شعر/نیست در عالم خبر الا حسین...

کد خبر: 68725
مهدی چراغ زاده مثنوی جدیدش را همزمان با ولادت امام حسین(علیه‌السلام) منتشر کرد.
وارث مهدی چراغ‌زاده شاعر جوان و آیینی کشورمان همزمان با ولادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، مثنوی جدیدی را سروده است.

این مثنوی در ادامه منتشر می‌شود:

عاقلان از درک مستان خسته اند
با تناقض ها تناسب بسته اند

وقت سرمستی ز سُکر باده ها
روضه می خوانیم و می گرییم ما

در مقام عشق روح و تن یکیست
گریه و مستی و خندیدن یکیست

دلبری دارم که از عشق و جنون
عالمی را می کِشد در خاک خون

عالم از وصف نگارم قاصر است
مدح او کی کار شیخ و شاعر است؟

اولین فخرش به عالم این چنین
ها حسین ابن امیرالمومنین

عشق حیدر هست در کامم عسل
حبهُ فی دیننا خیر العمل

آن زمان که بود خلقت در نیاز
بود مولا سخت مشغول نماز

هم وصی هم هستی خاتم علیست
حتم دارم جد آدم هم علیست

معنی السابقون السابقون
مرجع انا الیه الراجعون

ها علی حق و الحق معه
لن یفوزَ الخلق الا من تبعه

پشت سر صد کشته سر مست داشت
تیغ نه، انگار می در دست داشت

بود غرق دیدنش رزمش خدا
جبرئیلش بانگ می زد لافتی

آنچنان در جنگ ها شمشیر زد
مست از تیغ علی شد عبدود

روزی ما هست در دستان او
جان عشاق جهان قربان او

چشم امید جهان روز جزا
بر حسین ابن علی مرتضی

مادرش بر عرض اعظم قائمه
لم یکن ایجاد لولا فاطمه

فاطمه هم بضعه پیغمبر است
هم ز مهرش بر پیمبر مادر است

می دهد نامش به دوزخ خاتمه
هست یوم الحشر یوم الفاطمه

شیعیان را او هدایت می کند
عاشقانش را شفاعت می کند

حجت حق بر تمام اولیاء
درس آموز تمام انبیاء

بر دل غم دیده مرهم فاطمه
مادر ارباب عالم فاطمه

هم علی خورشید و هم زهراست ماه
للحسین بن علی روحی فداه

نیست در عالم خبر الا حسین
این جهان پوچ است الا با حسین

بس که گِردش عاشق مخمور داشت
در ستون مسجدش انگور داشت

خیر می روید ز خار کوی دوست
یا من ارجوه لکل خیر اوست

استجابت هست تحت القبة
وجعل الله الشِفا فی تربة

بال فطرس شد دخیل مقدمش
شد ملک هم رستگار از یک دمش

نه فقط شیعه جهان مشتاق اوست
راهب ترسا هم از عشاق اوست

هرچه شد خرجش از عالم بهتر است
نقره گاهی از طلا هم بهتر است

روضه خوانی، نوکری، اشک و محن
این لباس مشکی و غم سهم من

چشم امیدم در این دنیا حسین
کار من در روز محشر با حسین

حسرتم این است تا روز جزا
لیتنی کنتُ معه فی کربلا

اشک عشقم را هویدا می کند
روضه بعد از مدح غوغا می کند

شمر با خنجر به گودال آمده
اسب هایی بهر پامال آمده

زینب از آن سو روی تل آمده
فاطمه این سو به مقتل آمده

دیده از الشمر جالس...تار شد
سینه ها از داغ او بیمار شد