وارث:استاد فاطمی نیا حکایتی را از شیخ رجبعلی خیاط این چنین نقل می کنند:شبهايي كه مرحوم حاج شيخ رجبعلي خياط جلسه ميرفتند، مامور بردن و اوردن ايشان اقاي صنوبري بودند.
يك روز آماده ميشود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و يك دفعه به صورتي كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن!
آقاي صنوبري كه همسرش را در اين وضعيت ميبيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهي برويم؛ رفتند آقاشيخ رجبعلي را سوار كردند ، اقاي صنوبري به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، براي ايشان دعا كنيد!
حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آنطور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود!
آقاي صنوبري نقل كرد براي بچه اسباب بازي خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد.
Links:
[1] http://vareth.ir/
[2] https://vareth.ir/tag/keyword/7426/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%A7
[3] https://vareth.ir/tag/keyword/6652/%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D8%B1%D8%AC%D8%A8%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%B7
[4] https://vareth.ir/tag/keyword/8355/%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF
[5] https://vareth.ir/tag/keyword/63079/%D8%A2%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D9%88-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AB