حجت الاسلام پناهیان : چند نکتۀ اساسی در بیان زندگی بهتر! + گزارش تصویری
وارث: مراسم شب شانزدهم ماه مبارک رمضان با سخنرانی حجت الاسلام شیخ علیرضا پناهیان و مداحی کربلایی نریمان پناهی و مناجات خوانی سید مهدی حسینی در هیئت محبین امیرالمومنین علیه السلام در مسجد امام صادق(ع) برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام پناهیان را می خوانید:
در بیان زندگی بهتر به چند نکتۀ اساسی پرداختیم، رکن اول آن که زندگی بهتر سرشار از محبت باشد، اگر علاقۀ شدید محوری عامل آتشین زندگی نباشد، انسان به زندگی بهتر دسترسی پیدا نمی کند. رکن دوم زندگی بهتر حرکت، تلاش و مبارزه است. دارا بودن علامت زندگی بهتر نیست، بلکه فعالیت داشتن عامل زندگی بهتر است زیرا رضایتمندی برای انسان پدید می آورد. کسی که پرفعالیت و پر درگیری(درگیری های مثبت و به جا) است، به نقطۀ مطلوب خواهد رسید و احساس رضایتمندی از زندگی خواهد کرد و برکاتش را خواهد دید. طبیعتاً ما اگر خوب زندگی کنیم ممکن است ثمراتی داشته باشد. به طور مثال ممکن است ثروتمند شویم. اگر از لحاظ مادی به زندگی بهتر رسیدیم، هیچ اشکالی ندارد، چون روایاتی هم در این زمینه داریم، ولی نباید این روایت ها مارا حریص مال و اموال دنیا کند و مارا به حسادت و رقابت بین افراد وادار کند.
از امام صادق علیه السلام روایت داریم: "إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی مَنْ لَا یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ لَا یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ"
بقاء اسلام و مسلمین این است که ثروت دست کسانی باشد که حق را می شناسند و از عوامل نابودی اسلام ومسلمین آنست که اموال در دست کسانی باشد که حق را نمی شناسند و کار خیر بلد نیستند.
نسبت به موضوع ثروت باید واقع بینانه عمل کنیم، یعنی هم آفات و هم برکات آن را بشناسیم و هم به سمت آن حرکت کنیم . در عین حال از خدا مدد بگیریم که ما را جزء عوامل بقاء اسلام قرار دهد.
نگاه ما به دین این است که زندگیِ بهتر می آورد."وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاًوَ یَرْزُقْهُمِنْحَیْثُ لا یَحْتَسِبُ" یقین داشته باشیم اگر زندگی مان خوب نیست، در زمینه ی دین کم گذاشته ایم. لازم نیست بگوییم که در کنار دین داری باید به زندگی هم بپردازیم. ادبیات این جمله غلط است! مگر دین به تو دستور نمی دهد به زندگی بپرداز؟ مگر دین دستور نمی دهد زندگی خودت را بهبود ببخش؟ دین در این مسیر هم دستورات زیبایی را می دهد و هم به انسان انگیزه می دهد. اگر می خواستی صرفا برای ثروتمند شدن و رفاه کار کنی، حال برای خدمت به دین و بقاء اسلام و تقرب الی الله کار میکنی و هم این که اگر با انگیزه ی دینی حرکت کنی و به نتیجه نرسی، شکست نمی خوری؛ میگویی الحمدلله من وظیفه ام را انجام داده ام. مطمئن هستم که کم نگذاشته ام و احساس افسردگی نخواهی کرد.
من بارها گفته ام، ای کاش به جای این که پای فیلم و سریال های ایرانی یا بزک کرده ی خارجی بنشینیم، یک فیلمساز داشته باشیم که بتواند برود و زندگی واقعی مردم مغرب زمین را بسازد، میبینیم که از همه جهات از آنها بهتر زندگی می کنیم.
رکن سوم تسلیم شدن درست و به جا در برابر محدودیت ها است. انسان زندگی می کند تا به خواسته هایش برسد؛ در متن رسیدن به خواسته هایش ممکن است یک اتفاق در زندگی اش بیفتد، باید حواسش باشد تا آن را مدیریت کند، آن هم اینست که محدودیت ها را بپذیرد. مثلا در بازی فوتبال تلاش می کنی گل بزنی، محدودیت ها را هم می پذیری. خط زمین محدودیت است، اگر توپ بیرون رفت، کسی دیگر چانه نمی زند. نمی توانی بگویی برو کنار بگذار بزنم، اوت را حساب نکن! وقتی اوت شد باید بپذیری. آفساید را هم می پذیرند، آفساید متحرک هم هست و هرلحظه هرجایی از زمین ممکن است اتفاق بیفتد. ولی بازیکن ها محدودیت هارا پذیرفته اند. یک بازیکن حرفه ای در زمین فوتبال هرچقدر هم علاقه به گلزنی داشته باشد و زمینه برای گل زدنش آماده باشد و تیمش نیاز به برد داشته باشد، محدودیت ها را می پذیرد. حال کاری نداریم که این محدودیت ها تکوینی یا تکلیفی است، بالاخره نمی شود هرکاری کرد. داور همیشه در این زمینه فعال است که محدودیت ها را اعمال کند و همه هم می پذیرند. مستطیل سبز فوتبال نمادی از زندگی ماست.
