مزاح شهید ابراهیم هادی با رزمندگان

کد خبر: 104686
شهدا و رزمندگان دفاع مقدس علاوه برساختن بهشت در آخرت؛ با زندگی زیبا،‌ دنیای بی‌نظیری هم برای خودشان و هم برای سایرین ایجاد کردند.
وارث

به نقل از کتاب سلام بر ابراهیم، در چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سراغ بخشی از خاطرات رزمندگان رفته‌ایم تا با انتشار آن یاد و نام آنها را گرامی‌ بداریم و بتوانیم بخشی از سختی‌ها و مشکلات این عزیزان را برای نسل آینده نقل کنیم.

در یکی از روزها خبر رسید که ابراهیم و جواد و رضا گودینی پس از چند روز مأموریت از سمت پاسگاه مرزی در حال بازگشت‌اند. از اینکه آنها سالم بودند خیلی خوشحال شدیم.

جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم. دقایقی بعد ماشین آنها آمد و ایستاد. ابراهیم و رضا پیاده شدند. بچه‌ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسی کردند. یکی از بچه‌ها پرسید: آقا ابرام،‌ جواد کجاست؟!

یک لحظه همه ساکت شدند. ابراهیم مکثی کرد، درحالی که بغض کرده بود، گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشین نگاه کرد.

یک نفر آنجا دراز کشیده بود. روی بدنش هم پتو قرار داشت! سکوتی کل بچه‌ها را گرفته بود. ابراهیم ادامه داد: جواد....جواد...! یک دفعه اشک از چشمانش جاری شد. چند نفر از بچه‌ها با گریه داد زدند: جواد،‌ جواد! و  به سمت عقب ماشین رفتند! همینطور که بقیه هم گریه می‌کردند،‌ یک دفعه جواد از خواب پرید! نشست و گفت: چی، چی شده؟! جواد هاج و واج اطراف خودش را نگاه کرد. بچه‌ها با چهره‌هایی اشک‌آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می‌گشتند.

اما ابراهیم سریع رفته بود داخل ساختمان!
منبع: جهان


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.