استاد پناهیان:

چرا در طول تاریخ این‌قدر ولایت‌گریزی و ولایت‌ستیزی صورت گرفت؟

کد خبر: 103603
وارث

همان‌طور که می‌دانید مهم‌ترین مفهوم در دین ما ولایت است «وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة» (کافی/ج2/ص18) و احتمالاً این را هم می‌دانید که چرا ولایت مهم‌ترین بخش دین ما است؟ اگرچه گاهی احساس می‌شود اسلام ناب، خوب تعلیم داده نمی‌شود و خوب تبلیغ نمی‌شود، اما به هرحال از بسیاری از مؤمنین در جامعه انتظار می‌رود با جایگاه این مفهوم در دین و برتری آن نسبت به تمامی احکام اسلامی خبردار باشند.

شاید برای شما این سؤال پیش آمده باشد که چرا در طول تاریخ این‌قدر ولایت‌گریزی صورت گرفته و کار به ولایت‌ستیزی کشیده شده است؟ شب عاشورا اوج ولایت‌ستیزی «مردم» است و مردم، حسین(ع) را کشتند. اگر حدود نیم‌قرن، خواص و نخبگان نفاق در جامعه، ولایت‌ستیزی می‌کردند، در ولایت‌گریزی کار را به جایی رساندند که مردم را به صحنه آوردند تا حسین(ع) را بکشند و بعد از آن هم در همۀ شهرها «مردم» را به صحنه آوردند که در مسیر کاروان اهل‌بیت(ع) اسرای کربلا را تمسخر کنند، خاکستر بر سرشان بریزند و توهین کنند.

چرا ولیّ‌خدا غریب می‌ماند؟ مگر ولیّ‌خدا بداخلاق و سخت‌گیر است؟
چرا أمیرالمؤمنین(ع) به حدی تنها ماند که در نهایت، حسینش را کشتند؟ مگر أمیرالمؤمنین(ع) کم عالم بود؟ مگر کم قهرمان بود؟ کم مهربان بود؟ کم خاکی بود؟ مگر به او ابوتراب نمی‌گفتند؟ مگر کم زاهد بود؟ کم جاذبه داشت؟ و... جوان‌ها، اگر به شما گفتند که «مردم بد بودند» بگویید: یعنی چه، مردم بد بودند؟ چه بدی‌ای داشتند؟ چرا این جامعه و این مردم، علی را نمی‌پسندند و معاویه را بر او ترجیح می‌دهند؟

مگر اخلاق ولیّ خدا بد است؟ مگر ولیّ خدا سخت‌گیر است؟ خواهش می‌کنم -خصوصاً از جوان‌ها- خوب مطالعه کنید. مگر علی‌بن‌ابیطالب(ع) مظهر عدل نبود؟ مگر عدل به نفع فقرا نبود؟ اکثر مردم در آن زمان، دچار فقر بودند. پس چرا علی‌بن‌ابیطالب(ع) را از دست خودشان دق دادند؟

چرا مردم علی(ع) را تنها گذاشتند؟ / برخی از دلایلی که به ذهن می‌رسد اما دقیق نیست:
نگویید «چون أمیرالمؤمنین(ع) مردم را به جنگ می‌بُرد!» خُب معاویه هم مردم را به جنگ می‌برد! بعضی از همین مردم، به خوبی پای رکاب معاویه حاضر می‌شدند. وقتی معاویه مردم را به صفین ‌برد، هفتاد هزار کشته ‌دادند، اما وقتی علی‌بن‌ابیطالب مردم را به صفین برد، سی‌هزار کشته دادند.

نگویید «تبلیغات معاویه قوی‌تر بود!» چه کسی به گرد پای قدرت تبلیغی علی می‌رسید؟! آن زمان که سینما نبود، رسانه و اینترنت و روزنامه نبود، قدرت در سخن بود. قدرت تبلیغی و سخن و کلام علی‌بن‌ابیطالب(ع) روشن است. نگویید «مردم ناآگاه بودند!» همه علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) را می‌شناختند. همه معاویه را می‌شناختند، همه‌چیز را می‌دانستند. اینکه می‌گویند: «مردم این‌قدر علی را نشناختند که وقتی در محراب به شهادت رسید پرسیدند مگر علی نماز می‌خواند؟!» در کوفه و بصره و مدینه این‌طور نبود، فقط در شام این‌گونه بود؛  آن هم بخشی از شامیان به دلائل خاص.

نگویید «أمیرالمؤمنین علی(ع) قتّال‌العرب بود، خیلی از سران را کشته بود و بغض علی را به سینه داشتند!» اگر ایشان سران عرب را کشته بود، در واقع سران قریش مکه را کشته بود، و الا از مدینه که کسی را نکشته بود. آنها چرا علی را تنها گذاشتند و در طناب‌کشیِ کوچۀ بنی‌هاشم شرکت کردند؟ چرا بعضی از یمنی‌ها- مثل اشعث- خیانت کردند؟ اهالی بصره چطور؟ چرا طلحه و زبیر خیانت کردند؟ چرا خوارج خیانت کردند؟ چرا دور أمیرالمؤمنین(ع) این‌قدر خائن جمع می‌شود؟ مگر أمیرالمؤمنین پدرهای‌شان را کشته بود؟ نه؛ ایشان پدرهای هیچ‌کدام از اینها را نکشته بود!

