از طبقه اول رفتم طبقه دوم. از پنجره طبقه دوم که به پشت بام خانههای روبرو مشرف بود، نگاه کردم و دیدم تعداد زیادی ملحفه سفید به صورت عمودی روی طناب پهن شده است. که این ملحفهها نظرم را جلب کرد. با تفنگ دوربین دار کمی دقت کردم و متوجه شدم آنها ملحفه نیستند بلکه پشه بند است. پشت آن را نگاه کردم و دیدم تعداد زیادی عراقی نزدیک هم زیر پشه بند خوابیدهاند.
آن لحظه خیلی ترسیدم و پیش خودم گفتم احتمالا گردان عراقیها نصف شب به این محل رسیدند و خبر ندارند که نزدیک دو تا خانه با خیابان آرش و مقر ما فاصله دارند. صبح حتما همه چیز را متوجه میشوند. گفتم خب تا اینها بیدار نشدهاند باید یک کاری کنم و آرام از پلهها پایین آمدم. اولین بچههایی که دیدم رضا کریمی و وهاب خاطری بود. سراغ فریدون را از آنها گرفتم. او داخل یکی از اتاقها خواب بود تا صدای ما را شنید سریع بیدار شد. بیرون آمد و گفت: «چی شده؟» گفتم:«تا خودت نبینی باور نمیکنی» سریع با فریدون و وهاب خاطری رفتیم طبقه بالا. وقتی فریدون اوضاع را دید، گفت: «سریع رضا دشتی را صدا کنید تا بیاید اینجا.» رضا هم با آرپی جی اش آمد بالا و تمام عراقیها را تار و مار کرد.
/1102101305
Links:
[1] http://vareth.ir
[2] https://vareth.ir/tag/keyword/45269/%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B4%D8%AA%DB%8C
[3] https://vareth.ir/tag/keyword/29873/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7
[4] https://vareth.ir/tag/keyword/45270/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C
[5] https://vareth.ir/tag/keyword/23235/%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C
[6] https://vareth.ir/tag/keyword/45271/%D9%BE%D8%B4%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B4%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%B1
[7] https://vareth.ir/tag/keyword/14652/%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%B1
[8] https://vareth.ir/tag/keyword/6467/%D8%AC%D9%86%DA%AF
[9] https://vareth.ir/tag/keyword/10113/%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3
[10] https://vareth.ir/tag/keyword/32940/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA