وارث:گذشته آب در این روزگار از سر منحلال کن که رسیده است روز آخر منمرا ببخش که افتاده ام در این بسترنمانده است توانی به جسم لاغر منقد خمیده و موی سفید زهرایتبرای خانه نشینی توست همسر منبه جان دختر شیرین زبانمان زینبنپرس از چه شده غرق خاک معجر منز شرم بستن دستت هنوز می لرزمچه کرد با تو مدینه امیر خ...