مگر مردم از عدالت بدشان می‌آید؟
نگویید دلیل غربت علی(ع) این بود که «أمیرالمؤمنین خشن بود!» بله؛ رسول‌خدا(ص) دربارۀ علی(ع) فرمود «إنَّهُ خَشِنٌ فی ذاتِ الله» (ارشاد مفید/ ج1/ص173) ولی اگر علی(ع) خشونتی داشت، در مسائل دینی بود، در اجرای عدالت بود، مثلاً یک‌بار عده‌ای از مسلمین از بین غنائم یمن، چیزهایی برداشته بودند، مثلاً هر کدامشان یک‌دانه پیراهن برداشتند و پوشیدند و گفتند «لااقل یک‌دانه لباس که از این غنائم، به ما می‌رسد...» علی(ع) آمد و همه را از آنها گرفت تا رسول خدا(ص) آنها را تقسیم کند. مگر مردم از عدالت بدشان می‌آید؟

بر فرض محال اگر أمیرالمؤمنین(ع) در حکومتش خشن بود، چرا بعد از رسول خدا(ص) تنهایش گذاشتند؟ چرا به فریادش نرسیدند و اطاعت نکردند؟ آن زمان که هنوز حکومت نکرده بود! ماجرا به این سادگی‌ها نیست. 

نگویید «چون حسادت داشتند!» مگر چند نفر به أمیرالمؤمنین(ع) حسادت داشتند؟ مگر همه، رقبای أمیرالمؤمنین(ع) بودند که حسادت داشته باشند؟ کسی که احساس رقابت می‌کند، حسادت دارد، مردم کوچه و بازار چه حسادتی دارند؟! اگر هم بگوییم «مردم کوچه و بازار به أمیرالمؤمنین(ع) حسادت دارند» این حسادت چه زمینه‌ای دارد که تجلی می‌کند؟ اگر زمینه‌اش نباشد که حسادت بروز نمی‌کند.

بی‌وفایی کوفیان یعنی «بی‌وفایی نخبگان جامعۀ اسلامی به ولایت»
آدم پای بعضی از کارهای نمایشی یا برخی فیلم و سریال‌ها دربارۀ اولیاء خدا که می‌نشیند، از غربت اولیاء خدا گریه‌اش می‌گیرد! مثلاً نشان می‌دهد که مسلم به کوفه آمد و یک‌دفعه‌ای تنهایش گذاشتند و او را کشتند! همین؟

خیلی‌ها فکر می‌کنند مردم کوفه ژنی داشتند به نام «ژن بی‌وفایی» و تصادفاً أباعبدالله‌الحسین(ع) هم به این ژن برخورد کرده بود! وقتی گفته می‌شود «کوفیان وفا ندارند» در واقع یعنی نخبگان جامعۀ اسلامی به ولایت وفادار نیستند.

اصلاً کوفه یک شهر باستانی و قدیمی نبود و کوفیان مثل مردمِ شهرهای دیگر نبودند که از گذشتۀ دور، نسل‌ها در آنجا زندگی کرده باشند. مردم کوفه اهل مناطق مختلفی بودند که در آنجا جمع شده بودند. بسیاری از آنها از مدینه آمده بودند، غلام‌های‌شان هم از این‌طرف و آن‌طرف آمده‌ بودند و کوفه در واقع یک شهرک نظامی بود که در جریان حمله به ایران شکل گرفت. نخبگان کوفه در واقع نخبگان مدینه بودند که به کوفه آمدند و آنجا را مقری قرار دادند که منطقه را تحت سیطره بگیرند.

نه قبیله‌گرایی مطرح بود، نه دنیا‌طلبی!
برخی دربارۀ دلیلِ تنها گذاشتنِ علی(ع) می‌گویند: «آنها قبیله‌ای عمل می‌کردند» درحالی‌که أمیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمود: اگر می‌خواستند قبیله‌ای عمل بکنند، من فامیل پیغمبر هستم، اینها هم بچه‌های پیغمبر هستند... خُب لااقل قبیله‌ای عمل کنید؛ شما رسول‌خدا(ص) را احترام گذاشتید، پس خانواده و قبیلۀ او را هم احترام بگذارید. قریش به انصار اهالی مدینه گفتند: ما به پیغمبر نزدیک‌تر هستیم، ما فامیلش هستیم، انصار ساکت شدند و حکومت را به دست قریش دادند. أمیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر فامیل‌بازی هم باشد، من به رسول‌خدا(ص) نزدیک‌تر هستم!

برخی می‌گویند: «چون منافع‌شان در خطر بود و دنیاطلب بودند...» آیا خوارج هم دنیاطلب بودند؟ آخرین ضربه را خوارج به حکومت أمیرالمؤمنین(ع) زدند که باعث فروپاشی ولایت عدل علی‌بن‌ابیطالب(ع) شد، خوارجی که یک‌ذره علاقه به دنیا نداشتند! این را چه می‌گویید؟ اینها دیگر چه مرگ‌شان بود؟ اینها دیگر از کجا پیدای‌شان شد؟ بله؛ طلحه و زبیر دنیا‌طلب بودند، اما ضربه‌ای که خوارج زدند بیشتر از ضربۀ طلحه و زبیر بود.

برخی می‌گویند «سنت‌های عرب جاهلی نگذاشت!» درحالی‌که سنت‌های عرب جاهلی می‌گوید «به هرکسی مدیون هستی حقش را دربارۀ فرزندش به جا بیاور» ولی آنها دربارۀ فرزندان پیامبر(ص) به این سنتِ خودشان عمل نکردند. حضرت زهرا(س) این را به مردم فرمود، امام حسین(ع) هم این را فرمود.

پس آن مردم چه مرگ‌شان بود؟ أمیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: سنت‌های عربی می‌گوید اگر یک کسی دست روی دختری یا زنی بلند کند و او را بزند، تا نسل‌ها فرزندانش مذمت می‌شوند، می‌گویند تو همان کسی هستی که پدر بزرگت یک‌ خانمی را زد. (وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه‏» (نهج‌البلاغه/نامۀ 14) اگر اینها می‌خواستند به عرب جاهلیت برگردند چرا بچه‌های حسین(ع) را تازیانه زدند؟ چرا در این زمان (یعنی زمان امام‌حسین(ع) و عاشورا) که دورۀ جاهلیت گذشته بود، این‌قدر وحشی شدند!

