خوشه ای از شجره طیبه معصوم؛ 

شیعه واقعی مدنظر امام صادق (ع) اینگونه است 

کد خبر: 92908
انسان بايد تا مى‌تواند از ديگران حتى از نزديكان و يا پدر و مادرش هم چيزى نخواهد. البته ممكن است در زندگى مواردى پيش آيد كه انسان حتى براى انجام برخى وظايف واجب خود به كمك ديگران نياز پيدا كند.
وارث

شيعه از منظر امام صادق (عليه السلام)

يَا ابْنَ جُنْدَبْ اِنَّما شيعَتُنا يُعْرَفونَ بِخِصال شَتّى بالسَّخاءِ و البَذْلِ لِلاِخوانِ و بِاَنْ يُصَلّوا الْخَمْسينَ لَيْلا و نَهاراً. شيعَتُنا لا يَهِرُّونَ هَريرَ الْكَلْبِ و لا يَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ و لايُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لايَسْأَلونَ لنا مُبْغِضاً وَ لَوْ ماتُوا جُوعاً. شيعَتُنا لايَأْكُلونَ الْجِرّيَّ و لايَمْسَحونَ عَلَى الْخُفَّيْنِ و يُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لايَشْرَبونَ مُسْكِراً. قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ فَأَيْنَ أَطْلُبُهُمْ قال (عليه السلام) عَلى رُؤُسِ الجِبالِ و اَطرافِ المُدُن و اِذا دَخَلْتَ مدينةً فَسَلْ عَمَّنْ لايُجاوِرُهُمْ و لايُجاوِرونَهُ فذلِكَ مُؤمنٌ كما قال اللّهُ «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى...»(1) و اللّهِ لَقَدْ كان حَبيبُ النَّجارِ وَحْدَهُ.

 

تفاوت شيعه و مُحب

شيعيان واقعى داراى ويژگى‌هاى خاصى هستند و به وسيله همان صفات و نشانه‌ها نيز شناخته مى‌شوند. صِرف داشتن محبت اهل بيت(عليهم السلام) براى شيعه بودن كافى نيست؛ زيرا بسيارند كسانى كه ادعاى محبت اهل بيت(عليهم السلام) دارند، اما شيعه واقعى نيستند.

براى شيعه واقعى بودن بايد دقيقاً با پيروى از ائمه اطهار(عليهم السلام) ، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قرار دهيم و متمسك به سيره عملى آنان باشيم. كلمه «شيعه» در قرآن هم آمده است.

قرآن كريم پس از بيان داستان حضرت نوح (عليه السلام) مى‌فرمايد: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ ؛(2) و بى گمان ابراهيم (عليه السلام) از پيروان او [نوح(عليه السلام)] است ؛ يعنى حضرت ابراهيم(عليه السلام) درست همان راهى را مى‌پيمود كه حضرت نوح(عليه السلام) پيموده بود.

 

بنابراين محبت اهل بيت(عليهم السلام) غير از شيعه واقعى بودن است و بايد اين دو مقوله را از يكديگر تفكيك كرد.

 

براى روشن تر شدن موضوع، روايتى را در اين زمينه نقل مى‌كنيم:

پس از اين كه مسأله ولايت عهدى امام رضا (عليه السلام) ، مطرح گرديد و آن حضرت به مَروْ تشريف فرما شدند، مردم دسته دسته براى عرض تبريك خدمت ايشان شرفياب مى‌شدند؛ زيرا در نظر مردم اين پيش آمد پيروزى بزرگى براى اهل بيت(عليهم السلام) به حساب مى‌آمد.

