نقش اخلاق در ساختن قلب سلیم
وارث: گاهي سؤال مي شود كه رابطه اخلاق با دين چيست؟ رابطه زبانشناسانه اخلاق با دين چيست؟ رابطه هستي شناسانه اخلاق با دين چيست؟ رابطه معرفت شناسانه اخلاق با دين چيست؟ رابطه روان شناسانه دين با اخلاق چيست؟ و تعهد اخلاقي يعني چه؟
اين سؤال هاي پنج گانه و امثال آنها در اثر آن است كه براي خيلي ها روشن نشد كه اخلاق چيست! چون روشن نشد كه اخلاق چيست، رابطه اخلاق با دين براي اينها روشن نيست و چون اخلاق جزء امور جزئي است نه جزء علوم كلّي؛ علوم كلّي مربوط به جهان است كه در جهان چه خبر است. مي گويند: اين جهان بيني است. ما تا جهان بيني شفاف و روشني نداشته باشيم، فن اخلاق هم براي ما روشن نمي شود؛ قهراً رابطه اخلاق با دين هم معلوم نخواهد بود؛ مسئله چرایي اخلاق، چگونگي اخلاق، براي چه متخلّق باشيم، از چه راه متخلّق باشيم، چرا بايد متخلّق باشيم؛ هميشه سؤال است. امّا اگر يك توضيح كوتاهي درباره جهان بيني و انسان و آينده انسان ارائه بشود،بسياري از اين سؤال ها پاسخ خودش را دريافت مي كند.
تأثير گذاري جهان بيني در شناخت دنيا
بر اساس جهان بيني، اين عالم طبيعت مسبوق به عالم ديگر است، يك؛ ملحوق به جهان ابد است، دو. ما يك حلقه اي در وسط قرار داريم، ما يك مسافري هستيم در بين راه؛ آغاز ما جاي ديگر است، انجام ما هم جاي ديگر. ما با مردن نمي پوسيم، با مردن از پوست به در مي آئيم. يك وقت انسان طبيبانه مرگ را توصيه مي كند، يك وقتي حكيمانه مرگ را توجيه مي كند. يك طبيب حس گراي تجربه رو؛ وقتي از او سؤال كرديد كه چرا اين شخص مُرد، حرفي مي زند كه ديگران آن را به شعر در آورده بودند.
از افراد عادي سؤال بكنيد كه چرا فلان شخص مُرد، تمام جواب را متمركز مي كنند كه اين دستگاه بدنش درست كار نمي كرد؛ حالا يا قلبش از كار افتاد، يا كليه اش از كار افتاد، يا دستگاه گوارشش آسيب ديد؛ چون اين خانه ويران شد، صاحب خانه، خانه را ترك كرد. جان قصد رَحيل، [يعني رفتن ] كرد، گفتم كه نرو؛ گفتا چه كنم خانه فرو مي آيد. چون بدن فرو مي آيد، من ناچارم بروم بيرون. امّا وقتي از حكيم سؤال كنيد كه چرا انسان مي ميرد، مي گويد: چون اين شخص خانه نو و بَلد نو و منطقه نو را انتخاب كرد، آنجا را ساخت؛ اين خانه كلنگي شد، ديگر به اين خانه توجه نمي كند. چون او مي خواهد برود، خانه فرو مي ريزد؛ نه چون خانه فرو مي ريزد، صاحبخانه مي خواهد برود! آن نگاه حكيمانه با اين نگاه طبيبانه خيلي فرق دارد! همه ما اينطوريم؛ چه بد، چه خوب. ما يك جاي ديگري، يك خانه ديگري مي سازيم، به آن خانه علاقمنديم؛ چه خانه خوب، چه خانه بد؛ چه خانه روشن، چه خانه تاريك؛ هر كسي خانه اي كه ساخت، به آن دل بسته است. چون به آن خانه دل بستيم و عازم رفتنيم، اين خانه كلنگي مي شود و فرو مي آيد.
تأثير گذاري جهان بيني در شناخت انسان
انسان مظهر ذات أقدس إله است در 3 كار، البته در كارهاي فراوان؛ امّا در بحث اخلاقي در 3 كار مظهر خداست.
يكي در « طب »، يكي در «معماري »، يكي در « هنر ».
ما اگر همين بدن بوديم كه در تالار تشريح خلاصه مي شود، روحي در كار نيست، حقيقتي در كار نيست؛ همين بدن است كه يك متفكر مادي آن را مي پندارد. امّا اگر گفتيم انسان يك حقيقتي دارد به نام روح، يك بدني دارد كه اين بدن ابزار كار آن روح است؛ اين روح گاهي زنده است، گاهي مرده به تعبير قرآن كريم؛ گاهي سالم است، گاهي مريض؛ گاهي سست است، گاهي مستحكم؛ گاهي زيباست، گاهي زشت.