ولایت چه دشمن‌هایی درست می‌کند! اینها قبلاً این‌طوری نبودند، اینها در لیلة المبیت وقتی می‌خواستند پیغمبر را بکشند گفتند شب است، خانواده خوابیده‌اند، چرا آنها را آزار کنیم؟ صبر می‌کنیم صبح بشود بعداً حمله کنیم. بیرون خانه نشستند، تا صبح شود (فَلَمَّا أَمْسَى رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَتْ قُرَیْشٌ‏ لِیَدْخُلُوا عَلَیْهِ‏ فَقَالَ‏ أَبُو لَهَبٍ‏ لَا أَدَعُکُمْ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ فَإِنَّ فِی الدَّارِ صِبْیَاناً وَ نِسَاءً وَ لَا نَأْمَنُ أَنْ تَقَعَ بِهِمْ یَدٌ خَاطِئَةٌ فَنَحْرُسُهُ اللَّیْلَةَ، فَإِذَا أَصْبَحْنَا دَخَلْنَا عَلَیْهِ، فَنَامُوا حَوْلَ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص؛ تفسیر قمی/1/275) اما بعد از پیامبر(ص) به خانۀ دختر ایشان هجوم آوردند و هیچ‌کسی صدایش در نیامد. ساده‌انگاری نکنیم. این سؤال‌ها دربارۀ تاریخ اسلام و تحلیل مظلومیت ولایت خیلی مهم است و جای تأمل و تفکر دارد.

نقش ولایت در گفتمان انفاق و مواسات
یکی از رازهای مظلومیت ولایت/ ولایت آسان‌کنندۀ انفاق و از بین‌برندۀ بخل است
در این جلسه، می‌خواهیم رابطۀ ولایت را با انفاق، مواسات، گفتمان پرداخت، ترکِ شحّ نفس، ترکِ بخل و گفتمان انفاق (به معنای اعم کلمه) بررسی کنیم؛ هم یکی از زوایای بحث مشخص می‌شود و هم یکی از پاسخ‌های این سوال که «چرا ولایت تنها ماند؟»

 یکی از رازهای مظلومیت ولایت همین موضوع مواسات، انفاق، زکات، خمس و پرداخت است. پرداختن و از دست‌دادن، برای انسان سخت است و ولایت مأمور دریافت است، مأمور مدیریت گفتمان انفاق است، مأمور مخالفت‌کردن صریح با شحّ نفس و بخل است. بخیل‌ها با بخیل‌ها وارد معامله می‌شوند، با هم کنار می‌آیند، اما ولایت یک موقعیتی دارد که اهل این کنار آمدن‌ها نیست، یکی از مهم‌ترین مسائلی که باعث می‌شود افراد جلوی ولایت بایستند مسئله پرداخت و شحّ نفس است.

از یک ‌طرف، شح نفس و بخل، بد است و جلوی پرداخت را می‌گیرد، از طرف دیگر، ولایت، پرداخت را برای انسان‌ها آسان می‌کند. یعنی ولایت عامل از بین‌برندۀ بخل و شحّ نفس و تسهیل‌کنندۀ انفاق و زکات و مواسات و هرنوع پرداخت است؛ حتی جان‌دادن. بالاخره مشکل اصلیِ شحّ نفس، ولایت است، یا ولایت برطرف‌کنندۀ شحّ نفس است؟ هر دو. در گفتمان انفاق و مواسات، نقش ولایت، محوری است، در تسهیل‌کنندگی، در تنظیم‌کردن و مشخص‌کردن مصداق، در مقابله‌کردن با دزدی‌ها و ظلم‌ها و چپاول‌ها و عدالت‌گریزی‌ها، در برانگیختن انگیزه برای اینکه تو جان بدهی و همۀ هستی خودت را بدهی، ولایت نقش محوری دارد. 

اولین نقش ولایت در گفتمان انفاق و مواسات، انگیزه‌بخشی به افراد است
نقش ولایت در گفتمان انفاق و مواسات، انگیزه‌سازی است. مثلاً خیلی‌ها حاضرند برای امام حسین(ع) هزار کرور پول خرج کنند، و در دفاع مقدس دیدیم که جوان‌های ما برای امام حسین(ع) جان دادند، ببینید این شهدا چه عشقی داشتند! در زیارت‌نامه می‌خوانیم: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی» وقتی ولیّ خدا بیاید وسط، این‌طوری می‌شود.

ولایت انگیزه‌دهنده به افراد است، در این‌باره یک آیۀ قرآن بخوانم: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم‏» (توبه،103) بعضی وقت‌ها که قرآن می‌فرماید «صدقه» منظور زکات است. صدقه، زکات را هم شامل می‌شود. می‌فرماید: «...تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِهَا» وقتی از مردم صدقه را می‌گیری پاک‌شان می‌کنی، آنها را رشد و پرورش می‌دهی «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ» ای پیامبر! به کسی که صدقه می‌دهد درود بفرست. «إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ» درود پیغمبر بر آنها مایۀ آرامش قلبی‌شان است. ما هم بگوییم: «یا بن ‌الحسن! من چه پرداختی داشته باشم که تو به من درود بفرستی؟...»

امساک و شحّ نفش، با چه چیزی از بین می‌رود؟
شحّ نفس و امساک -که ذاتی انسان است- با چه چیزی از بین می‌رود؟ اربعین را ببین، هستی‌اش را لب جاده می‌آورد. یکی از زائرین می‌گوید: در نجف اشرف به یک خانه‌ رفتیم. داخل خانه خیلی خراب بود. آن زمان هوا سرد بود، صاحب خانه حتی زیرانداز درست هم نداشت ولی یک شام مفصل آورد. از صاحب خانه پرسیدیم «شغل شما چیست؟ اصلاً خانه‌ات با این شام، تناسب ندارد!» ما را قسم داد که «شام‌تان را بخورید بعداً می‌گویم.» او عذرخواهی می‌کرد از اینکه جای‌مان یک‌کمی خراب است.  بعد از شام گفت: من در یک سینی، سیگار می‌فروشم. با خانواده قرار گذاشتیم «هر روز هر درآمدی که داشتیم نصفش مال اربعین حسین است. این قسمتش اصلاً مال ما نیست...»

