يك ساعتى مانده بود به اذان صبح، جلسه تمام شد، آمديم گردان . قبل از جلسه همه رفته بوديم شناسايى. عبدالحسين طرف شير آب رفت و وضو گرفت ، بيشتر فشار كار روى او بود و احتمالا ازهمه ما خسته تر، اما بعد از اين كه وضو گرفت شروع به خواندن نماز كرد.
ما همه به سنگر رفتيم تا بخوابيم ، فكر نمى كرديم او حالى براى نماز شب داشته باشد، اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بيدار كرد. «بلند شين نمازه»، بلند شديم ، پلك هايمان را به هم ماليديم ، چند لحظه طول كشيد، صورتش را نگاه كردم ، مثل هميشه مى خنديد، انگار ديشب هم نماز باحالى خوانده بود.
منبع: ستاد اقامه نماز
/ک117
Links:
[1] http://vareth.ir/
[2] https://vareth.ir/tag/keyword/6101/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A8
[3] https://vareth.ir/tag/keyword/12570/%D8%A8%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%B3%DB%8C
[4] https://vareth.ir/tag/keyword/6526/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7
[5] https://vareth.ir/tag/keyword/6085/%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AB
[6] https://vareth.ir/tag/keyword/6162/vareth