بعضی از جوان ها حاضر به پذیرفتن هیچ یک از محدودیت ها نیستند. وقتی با آنها مواجه می شوند عصبانی می شوند. این فرد برای زندگی آماده نیست. ما باید محدودیت ها را شیرین بپذیریم و بعد در مرز معین شده شروع به جلو رفتن در زندگی کنیم.
محدودیت ها چه چیزهایی هستند؟
بعضی از محدودیت ها تقدیری هستند؛ مقدر شده از جانب پروردگار عالم است و نمی توانیم کاری کنیم. ما اجباراً پیر می شویم، بپذیریم. این حماقت است که یک جوان به فکر دوران پیری خود نباشد و فکر کند همیشه جوان است. محدودیت های تقدیری دونوع هستند: نوع اول فراگیر و عام و یکسان. نوع دوم خاص، مثل تصادفی که برای یک شخص خاص اتفاق می افتد. بعضی از محدودیت ها نیز تکلیفی هستند. این محدودیت ها را گاهی فرهنگ جامعه ایجاد می کند.
محدودیت هایی که دین ایجاد می کند، زیباتر از همه ی محدودیت هایی است که ایجاد می شود. هر محدودیتی که دین ایجاد کرده: اولاً ما به آن نیاز نداریم، دوماً خداوند کمک می کند که آن را بپذیریم و بلافاصله ثمره ی آن را نیز خواهیم دید.
محدودیت های دیگری هم در دنیا هستند، به نام محدودیت های عاطفی که در روابط انسان ها هستند. دین آنها را نه امر و نه نهی کرده است. دین درباره آنها شما را محدود نکرده است. مثلاً وقتی با کسی زندگی می کنی که اذیت می شود، در مسائل کوتاه بیا.
اگر محدودیت هایی که از جانب خدا تعیین شده است را نپذیریم، پس محدودیت های چه کسی را بپذیریم؟ شخصی که عبد هیچ کس نباشد وجود ندارد، مگر در قبرستان. انسان زنده ای که روی زمین راه می رود، اگر عبد خدا نباشد، حتما عبد چیز دیگری است.
عبد اشاره به رکن سوم زندگی دارد. یعنی من به زیبایی و عمیقاً و تماماً محدودیت های تو را قبول کرده ام. عبد بودن قسمت تلخ زندگی نیست، بلکه قسمت شیرین زندگی است. چرا عذاداران امام حسین علیه السلام اینقدر عاشقانه می گویند ارباب من حسین؟ اگر تاحالا عبد بوده باشیم، می فهمیم که ارباب خوب داشتن چه مزه ای دارد.
محدودیتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در صلح حدیبیه پذیرفت مقدمه ی فتحی بسیار عالی شد. ولی در صلح امام حسن مجتبی علیه السلام محدودیتی که ایشان پذیرفت مقدمه ی فتحی نشد. اما امام حسن کاری نمی توانستند بکنند چون به ایشان تحمیل شده بود. وقتی میدیدند یاران نزدیکشان با معاویه قرار گذاشتند تا وسط جنگ امام حسن را تسلیم کنند، به جای آن که امام بخواهد به آن شکل تسلیم شود، اگر صلح شرافتمندانه داشته باشد بهتر است. چون یک مقداری عزت برای مسلمین و مومنین باقی می ماند که بعداً مومنین به خودشان بیایند و قوت و قدرت پیدا کنند. در زندگی تسلیم چه می شوی و تسلیم چه نمی شوی؟ زندگی نابود شده زندگی کسانی است که تسلیم باطل شده اند، تسلیم ترس هایشان و ...
روایت داریم علی می فرماید خداوند متعال به داوود پیام فرستاد. تو یک چیزهایی می خواهی منم یک چیزهایی می خواهم. ولی در نهایت اتفاقی می افتد که من می خواهم. اگر تو برای چیزهایی که من خواستم تسلیم شدی هرچیزی که بخواهی به تو می دهم و اگر برای چیزهایی که من برای تو می خواهم تسلیم نشدی، تو را اذیت می کنم و برای چیزهایی که می خواهی به تعب می اندازم. باز در نهایت چیزی که من می خواهم می شود. تسلیم من می شوی یا نه؟ هم در تکلیف، هم در تدبیر.