واقعیت هم همین است؛ وقتی شما درآمد کسب می‌کنی آن درصدی که زکات و خمس و... به آن تعلق می‌گیرد مال شما نیست، مال جامعه است، مال امامِ مسلمین است، شما در واقع کارگر ایشان هستی. اصلاً مال شما نیست که بخواهی بدهی، چیزی که می‌دهی مال شما نیست، بلکه در اموال شما قرار گرفته است. این سیستم اسلامی است. هرکسی پیش ائمۀ معصومین می‌رفت-یعنی همان تعداد اندک شیعۀ غریب و مخلصی که وجود داشت- باید پول می‌دادند، باید خمس و زکات می‌دادند.

چرا من الان راحت با شما صحبت می‌کنم و از دین حرف می‌زنم؟ چون از شما خمس نمی‌گیرم و نمی‌گویم «باید به من پول بدهید» ولی امام، این کار را می‌کند. حالا تصور کنید اگر مردم یک‌ذره ضعیف‌الایمان باشند، به این امام، چگونه نگاه خواهند کرد؟!

بنده راحت هستم چون یک مروّج و مبلّغ هستم، اما پیامبرها کارشان خیلی سخت بود، پیامبرها می‌فرمودند: «فأتّقوا الله و اطیعونِ» از خدا پروا کنید و مرا اطاعت کنید. یک‌جایی سخنرانی می‌کردم، گفتم «این آیه ده بار در قرآن تکرار شده...» یک پیرمرد موقر مؤمن گفت «هیچ‌وقت پیغمبر نمی‌گوید از من اطاعت کنید، می‌گوید از خدا اطاعت کنید! شاید شما آیه را اشتباه می‌‌خوانی!» می‌گفتم آیۀ قرآن دارد این را می‌گوید، من تقصیر ندارم. می‌گفت: خُب اگر پیغمبر بگوید «بیایید از من اطاعت کنید» طبیعتاً آدم ناراحت می‌شود. گفتم: طبق آیات قرآن، کفار را هم، همین حرف ناراحت می‌کرد.

پیامبر استاد اخلاق نبود که بگوید «زکات بدهید»؛ بلکه زکات را می‌گرفت
مشکل پیغمبرها این است که استاد اخلاق نیستند که بگویند و بروند. مثلاً پیغمبر اکرم(ص) نمی‌فرمود: بروید زکات بدهید، من نمی‌دانم به کی و چگونه؟ بلکه ایشان زکات را می‌گرفت و اگر کسی زکات نمی‌داد، با او برخورد می‌شد. تو عاشق امام حسین(ع) هستی و داری خودت را کم‌کم برای آمدن مولا آماده می‌کنی، به همین خاطر راحت پرداخت می‌کنی و می‌گویی «آقا به عشق تو پرداخت می‌کنم.»

البته امام حسین(ع) این‌قدر مظلوم است که نمی‌توانی حرفی بزنی. إن‌شاءالله این‌قدر اهل پرداخت به امام باشی که وقتی امامِ مقتدر ما (یعنی امام‌زمان) هم آمد، به او هم مثل امام حسین(ع) راحت پرداخت کنی. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْإِمَامَ یَحْتَاجُ إِلَى مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَهُوَ کَافِرٌ إِنَّمَا النَّاسُ یَحْتَاجُونَ أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُمُ الْإِمَامُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» (کافی/ج1/ص537) هرکسی گمان کند که امام، محتاج مال مردم است و امام دارد این مال را از ایشان می‌گیرد، او کافر است، این مردمند که محتاج هستند امام، پول‌شان را قبول کند و بعد هم این آیه را خواندند « خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً...»

بگو «آقا من محتاج هستم...» شب عاشورا امام حسین(ع) یک جلوه نشان داد و به یارانش فرمود: « بروید؛ نمی‌خواهد جان‌تان را بدهید...» آنها التماس کردند. شب عاشورا، شب ولایت است.

دومین نقش امام، ایجاد «بسیج عمومی» برای انفاق و مواسات است/ فعلاً در مراتب اولیۀ ولایت‌مداری هستیم
پس نقش اول امام «انگیزه‌بخشی به افراد» است. غیر از انگیزۀ فردی، کار دیگری که امام دربارۀ مواسات انجام می‌دهد «بسیج جمعی» است. شما امسال، نقش مقام معظم رهبری را در این زمینه دیدید؛ البته اینها فعلاً مراحل خیلی ابتدایی انفاق است، ما در زمان امام خمینی و مقام معظم رهبری، هنوز در مراتب بسیار اولیۀ انفاق و مواسات هستیم یعنی همۀ مواسات، این نیست. الان یک ستاد زکات درست شده که از ستاد نماز هم ضعیف‌تر است، می‌گویند «اگر زکات بدهید خوب است، بالاخره این هم یک حکم اسلامی است، خواهش می‌کنیم و...» خمس که اصلاً ستاد هم ندارد تا مردم را تشویق کنند «بیایید خمس بدهید» فعلاً همه‌چیز، تعارفی است.

دومین نقش امام این است که برای انفاق، بسیج عمومی ایجاد می‌کند. فعلاً ما در مراحل بسیار ضعیف هستیم، ولیّ جامعه فقط می‌فرماید «به این صورت عمل کنید...» مقام معظم رهبری دربارۀ فرزندآوری دستور دادند، اما چرا خیلی‌ها امساک می‌کنند؟ آیا این واقعاً ولایت‌مداری محسوب می‌شود؟ برخی از جوان‌های حزب‌اللهی را می‌بینی که به یک بهانه‌ای می‌گویند «بعداً ازدواج می‌کنم، فعلاً نه...» هنوز ولایت‌مداری را یاد نگرفته‌ایم.

