همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن
گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
نامتان را به کنار پدرم گفتم و گفت
ای خدا شکر که پیشم پسرم گفت حسن
بعد از این خوب تر است جای صفاتی مثل
سفره دار و پدر جود و کرم گفت حسن
زائری در وسط صحن غریب الغربا
دید تا گنبد زیبای حرم، گفت حسن...
تا که جارو زدن صحن رضا را دیدم
چشم خیس و مژه ی رفتگرم گفت حسن
قاسمت راهی میدان شد و دیدند همه
خواهری موی پریشان ز حرم گفت حسن
پایه ی نهضت خونین حسین صلح تو بود
آیه ی نهضت خونین حسین صلح تو بود
"رضا قربانی"
/ف.م214
Links:
[1] http://vareth.ir
[2] https://vareth.ir/tag/keyword/6870/%D8%B4%D8%B9%D8%B1
[3] https://vareth.ir/tag/keyword/22767/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-%D8%B9
[4] https://vareth.ir/tag/keyword/23395/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C
[5] https://vareth.ir/tag/keyword/23210/28%D8%B5%D9%81%D8%B1