شعر/تو فاطمه ، تو علی ، تو پیمبری بانو
خدا به هیبت یک زن فرود می آید
و نسل سینه زنان به وجود می آید
و زن اگر که توئی ما کداممان مردیم ؟
اگر تو روح زنی زن پرست میگردیم
دوباره طرح تو در ذهن من مجسم شد
برایم آیه ی توحیدی ات مسلم شد
در آسمان عدم دو سه قطره از اشکت
به خاک پست نبودن چکید و آدم شد
شب تولد تو گریه بر حسینم چیست؟
گمان کنم که از امشب ، شب محرم شد
تو ظهر فاجعه یک لحظه چشم خود بستی
زمین برای اهالی چونان جهنم شد
غروب کرب و بلا عشق شد پراکنده
و بعد با زدن نبض تو منظم شد
تو گریه دار ترین شعر شاعران غمی
تو عمق آخر دریای بی کران غمی
تو هر چقدر غمی باز شکل لبخندی
و با شکوه تر از قله دماوندی
تو از غزل بوجود آمدی ترانه شدی
تو اوج مرثیه بودی و جاودانه شدی
تو فاطمه ، تو علی ، تو پیمبری بانو
تو مجتبی ، تو حسینی تو محـــشری بانو
تو انتشار شمیم نجیب شب بوها
سحر که شد تو اذان معطری بانو
برای اهل صفا آن دو رکعت جسمی
که از هزار رکعت با صفا تری بانو
بیا و آخر این شعر را خودت بنویس
برای اینکه خودت حرف آخری بانو
افزودن دیدگاه جدید