امام باید بتواند برای انفاق، بسیج عمومی راه بیندازد. الهی فدای امیرالمؤمنین علی(ع) که مردم حرفش را گوش نمی‌دادند. هرچه داد زد «مردم الان باید برای جهاد برویم» کسی نیامد تا اینکه یک‌روز خودش پیاده راه افتاد و تنهایی به سمت لشکرگاه رفت. برخی شنیدند و آمدند و به حضرت گفتند «آقا صبر کن، خواهش می‌کنیم برگرد، ما مردم را جمع می‌کنیم...» الهی فدای تو یا علی(ع) که دیگر مردم با سخنان تو بسیج نمی‌شدند. امام باید قدرت بسیج‌کنندگی داشته باشد، این قدرت را چه کسانی به او می‌دهند؟ همان تک آدم‌های خوبی که از جان تا مال و از آبرو تا همۀ هستی خود را انفاق می‌کنند.

نقش سوم امام در موضوع انفاق، کنترل‌کردن خواص جامعه است
کارکرد دیگر امام دربارۀ انفاق چیست؟ گفتمان انفاق، کنترل‌کنندۀ خواص جامعه است که مبادا غارت‌گران بیت‌المال باشند. امام جامعه در زمینۀ مسائل مالی و انفاق باید با قدرت فوق‌العاده بیشتر از این چیزی که الان -الحمدلله- هست، بتواند نخبگان را جمع کند.

الان اگرچه تحولی در قوۀ قضائیه پیش آمده که می‌خواهد مِن‌بعد «کارنکردن و ترک فعلِ مسئولین» را هم جرم تلقی کند و یقۀ آنها را بگیرد-این کار به جای خودش محفوظ و خوب است- ولی کلاً قدرت قانون و قوۀ قهریه آن‌قدر نیست که بتواند ولایت را مستقر کند. امام‌زمان‌(ع) هم فقط با قدرت قانون و قوۀ قهریه نمی‌آید، اگرچه ما هنوز خیلی جا داریم که با قانون جلو برویم، خیلی از قوانین‌مان باید اصلاح بشود، نظارت‌های سهمگینی بر مسئولین باید صورت بگیرد، این به جای خودش محفوظ، ولی کافی نیست.

ولیّ جامعه باید مقتدر باشد تا بتواند مردم را برای انفاق و مواسات، بسیج کند / راه برقراری عدالت در جامعه، اقتدار ولیّ خداست
یک عده‌ای دور زنندگان قانون هستند که همیشه این کار را می‌کنند، علاوه بر اینها بعضی‌ها فضای سیاسی جامعه را به‌هم می‌ریزند تا قانون اجرا نشود و مجبور بشویم مدام مصلحت‌اندیشی کنیم و از قانون کوتاه بیاییم. أمیرالمؤمنین(ع) رسماً فرمود ابوموسی اشعری نه! اما مردم بالای سرش شمشیر گرفتند و گفتند بله! مگر ایشان قانون نگذاشت؟ چرا ولی قانون را شکستند. ولیّ جامعۀ دینی باید مقتدر باشد و نفوذ اجتماعی داشته باشد تا بتواند مردم را برای برقراری فرهنگ انفاق و مواسات، بسیج کند. ولیّ جامعۀ دینی باید این‌قدر اقتدار داشته باشد که با اشارۀ او کسی جرأت نکند خطا کند. در زمان امام‌زمان(ع) این‌طوری است، ولی أمیرالمؤمنین پیچ‌شل‌کن داشت؛ اشعث یکی از این پیچ‌شل‌کن‌ها بود.

اگر دنبال «ریشه‌های سیاسی برقراری عدالت» برویم غوغا می‌شود. راه برقراری عدالت در جامعه، قدرت ولیّ خداست؛ هم قدرت او در نفوذ اجتماعی، هم قدرت او برای ادارۀ نخبگان و خواص جامعه که جرأت نکنند، خطایی انجام دهند یا بخواهند به مواسات رفتار نکنند. در روایت هست هر کسی از مسئولین در زمان امام زمان(ع) جز نان خشک و لباس خشن بپوشد جایش در جهنم خواهد بود. (أَمَا لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ إِلَّا سِیَاسَةُ اللَّیْلِ وَ سَبَاحَةُ النَّهَارِ وَ أَکْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِنِ شِبْهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع، وَ إِلَّا فَالنَّارُ؛ الغیبة (نعمانی)/ ص287 ) مقام معظم رهبری در جلسه‌ای خطاب به یک هیئت دولتی فرمود «تشریفات را کنار بگذارید.» اما رئیس آن هیئت دولت، بیرون از جلسه به آقا اعتراض می‌کند که «چرا این حرفها را زدید؟!» در چنین شرایطی شما انتظار دارید، چه اتفاقی بیفتد؟

برخی خواص و سیاسیون، پیچ شل‌کنِ اقتدار ولیّ جامعه هستند
برخی از نخبگان جامعه، خواص و سیاسیون، پیچ شل‌کن هستند؛ یعنی تضعیف‌کنندۀ اقتدار ولیّ جامعه هستند. حالا ببینید در زمان ما چندتا پیچ‌شل‌کن داریم؟ یک نمونه برای‌تان ذکر کنم. اولین شهید ترور در جمهوری اسلامی «شهید سپهبد قرنی» از ارتش بود. یعنی ارتش اولین شهید ترور را داد و این افتخار ابدی برای ارتش و ارتشیان است.

ولی الان چرا باید شهید سپهبد قرنی، این‌قدر در بین ما غریب باشد به‌حدی که خیلی‌ از جوانان ما این مطلب را ندانند؟ چون چهل سال است موتور تبلیغاتی در این کشور بیشتر در دست غرب‌زده‌ها و لیبرال‌های پرصدا و مدعی است، آنها هیچ‌وقت خوش‌شان نمی‌آید شما شهید قرنی را بالا ببرید. جریان لیبرالیزم غرب‌زده، شهید قرنی را-که فرماندۀ ستاد ارتش بود-به استعفا وادار کرد و آقای بازرگان برخلاف سخن امام(ره)، او را خانه‌نشین کرد. سپهبد قرنی بعد از استعفا ترور شد. او اولین کسی بود که توسط منافقین ترور شد و به شهادت رسید.