مدتى پس از استقرار امام(عليه السلام) در مَروْ، دسته‌اى از شيعيان براى زيارت آن حضرت به محضر ايشان شرفياب شدند. دربان و خدمت كار حضرت از آنان سؤال كرد: شما كيستيد و چه مى‌خواهيد؟ گفتند: ما جمعى از شيعيان امام هستيم و تقاضاى شرفيابى حضور امام را داريم. دربان گفت: منتظر باشيد تا من اجازه بگيرم، سپس خدمت حضرت آمد و عرض كرد: جمعى آمده‌اند و مى‌گويند ما از شيعيان شما هستيم و مى‌خواهيم شما را زيارت كنيم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان درخواست را مطرح كردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان ندادند. براى روز سوم آمدند و مجدداً همان تقاضا را تكرار كردند. اين بار نيز حضرت اجازه نفرموند. آنان بسيار متأثر شدند و فهميدند تعمدى در كار است كه حضرت اجازه نمى‌فرمايند. بعضى از آنان با گريه و زارى از دربان خواستند تا از حضرت سؤال كند گناهشان چيست كه اجازه ملاقات نمى‌دهند. دربان مطلب را خدمت امام عرض كرد. حضرت فرمودند: چه گناهى بالاتر از اين كه آنان دروغ مى‌گويند، آنان مى‌گويند ما شيعه هستيم در حالى كه صفات شيعه در آنان نيست؛ شيعيان واقعى امثال سلمان و ابوذر هستند. دربان برگشت و فرمايش حضرت را به آنان گفت. آنان گفتند: ما واقعاً شيعه هستيم و امام را دوست داريم، ما دروغ نمى‌گوييم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگو شما از دوست داران و محبان ما هستيد، اما از شيعيان ما نيستيد. آنان گفتند: آرى، ما اهل بيت(عليهم السلام) را دوست داريم و از دوست داران امام(عليهم السلام) هستيم. حضرت فرمودند: حالا راست گفتند، مى‌توانند وارد شوند.

 

شايد اگر ما جاى آنان بوديم و سه مرتبه درِ خانه امام مى‌رفتيم و اجازه حضور نمى‌يافتيم، خسته مى‌شديم و بر مى گشتيم، ولى آنان چون عاشق بودند، ايستادند و استقامت كردند تا سرّ مطلب را دريابند. حضرت به اين وسيله آنان را تربيت كردند و به آنان فهماندند كه صِرف داشتن محبت اهل بيت(عليهم السلام) كافى نيست، بلكه محبت اهل بيت(عليهم السلام) قدم اول است و نبايد به آن اكتفا كرد؛ مراتبى كه شيعيان در سايه انتساب به اهل بيت(عليهم السلام) بايد كسب كنند، بسيار بيش از اينها است. اگر خداى متعال لطف كرده و محبت اهل بيت(عليهم السلام) را در دل ما قرار داده است، بايد به خوبى از آن استفاده كنيم و در همان پله اول توقف نكنيم.

 

نشانه‌هاى شيعيان

 

1. گشاده دستى نسبت به برادران ايمانى

امام صادق(عليه السلام) در اين روايت شريف، اولين صفت شيعيان را جود و بخشش و عدم امساك نسبت به ساير شيعيان ذكر مى‌كنند. انسان همان‌گونه كه به اهل و عيالش توجه مى‌كند، بايد نسبت به برادران ايمانى اش هم احساس مسئولیت داشته باشد. در حقوق اِخوان، كه در اصول كافى هم بابى به اين نام وجود دارد، آمده است: اگر كسى غلامى دارد كه امور منزلش را انجام مى‌دهد و برادر ايمانى اش از داشتن غلام محروم است، او به عنوان حق اخوت موظف است غلام خودش را بفرستد تا كارهاى برادر ايمانى خود را هم انجام دهد. در جايى كه حتى فرستادن غلام ـ كه آن زمان داشتن غلام بسيار مرسوم بود ـ به خانه برادر دينى براى انجام كارهاى او از وظايف مؤمنانى كه از اين نعمت برخوردارند ذكر شده است، مسلّماً برطرف كردن نياز برادر ايمانى و يا رفتن به ملاقات او هنگام بيمارى و يا مراجعت از سفر و ... از ابتدايى ترين وظايف شيعيان به شمار مى‌آيد. البته رعايت اين گونه دستورات اخلاقى اهل بيت(عليهم السلام) بسيار مشكل است. مثلاً فرض كنيد شما در خانه خود كتاب‌هايى داريد كه نياز چندانى به آنها نداريد و از آن طرف، دوست شما گرفتار مشكل بزرگى شده است كه احتياج مبرم به مقدارى پول دارد، اين كه شما برويد و آن كتاب‌ها را بفروشيد تا نياز دوست خود را برطرف سازيد، كار آسانى نيست.

