ الامم والملوك، (م310)ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج7، ص 2963 به بعد؛ 2- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، (م 356)، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ص84 به بعد؛ 3- أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، 4- البداية و النهاية، (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407ق، ج8، ص 174 به بعد؛ 5- سيد ابن طاووس، اللهوف في قتلى الطفوف، قم، انوارالهدي، 1417ق، ص47 به بعد؛ 6- ابن قولويه قمي، كامل الزيارات، تحقيق: جواد قيومي، نشرالفقاهه، 1417ق؛ 7- علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 45، ص 149 - ج 101، ص 46.
[13][5]. ابن اعثم كوفي، كتاب الفتوح، مصحح: طباطبايي مجد، مترجم: مستوفي هروي، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893؛ ، ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب،مصحح: رسولي محلاتي، موسسه انتشارات علامه، بي‌تا، ج4، ص50.
[14][6]. ابن عساكر،‌ ترجمه الامام الحسين من تاريخ مدينه دمشق،‌ مصحح: محمودي، موسسه المحمودي للطباعه و النشر،‌ بيروت، 1398ق،‌ ص 155. اين امر در مورد ساير ائمه نيز صادق است كه در اين مورد مي‌توان به روايات شيخ صدوق و ابن شهراشوب اشاره نمود.
[15][7]. ابن اعثم كوفي، كتاب الفتوح، مصحح: طباطبايي مجد، مترجم: مستوفي هروي، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893.
[16][8] . مجلسي، بحار الانوار، ج45، ص4.