آقای بازرگان-دربارۀ مجاهدین خلق- می‌گفت که اینها فرزندان ما هستند! امام هم می‌فرمود: این تروریست‌ها فرزندان آقای بازرگان هستند. حالا پدر معنوی قاتلان قرنی عزیز، مرحوم بازرگان، اسمش روی دیوارهای شهر آمده است! یعنی شورای شهر تهران تصمیم گرفته اسم بازرگان را روی یکی از خیابان‌های شهر تهران بزند. بگذارید این لکۀ ننگ تا ابد بر روی غرب‌زده‌ها بماند. 

بازرگان؛ نمونۀ تضعیف‌کنندۀ ولایت‌فقیه
چرا نهضت آزادی و بازرگان را مثال می‌زنم؟ چون با یادآوری این مطلب، می‌خواهم طرز خیلی شیک و تر و تمیز تضعیف‌کردن ولایت و انقلاب را نشان بدهم. برای اینکه بازرگان نمونۀ برجستۀ تضعیف‌کنندۀ ولایت‌فقیه در زمان حضرت امام(ره) بود و امروز تقویت‌کننده‌گانِ تضعیف‌کنندۀ ولایت، جلوی چشم شما هستند.

حضرت امام درباره نهضت آزادی(یعنی حزب آقای بازرگان) نامه‌ای به وزیر کشور وقت، نوشتند و فرمودند: «در موضوع نهضت به اصطلاح آزادی مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آن‌چه باید اجمالاً گفت آن است که پروندۀ این نهضت و همین‌طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت می‌دهد نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است و در این‌باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است... نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضائی را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر حتی منافقین، این فرزندان عزیز مهندس بازرگان بیشتر و بالاتر است.» (صحیفه امام/ ج20/ ص481) اصلاً می‌بینید که امام حاضر نشد بگوید «نهضت آزادی» بلکه می‌فرمود «نهضتِ به‌اصطلاح آزادی» چون اینها در واقع نهضت بردگی بودند نه آزادی!

پیچ‌‌شل‌کن‌ها کار را به جایی رساندند که مردم امام‌حسین(ع)‌ را کشتند / ما نمی‌خواهیم جزو پیچ‌شل‌کن‌ها باشیم
ولایت خیلی نجابت دارد و نجابتش یکی از رازهای مظلومیتش است. پیچ‌‌شل‌کن‌ها در طول تاریخ، کار را به جایی رساندند که مردم آمدند امام حسین(ع)‌ را کشتند. ما نمی‌خواهیم جزو پیچ‌شل‌کن‌ها باشیم. امام می‌فرمود: «ضرر نهضت آزادی از گروهک تروریست منافقین بالاتر است» یعنی همان تروریست‌هایی که هفده‌هزار نفر از مردم ما را کشتند.

وقتی سپهبد قرنی (اعلی‌الله مقامه الشریف) ترور شد می‌خواستند ایشان را در بهشت زهرا دفن کنند، ولی امام فرمود او را ببرید قم در حرم حضرت معصومه کنار حضرت آیت‌الله حائری مؤسس حوزۀ علمیه قم به خاک بسپارید. او یک ارتشی بزرگ است. صددرصد این بچه‌ها باید سپهبد قرنی را بشناسند، چرا نام او نباید در کتاب‌های آموزش و پرورش بیاید؟!

شهید قرنی ابرمردی بود که در سال‌های اول انقلاب پادگان‌ها را نگه داشت. ایشان چندین سال قبل از انقلاب در زندان بود. بحث‌هایی هست که نقشۀ ترور امام در نجف-که در سیستم‌های نظامی زمان طاغوت طراحی شده بود- با کمک ایشان لو رفت و به نتیجه نرسید. ایشان به عنوان یک میهن‌پرست بعد از انقلاب، ارتشی‌ها را جمع کرد و مقاومت کردند. چرا فقط درصد کمی از جوانان ما باید سپهبد قرنی را بشناسند؟ دوستانی که از سردار سلیمانی این‌همه تقدیر می‌کنید، سپهبد قرنی را فراموش نکنید، ایشان عزیز دل ما هستند.

افشای خیانت دولت بازرگان در نامه استعفای شهید سپهبد قرنی
شهید قرنی یک نامۀ استعفا نوشت ولی امام به ایشان فرمود «سر جای خودتان بمانید» آقای بازرگان چند روز بعد ایشان را دعوت کرد و گفت «استعفایت پذیرفته شده است» بعد که خانه‌نشین شد، او را کشتند. در نامۀ استعفای شهید قرنی آمده است: «معاون نخست‌وزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالک‌الرقاب می‌داند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون اینکه حتی این جانب را طرف مشورت قرار دهد هر روز دستوراتی صادر می‌نماید که ارتش باید شاهد لطمه‌ای دیگر بر روحیات افسران خود و افتادن مقداری سلاح و مهمات و مال و منال به دست افراد ناصالح و وابسته به خارجیان باشد. وزیر دفاع بدون مشورت و نظرخواهی این جانب و خارج از وظایف خود می‌رود و از رادیو تلویزیون و مطبوعات نسنجیده می‌گوید: سربازان فروردین مرخص! بالنتیجه تعداد معدودی که ارتش با خون دل به سربازخانه‌ها کشانده بود، نگهداری سربازخانه‌ها را رها کرده و به موطن خود می‌روند و شب‌هنگام عناصر توده‌ای وابسته به سیاست‌های خارجی با کامیون‌ها به سربازخانه‌ها می‌روند و باقی‌ماندۀ اسلحه و مهمات را بار کرده به خارج از شهرها می‌برند». اینها علت استعفای من است.» دولت موقت اعلام می‌کند پادگان تعطیل است لذا سربازها می‌روند و بعد، عناصر توده‌ای با کامیون می‌آیند و سلاح‌ها را برمی‌دارند می‌برند!

