شعر/آشنایان یکی یکی رفتند، من ولی ماندم و شدم نالان
«نرجس قادری» برای جاماندگان پیادهروی اربعین شعری را سروده است.
وارث:
یک «حلالم کنید» شد سهمم از همه روزهای فصل خزان
آشنایان یکی یکی رفتند، من ولی ماندم و شدم نالان
شدهام جزء بندگان حسود، گرچه اصلا خوشم نمیآید
بس که دیدم خیل زائرهاست، پشت مرز شلمچه و مهران
زائرانت یکی یکی هستند، یکی از روسیه یکی افغان
آن یکی مادر شهید حرم، یکی از سوریه یکی لبنان
همه بر خوان لطف تو جمعند، از عربها و یا که از عجمان
گردنت نیست اینکه جا ماندم ، نرسیدم به سفره احسان
جگرم از ندیدنت خون است، میکُشد آخرش گدایت را
بچشان مزه حرم پیش از که؛ بشوم «کُلُ مَنْ عَلیها فان»
همه جا گشتهام ولی جایی، مثل کرب و بلا برایم نیست
یک شب جمعه قسمتم گردان؛ که شوم در حریم تو مهمان
افزودن دیدگاه جدید