زلزله روز قیامت و روز رستاخیر عظیم است/اساس این عالم از بین رفتن و فنا است
وقتی زمین لرزید، انسان همه وابستگی هایش را فراموش کرد
در شرایط استثنایی و شرایط ویژه که انسان در مخمصه و معرکه ای مبتلا به آسیب عمیقی میشود، اولین اتفاقی که می افتد این است که انسان خودش را پیدا میکند، و اتفاق دیگر این است که متوجه به مبدأ اعلا می شود.
وقتی که زلزله آمد من تهران نبودم، اما جایی که بودم هم مبتلا به این لرزه بود، تصاویری که بعدا پخش شد نشان داد که انسان وقتی که خطر جانی احساس کند و نفسش در خطر باشد، همه تعلقات را رها میکند که جانش را نجات دهد.
آدم هایی که خانه های بزرگ و ثروت و موقعیت داشتند، وقتی زمین شروع به لرزیدن کرد حواسشان به این نبود که چه چیز را بردارم و حتی انسان متوجه به پوشش و وضع خود نیز نبود. این تعارفات معمول و آداب نوعی که گاها رعایت می شود دیگر رها شد.
وقتی که زمین شروع به لرزیدن می کند، دیگر تعارفات کنار میرود و انسان فقط خودش را نجات می دهد. حال این یک حادثه احتمالی هست که نمیتوان تخمین زد و گفت که چه روی خواهد داد.
معلوم می شود که مسئله ما مسئله دیگری ست، انسان وقتی سوار بالن می شود، به او میگویند خطر سقوط وجود دارد، حتی اگر کیسه های طلا داشته باشد، نقدینگی داشته باشد، وقتی خطر احساس شد انسان همه اینها را رها میکند همه وابستگی ها را رها میکند برای اینکه خودش را نجات دهد، برای اینکه خودش را از معرکه به ساحل نجات برساند و خودش را از خطر محافظت کند.
این نشان می دهد انسان خطر که جدی شد فرزند و همسر را هم رها میکند، پول وثروت را که در وهله اول رها میکند. دنبال این است که از بین نرود، باشد، تلف نشود.
124 هزار پیغمبر(ص) مبعوث به رسالت شدند تا بگویند مسئله شما اینها نیست. یک روزی خواهد آمد که شما حاضری همه اینها را بدهی که 5 دقیقه بیشتر باشی و شدنی نیست. در مسئله غفلت، وقتی انسان مبتلا به مظاهر فریبایی دنیا و مسائل مادی می شود، فراموش میکند که من اینجا مسافرم، اینها ابزار این دنیا است، به درد این دنیا می خورد، من باید به اندازه ای که اینجا معطل نمانم و بتوانم خودم را به منزل مقصود برسانم خودم به این ظواهر مبتلا شوم.
غقلت که میکندد آلوده میشوند، آلوده که شدند دو اتفاق می افتد، یکی خودشان را فراموش میکنند، یکی خدا را. قرآن می گوید دو چیز از یادتان نرود، که در مواقع حساس ما این را فراموش میکنیم؛ یکی خود انسان و دیگری خدای انسان است.
زلزله که می آید تازه میفهمیم مسئله اینها نیست، به آن چیزی که باید برداریم و برویم اعتنایی نمیکنیم.
زلزله روز قیامت و روز رستاخیر عظیم است
قرآن در سوره حج درباره زلزله می فرماید: انسان زلزله روز قیامت و روز رستاخیر عظیم است، روزی ست که مردم را هوش از سر پریده میبینی، راه به کارشان نمیبرند.
دو نمونه هم مثال میزند قرآن میفرماید: روزی که هر زن بارداری بچه اش را ساقط میکند، و هر زن شیردهی بچه در دامنش را پرتاب میکند برای اینکه جان خودش را حفظ کند.