ایشان در ادامه استعفانامۀ خود می‌نویسید: «دولت بدون مشورت با ارتش و آگاه‌ترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آنجا می‌فرستد که با ورود آنها و اولین سخن‌ پراکنی‌ای که می‌کنند مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت می‌کنند و در جلوی همین هیئت فرمانده پادگان را گلوله‌باران می‌کنند.»

این هیئت مذاکره‌کننده از طرف آقای بازرگان رفتند که با تروریست‌ها مذاکره کنند. آنها شرط گذاشتند که «اول پادگان تخلیه بشود بعد ما با شما مذاکره کنیم.» اینها به فرمانده پادگان گفتند «تخلیه کن!» بعد از تخلیه پادگان، آنها به راحتی آمدند و فرمانده پادگان را گرفتند! وقتی هیئت مذاکره‌کنندۀ دولت موقت به آنجا رفت رفت، جلوی هیئت مذاکره‌کننده، آن فرمانده پادگان را تیرباران کردند! شهید قرنی می‌گوید «اینها دردهای من است...» من از رئیس شورای شهر می‌خواهم به گزارش‌ها و دست‌نوشته‌های پدرش دربارۀ خیانت‌های بازرگان مراجعه کند.

نقش چهارم امام در گفتمان انفاق، تعیین محل انفاق و به‌دست داشتن اختیار اموال است
امام در موضوع انفاق، دیگر چه نقشی دارد؟ نقش دیگری که امام دارد، این است که محل انفاق و مصرف انفاق را مشخص می‌کند. پس از جنگ حُنَین وقتی پیامبر اکرم(ص) فرمود: بیشتر غنائم را به اهل مکه که تازه مسلمان شده بودند بدهید، حُرقوص‌ بن زهیر گفت چرا عدالت پیشه نمی‌کنی؟ او با نحوۀ تقسیم اموال مخالفت می‌کند، این هم یکی از مکان‌های امتحان است.

امتحان آخر این است که خود ولیّ اختیاردار اموال مردم است و بخشی از اموال را برای خودش باید بردارد. از جانب خدا به پیغمبر اکرم(ص) دستور داده شد اموالی که بدون جنگ کسب شده به فاطمۀ زهرا بدهید که برای خودش بردارد. لذا فدک را به فاطمۀ زهرا(س) دادند.

اولین کاری که بعد از رسول خدا(ص) انجام گرفت این بود که کارگرهای حضرت زهرا(س) را از فدک خارج کردند و فدک را گرفتند. حضرت زهرا به خاطرش کتک خورد، به خاطرش همۀ اتفاق‌هایی که می‌دانید افتاد. وقتی که فاطمه(س) فرمود «فدک مرا بدهید» اول که می‌گفتند پیامبر ارث نمی‌گذارد، فاطمۀ زهرا(س) برای‌شان ثابت کرد حرف‌شان بی‌اساس است، آن‌وقت گفتند: یا فاطمه! ما فدک را در بیت‌المال گذاشتیم تا به دست مردم برسد. خطاب به حضرت فاطمه(ع) گفتند: به بیت‌المال چه کار داری؟ اگر باغ می‌خواهی خودم به تو بدهم!

حضرت زهرا(س) به مردم مدینه گفت: ای مردم او دارد حق من را می‌گیرد؛ اما حق فاطمه(ع) تقسیم شده بود و در جیب‌های همۀ آن مردم می‌رفت، آن مردم هم سرهای‌شان را پایین انداختند. حضرت زهرا(س) فرمود: ای مردم! من دختر پیغمبر شما هستم، شما با رسول خدا(ص) قرار گذاشتید بعد از او از فرزندش حمایت کنید...

به همین سادگی، مردم با یک بهانۀ خوبی که پیدا کردند، فاطمۀ زهرا(س) و أمیرالمؤمنین علی(ع) را غریب گذاشتند. حضرت بعد از اینکه به خانه برگشت فرمود: یا علی! کاش مرده بودم و این صحنه‌ها را نمی‌دیدم... مگر حضرت زهرا(س) برای موضوع کمی به شهادت رسیدند؟ آیا این موضوع ساده است؟ می‌دانید صدیقۀ کبری(س) کیست؟ حضرت زهرا(س) درباره این موضوع فرمود: ای کاش مرده بودم... پس فدک موضوع مهمی است. فدک به شحّ نفس و انفاق ربط ندارد؟ مردم درک نمی‌کردند، چرا این پول باید مال فرزند پیغمبر(ص) باشد؟

بلافاصله بعد از رحلت پیامبر(ص) بخل مردم با فاطمۀ زهرا(س) امتحان شد
کاش امام و پیغمبرها در مسائل مالی دخالت نمی‌کردند، جوابش سخت است، ما هنوز هم نمی‌توانیم روضۀ فدک را راحت بخوانیم. خدایا! این چه بساطی است راه انداختی؟ بلافاصله بعد از پیغمبر، با علی‌بن‌ابیطالب(ع) مخالفت داشتند؟ دلیلش پیچیده است که چرا با علی‌بن‌ابیطالب مخالفت داشتند، علی‌بن‌ابیطالب خانه‌نشین شد، مساله علی(ع) تمام شد ولی فاطمۀ زهرا(س) قد علم کرد، فرمود فدک مرا بدهید. با فاطمه چه مشکلی داشتند؟ فاطمۀ زهرا(س) چه کار کرده بود؟ آیا مسئله پولی بود؟ خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌ها است. بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا بخل مردم با صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا(س) امتحان شد، متوجه هستید این یعنی چه؟

«وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى» (انفال،41) این آیۀ قرآن را یک‌وقت برای کسی ترجمه نکنی! برخی از روشن‌فکرها در این‌باره کتاب‌ها نوشته‌اند... 

