وقت نماز شب/ خداوند مشتاق كيست؟
آيا اگر كسي من رو سوي او آورم، احدي ميتواند بداند كه چه به او عطا خواهم نمود؟
وارث: خداوند متعال به يكي از صديقين وحي نمود كه براي من بندگاني هستند كه مرا دوست ميدارند و من هم آنها را دوست ميدارم، آنان مشتاق من، و من هم مشتاق آنها هستم، و آنها مرا در ياد دارند و من هم به ياد آنان هستم، آنها به من نظر دارند، و من هم به آنها نظر دارم، پس اگر تو قدم جاي قدم آنها بگذاري، تو را هم دوست خواهم داشت و اگر از راه آنها منحرف شوي عقوبتد خواهم نمود.
آن صديق گفت: معبود من! نشانه آنها كه مورد توجّه تو هستند چيست؟
خطاب رسيد: آنان روزها همچون چوپان مهرباني كه مواظب گوسفندان خود هست به سايه مينگرند و منتظر آمدن شب هستند، و همان گونه كه پرندگان هنگام غروب با شور و شوق عازم آشيانه خود ميگردند. اينان هم با همين حال به استقبال غروب خورشيد ميروند، پس آنگاه كه شب فرا رسيد، و تاريكي همه جا را فرا گرفت، و فرش ها پهن و همه گرد هم جمع شدند و هر دوستي با دوست خود خلوت نمود اينان در برابر من به پاي ميايستند و صورتهاي خود را بر خاك مينهند، و با تلاوت آيات قرآن به مناجات و گفتگوي با من برميخيزند، و نعمتهاي مرا سپاس ميگويند. پس آنان را ميبيني كه گاه گريه ميكنند، و گاه شيون سر ميدهند، گاه آه ميكشند، و گاه از معاصي و گناهان شكوه ميكنند، گاه ايستاده و گاه نشسته، و گاهي در حال ركوع، و گاه در سجده هستند، و آنچه را كه به خاطر من تحمل آن ميكنند، همه را ميبينم، و شكوه هائي كه از محبت من بر لب دارند ميشنوم.
چيزي كه به آنها عطا كنم سه چيز است يكي اينكه نور خودم را در دلهاي آنها بيفكنم در نتيجه همانگونه كه من از آنها آگاهم، آنها نيز از من با خبر خواهند بود، دوم اينكه اگر آسمانها و زمينها و آنچه را كه در اين ميان هستند در ميزان آنها ببينم باز آن را كم خواهم دانست، سوم رو سوي آنها ميكنم، و آيا اگر كسي من رو سوي او آورم، احدي ميتواند بداند كه چه به او عطا خواهم نمود؟
(اسرار الطلوة، حاج ميرزا ملكي تبريزي، ص 455).