 

2. نماز 51 ركعت

اما در رابطه با بندگى خدا هم بايد نشانه‌هايى در شيعيان وجود داشته باشد. ما به اين دليل نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) محبت داريم كه آنان بندگان خاص و ممتاز خدا هستند؛ يعنى در عبوديت و بندگى و تقرب الى اللّه گوى سبقت را از ديگران ربوده اند. بنابراين كسى كه خود را شيعه آنان مى‌داند، بايد نشانه‌اى از اين بندگى و ارتباط بيش تر با خدا در او به چشم بخورد. يكى از نشانه‌هاى شيعيان اين است كه 51 ركعت نماز شبانه روزى وى ترك نشود (17 ركعت نماز واجب و دو برابر آن نماز نافله): بِاَنْ يُصَلّوا الخمسين ليلا و نهار ؛ پنجاه ركعت نماز شبانه روز را بخواند. خمسين از باب تغليب است؛ يعنى نماز پنجاه و يك ركعت را مى‌گويند نماز پنجاه ركعت.

 

3 و 4. پرخاش گر و طمع كار نبودن

در عرب مرسوم است كه بعضى از صفات ناپسند را به حيوانات نسبت مى‌دهند. البته، در فرهنگ ما هم كم و بيش اين مسأله وجود دارد؛ يعنى وقتى مى‌خواهند زشتى عملى را مجسم سازند، آن صفت را به حيوانى نسبت مى‌دهند. معروف است كه سگ در ميان حيوانات، حمله كننده و پارس كننده است؛ يعنى وقتى فرد ناشناسى را مى‌بيند به او حمله مى‌كند. اين حالت سگ، نشان گر روحيه پرخاش گرى است. البته سگ‌هاى پاسبان براى همين منظور تربيت مى‌شوند كه در مقابل افراد بيگانه چنين حالتى داشته باشند؛ در اين حالت، از وجود اين خويى كه در حيوان هست به صورت صحيح استفاده شده است. هم چنين معروف است كه طمع زياد يكى از صفات كلاغ است. اين حيوان حتى اگر گرسنه هم نباشد، مواد غذايى را ذخيره مى‌كند تا در آينده از آنها استفاده كند. مثلاً گردو را زياد دفن مى‌كند؛ مشهور است كه مى‌گويند بسيارى از درختان گردو از گردوهايى به عمل آمده كه كلاغ‌ها آنها را دفن كرده اند. حضرت مى‌فرمايند: شيعتُنا لايَهِرُّونَ هَريرَ الْكَلبِ و لايَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ ؛ شيعيان ما مانند سگ، پرخاش گر و مانند كلاغ، طمع كار نيستند؛ يعنى نه درصدد آزار و اذيت ديگران برمى‌آيند و نه بيش از نيازشان به جمع آورى مال و ثروت مى‌پردازند. به كار بردن چنين تعبيرهايى براى اين است كه زشتى بعضى رفتارها نشان داده شود تا كسانى كه زمينه اين گونه صفات در آنها وجود دارد، خودشان را تزكيه كنند و نگذارند اين صفات در آنها رشد كرده و به صورت ملكاتى ثابت درآيد. شأن شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) با روحيه پرخاش گرى و طمع كارى سازگار نيست؛ آنان بايد عزت نفس داشته باشند و نسبت به مال و كار ديگران طمع نورزند.

 

5 و 6. عزت نفس در برابر دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) و دورى از آنان