جایگاه ولیّ خدا در موضوع انفاق کجاست؟ / امام باید قدرت مالی داشته باشد
جایگاه ولیّ خدا در موضوع انفاق (انفاق جان، انفاق مال) کجاست؟ یکی از چندین آیۀ قرآن در این‌باره را بخوانم، «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَة» (بقره،245) کیست که به خدا «قرض الحسنه‏اى» دهد، (و از اموالى که خدا به او بخشیده، انفاق کند) تا آن را براى او، چندین برابر کند؟ امام صادق(ع) این‌طوری می‌فرماید: «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِخْرَاجِ الدَّرَاهِمِ إِلَى الْإِمَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَجْعَلُ لَهُ الدِّرْهَمَ فِی الْجَنَّةِ مِثْلَ جَبَلِ أُحُدٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ فِی صِلَةِ الْإِمَامِ خَاصَّة» (کافی/ج1/ص537) هیچ‌چیزی نزد خدا محبوب‌تر از این نیست که شما قسمتی از مال را خارج کنی تا به امام بدهی. خدا برای هر درهمش به اندازۀ کوه احد در بهشت پاداش می‌دهد. سپس فرمود به خدا قسم آیۀ «مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا» فقط درباره پول‌دادن به امام است.

امام کجای موضوع انفاق ایستاده؟ امام‌صادق(ع) می‌فرماید: «دِرْهَمٌ یُوصَلُ بِهِ الْإِمَامُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ دِرْهَمٍ یُنْفَقُ فِی غَیْرِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» (من‌لا‌یحضره‌الفقیه /ج2 /ص73) درهمی که به امام داده شود بالاتر از هزار هزار درهمی است که در کار دیگری در راه خدا خرج شود. آن‌وقت ببینید قدرت مالی امام چقدر می‌شود؟

قرآن در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُم‏» (حشر،7) آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد. امام باید قدرت مالی داشته باشد.

چه کنیم تا در امتحان ولایت با ولایت‌فقیه سربلند بشویم و هرچه نقص در تاریخ دربارۀ امامت بود، جبران کنیم؟
آیا می‌خواهید امام زمان بیاید و عدالت در زمین حکمرانی کند؟ بیایید در امتحان ولایت-که الان با ولایت‌فقیه در این امتحان به سر می‌بریم- سربلند بشویم و هرچه نقص در تاریخ دربارۀ امامت بوده جبران کنیم:

اول اینکه ولایت فقیه در جان تو چقدر نفوذ دارد؟ در زندگی شخصی و در سبک زندگی تو چقدر نفوذ دارد؟ بگذار همۀ دنیا هرچه خواستند بگویند، اما تو سبک زندگی خودت را از اینجا بگیر، مثلاً بگو چون آقا گفته ازدواج می‌کنم، فرزندآوری را بیشتر می‌کنم... چون آقا گفته من فلان کالای خارجی را نمی‌خرم، چون آقا گفته...

دوم اینکه نفوذ ولایت فقیه را در جامعه افزایش بدهیم، چگونه؟ کارکرد ولایت را در جامعه خوب توضیح بدهیم. یک دانشجویی یک زمانی از مقام معظم رهبری پرسید: چه اشکالی دارد از شما انتقاد بشود؟ آقا فرمودند انتقاد که اشکالی ندارد الان هم خیلی حرف می‌زنند و انتقاد می‌کنند اما رهبری که یک روزی لازم است، با اشارۀ او نیروها بسیج بشوند و از امنیت کشور دفاع کنند، چرا هر روز به یک بهانه‌ای ابهتش شکسته بشود؟! خیلی ساده، عقلانی و روشن.

یا أمیرالمؤمنین! در ماجرای غارات در همان شام کمرت را شکستند، دلت را شکستند، سر به چاه می‌گذاشتی فریاد می‌زدی، یا أمیرالمؤمنین! در این زمان در همان شام، غاراتی که توسط داعشی‌ها انجام شد، با اشارۀ ولیّ فقیه توسط سردار سلیمانی‌ها و حججی‌ها و همدانی‌ها و شاطری‌ها، از بین رفت؛ دیدید چه غوغایی کردند! اصلاً یک‌بار هم آقا نفرمود «اعزام بشوید.» در زمان جنگ چند بار امام فرمود به جبهه بروید، در زمان دفاع از حرم، آقا یک‌بار هم این را نفرود. این یعنی به ظهور داریم نزدیک می‌شویم. 

سوم اینکه نخبگان جامعه، خواص و سیاسیونی که رذیلانه پیچ‌شل‌کنِ اقتدار ولایت هستند، محکم جلوی‌شان بایستید، بگذارید کسی جرأت نکند به پایگاه و حریم و حرمت ولایت نزدیک بشود.

بخشی از عظمت عاشورا برای زیبایی ولایت‌مداری است
شب عاشورا کار به جایی رسید که زینب کبری(ع) گفت یا أباعبدالله! به یاران خودت مطمئن هستی؟ این سؤال یعنی چه؟ مطمئن هستی برای اینکه فردا تو را تنها نگذارند و خیانت نکنند؟ چون زینب(س)، أمیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی(ع) را به یاد می‌آورد که یاران‌شان به آنها خیانت کردند. حسینم! فردا به تو خیانت نکنند که حماسۀ بزرگ و باعظمت تو خراب بشود. پای رکاب امام حسن(ع) همان خواص نامرد رذل می‌خواستند وسط جنگ، امام حسن(ع) را دست‌بسته تحویل بدهند. زینب یک‌بار دیگر سؤال کرد به یارانت مطمئن هستی؟ أباعبدالله‌الحسین فرمود: بله زینبم، بله آرام بگیر، به اینها مطمئن هستم... بخشی از عظمت عاشورا به‌خاطر همین زیباییِ ولایت‌مداری است؛ ولایت‌مداریِ اصحابی که برای شهیدشدن در راه مولا، از همدیگر سبقت می‌گرفتند....

منبع: panahian.ir


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.