آن روز همه چیز بهم میریزد. ارتباطات از هم گسیخته می شود. الان فهم ما نمیرسد که من باری نجات جان خود بچه ام را زمین بگذارم. قرآن می فرماید این روز خواهد آمد. روزی می آید که زن و شوهر از هم فرار میکنند. هیچ کس نمی گوید جرم تو را من به گردن میگیرم. آنجا هیچ کسی بار دیگری را به عهده نمیگیرد و اگر کسی بتواند بار خودش را متوجه دیگری کند دریغ نکرده و بر دوش دیگری قرار می دهد.
آنجا پرده ها کنار می رود، چون اتفاقی می افتد که انسان می فهمد این روابط اعتباری و مناسبات اجتماعی تنظیمش بر چه حسابی بوده است.
آقایی بود که مدت مفصلی گریه میکرد. پرسیدند چه شده است؟ گفت آمدم ثواب کنم، کباب شد، مادر پیری داشتم دیدم اخرای عمرش است و خیلی برای ما زحمت کشیده است، خواستم زحمتش را جبران کنم، به کمرم بستم و به حج بردم طواف و غیره را انجام دادم، در عرفات چادر ها که آتش گرفت مادرم را برداشتم که از آتش بیرون برویم چند قدم که برداشتم دیدم بخواهم مادرم را نجات دهم خودم هم در این آتش گرفتار میشوم، رهایش کردم در آتش سوخت.
پیامبران آمدند که بگویند، همچین روز سختی هست، حواست باشد که برای رفاقت خط قرمز را رد نکنی. برای مال دنیا و مسائل مادی خودت را گرفتار نکنی. یک روز همه اینها را دور میریزی که خودت را حفظ کنی، از الان به فکر خودت باش.
حال زمان زلزله را حفظ کنیم
دو چیز در سختی یاد انسان می افتد، یکی خدا، انسان به خودش می آید. اگر انسان بتواند حال زمان زلزله را حفظ کند، اگر بتواند حال لحظه خطر را نگه دارد، حالی که در اتفاقات سخت دارد را حفظ کند به دیوار بگوید برو عقب می رود، میتواند به عالم تکوین حکومت کند.
ما یک حالی داریم به نام حال اضطرار، این حالتی است که انسان دیگر به هیچ یک از اسباب طبیعی امید ندارد، میفهمد نه پول نه مال به درد نمیخورد. آن لحظه دعا مستجاب است.
لحظه اضطرار، لحظه بن بستی که انسان متوجه به کانون هستی، منشا قدرت، مبدا فیض میشود آنجا دیگر هرچه بخواهی می شود.
ای مردم مانند کسانی که خدا را فراموش کردند نباشید که اگر خدا را فراموش کردید ، آن هویت اصیل حقیقی که ماهیت اصیل وجودی شما اوست را فراموش میکنید و برای دنیا تلاش میکنید.
تلاش میکنید برای آباد کردن این خرابه ای که خداوند گفته آباد نمی شود« کل من علیها فان»
اساس این عالم از بین رفتن و فنا است. این را باید متوجه بود.
شخصی نزد امام محمد باقر علیه السلام آمد و گفت: ما در جلسه نزد شما که هستیم حال خوبی داریم، اما از این مجلس که بیرون می رویم و به زندگی خود میرسیم آن حال را گم میکنیم.
حضرت فرمودند: اتفاقا این سوالی که پرسیدی یک کسی از پیغمبر صل الله علیه و آله و صلم پرسید، ایشان فرمودند: اگر این حالی که خودتان را متصل میکنید در این مجالس و میفهمید که با این عالم نزدیکی ندارید و به یکباره احساس خفقان به شما دست میدهد و دوست دارید به وطن برگردید که این حال یک حال ملکوتی ست بتوانید حفظ کنید، وابستگی به این دنیا نداشته باشید، اگر این حال را حفظ می کردید روی آب راه میرفتید.
یک روزی می آید این جان را باید بدهیم، ناگزیر است این اتفاق قرار است بیفتد اگر بتوانیم این حال را حفظ کنیم یک عارف، یک انسان قدرتمند معنوی می شویم.
ان شالله که بتوانیم این حال را حفظ کنیم و در مسیر درست و صراط مستقیم طوری قدم بگذاریم که هر وقت هر اتفاقی افتاد ذره ای دلمان نلرزد.