يكى از صفات پسنديده انسانى كه اسلام هم تأكيد فراوانى بر آن نموده، حالت استغنا و عزت نفس است. انسان بايد تا مى‌تواند از ديگران حتى از نزديكان و يا پدر و مادرش هم چيزى نخواهد. البته ممكن است در زندگى مواردى پيش آيد كه انسان حتى براى انجام برخى وظايف واجب خود به كمك ديگران نياز پيدا كند. گاهى شبى، نيمه شبى گرفتارى و مشكلى براى انسان پيش مى‌آيد كه ناچار مى‌شود مثلاً براى رساندن همسر و يا فرزند بيمار خود به بيمارستان، وسيله نقليه همسايه اش را امانت بگيرد. دنياى امروز، دنيايى نيست كه انسان بتواند به تنهايى و بدون اين كه هيچ گونه نيازى به ديگران داشته باشد، زندگى كند؛ خواه ناخواه مواردى پيش مى‌آيد كه انسان چاره‌اى جز كمك گرفتن از ديگران ندارد. اما اين كه از چه كسانى بايد تقاضاى كمك كنيم، نكته مهمى است كه حضرت به آن اشاره فرموده اند: لايُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لايَسأَلون لَنا مُبغِضاً وَلو ماتوا جوع ؛ شيعيان ما با دشمن ما همسايه نمى‌شوند و حتى اگر از گرسنگى هم بميرند، از كسى كه با ما عناد و دشمنى دارد چيزى نمى‌خواهند. در دستورات اخلاقى اهل بيت(عليهم السلام) سفارش شده است كه هرچه مى‌توانيد از مؤمنان و شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) كمك بگيريد و زيربار منّت فُسّاق و كسانى كه با اين خاندان سر و كارى ندارند، بالاخص دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) نرويد. البته برقرارى رابطه و انجام معامله و يا حتى درخواست كمك از افرادى كه بنا به دلايلى هنوز اهل بيت(عليهم السلام) را نشناخته اند؛ يعنى جاهل و گمراهند اما عناد ندارند، شايد چندان اشكالى نداشته باشد، چه بسا انسان بتواند در اثر ارتباطى كه با آنان پيدا مى‌كند، كم كم آنان را هدايت نمايد. اما بعضى از افراد ذاتاً اهل عنادند. اين گونه افراد در زمان ائمه(عليهم السلام) تعدادشان زياد بود. اگرچه امروزه انگيزه‌هاى عناد كم تر شده است، ولى به هر حال هنوز هم هستند كسانى كه دشمن اهل بيت(عليهم السلام) مى‌باشند. اصولا غيرت شيعيان به آنان اجازه نمى‌دهد كه دست نياز به سوى كسانى دراز كنند كه دشمن اهل بيت(عليهم السلام) هستند.

 

7. عمل به فتاواى اهل بيت (عليهم السلام) در كليه احكام

شيعيان از همان ابتدا در يك سلسله احكام، اختلافاتى با اهل تسنن داشتند. اين اختلافات كه بسيار هم معروف بود، هم در عبادات، هم در خوردنى‌ها و آشاميدنى‌ها و هم در مناسكى كه مسلمانان داشتند، به چشم مى‌خورد.

از جمله، خوردن مارماهى مورد اختلاف شيعه و غيرشيعه بود. اهل بيت(عليهم السلام) خوردن آن را حرام مى‌دانستند، در حالى كه اهل تسنن به فتواى علماى خود، صيد و خوردن آن را حلال مى‌دانستند. هم چنين در وضو، بعضى از مخالفان شيعه مسح پا از روى كفش را به خصوص در مواقع اضطرار و سرما جايز مى‌دانستند، در حالى كه شيعه از همان اوايل با اين فتوا، كه به «مسح على الخُفّيْن» معروف است، مخالف بود.

در مورد مُسكرات هم اختلافاتى بين شيعه و اهل سنت وجود داشت. البته مسلمانانِ غيرشيعه هم خوردن شراب را حرام مى‌دانستند، ولى در موارد مشتبه، مانند فُقّاع و آب جو، كه مُسكرِ بَيّن به شمار نمى‌آمدند، بين شيعه و اهل تسنن اختلاف وجود داشت؛ بسيارى از اهل سنت بر خلاف شيعه، استفاده از آنها را جايز و حلال مى‌دانستند.

در آن زمان، مرسوم بود كه خرما و مويز را براى مدتى خيس مى‌كردند و سپس آب آن را كه مستى ضعيفى ايجاد مى‌كرد، مى‌نوشيدند. گويا اشاره حضرت در اين روايت شريف به همين مسأله است كه موارد فوق نيز مُسكر و حرام بوده و شيعيان ما همان‌طور كه خمر را تحريم مى‌كنند و از شُرب آن اجتناب مى ورزند، از ساير مُسكرات هم هرچند درجه اسكار آنها ضعيف باشد، مانند آب جو و مويز، استفاده نمى‌كنند. حضرت مى‌فرمايند: شيعتُنا لا يَأْكُلُونَ الْجِرّيَّ وَ لا يَمْسَحونَ عَلَى الخُفّيْنِ و يُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لا يَشْرَبونَ مُسْكِر ؛ شيعيان ما از خوردن مارماهى امتناع مى‌ورزند، مسح على الخُفّين انجام نمى‌دهند، مواظب هستند كه نماز ظهر و نافله اش را درست انجام دهند و شرب خمر نمى‌كنند.

---------------------

پی نوشت:

(1) - يس (36)، 20

(2) - صافات (37)، 83

منبع:حوزه


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.