ما بايد اين روح را با آن بدن،مناسب آينده خود بسازيم. يعني يك حياتي پيدا كنيم، سلامتي پيدا كنيم، استحكام و استواري پيدا كنيم و زيبائي. ما كه اين بدن را رها كرديم، در برزخ كه بي بدن نيستيم! منظور از قبر همان برزخ است، نه اين گودالي كه در گورستان ها هست. اين لاشه را در اين گودال مي گذارند، ولي ما وارد برزخ مي شويم؛ البتّه در قيامت دوباره با همين بدن بر مي گرديم. امّا ما وارد برزخ مي شويم، يعني اين روح كه اين بدن را رها كرد، قبل از اينكه اين بدن را به گورستان ببرند، در آن چاله دفن كنند؛ ما وارد آن قالب و بدن برزخي می شویم، همراه با اين جنازه هم هستيم. مي بينيم كي مي آيد، كي مي رود، كي مشغول قرائت قرآن است، كي مشغول فاتحه است، كي حرف عادي مي زند. اگر خداي ناكرده يك انسان تبهكار باشيم، اصرار مي كنيم، استدعا مي كنيم آرامتر ببريد، يك عدّه اي بيشتر بيايند، ذكر بگويند، لا إله إلا الله بگويند؛ مشكل ما حل بشود. اگر إن شآءَ الله وارسته باشيم، مي گوئيم شتابان ما را به مقصد برسانيد. روح كاملاً مي بيند كه كي به تشييع او آمده، كي نماز مي خواند، كي مي خواهد دفن بكند، كي تلقين مي كند، كي ذكر مي گويد؛ همه اينها را مي داند. ما بعد از اينكه مرديم، اين بدن سرد شد؛ وارد آن بدن مي شويم.
(طبابت)، (معماري ) و ( هنر )؛ سه مؤلّفه اخلاق اسلامي
آن بدن را بايد با طب، يك بدن سالم و خوب تربيت كنيم، بسازيم؛ يك. معماري كنيم، با استقامت و استواري كه براي هميشه مي خواهد بماند، دو. و زيبا بيافرينيم، سه. بعضي ها (معاذ الله) به بدن حيوان منتقل مي شوند، از باب نسخ و رَسخ و فسخ و مَسخ نيست! حيوانيّت را خودشان مي سازند، در قيامت هم به صورت حيوان محشور مي شوند. كسي كه كارش جز درندگي و شهوت چيز ديگر نيست، اين حِيوانٌ بِالفِعل و انسانٌ بِالقُوَّه است که هنوز از قوّه به فعليّت نيامده،وقتی مُرد،اين در قيامت به صورت انسان محشور نمي شود! هم مرحوم شيخ طوسي نقل كرده، هم جناب زمخشري نقل كرده؛ يعني هم علماي شيعه نقل كردند، هم علماي سنّي نقل كردند در ذيل آيه فَتَأتُونَ اَفواجاً (1)، آنجا فرمودند: عدّه اي به صورتهاي گوناگون در مي آيند، 10 صورت را نقل كردند از وجود مبارك پيغمبر (ص) كه بعضي ها به صورتی در مي آيند كه يَحسُنُ عِندَهُ القِرَده؛ بوزينه پيش اينها خيلي زيباست (2)!
به ما هم گفتند وقتي نماز مي خواهيد بخوانيد، وضو مي گيريد، هنگام شستن صورت اين مضمون را كه از آيه گرفته شده است بخوانيد: خدايا! روزي كه صورت ها سياه مي شود، صورت من را سياه نكن؛ روزي كه صورت ها سفيد مي شود، صورت من را سفيد بكن؛ مستحب است انسان كه وضو مي گيرد، هنگام شستن صورت اين جمله ها را بخواند(3). پس ما بايد خودمان را زيبا بسازيم؛ بعضي ها بسيار بد منظرند، بعضي ها بسيار يوسف گونه اند، با جمالند، با جلالند، زيبا هستند. ما اين 3 تا كار را بايد انجام بدهيم. يكي طب، سلامت خود را در آينده تأمين كنيم؛ دوّم معماري و مهندسي كه استواري و استحكام را تأمين كنيم، سوّم زيبائي و هنرمندي.
پی نوشت ها:
(1) نبأ/ 18
(2) ر. ك: مجمع البيان/ 9 ـ 10 ؛ بحار الأنوار/ 7/ 89
(3) ر. ك: تهذيب الأحكام/ 1/ 53/ ح 153
ف/104