کلیدواژه: ابراهیم هادی

میراث حماسه۱۳؛ رفیق خوب یعنی ابراهیم هادی؛ ماجرای سنگ تمام «شهید ابراهیم هادی» برای دوستانش

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی وکیل‌پور از راویان دفاع مقدس به ماجرای برخورد صحیح شهید ابراهیم هادی با برخی از دوستانش پرداخت.

فینال کشتی شهید ابراهیم هادی

مسابقات قهرمانی باشگاه ها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات ، هم جایزه نقدی می گرفت هم به انتخابی کشور می رفت. ابراهیم در اوج آمادگی بود. هر کس یک مسابقه از او می دید این مطلب را تایید می کرد. مربیان می گفتند: امسال در 74 کیلو کسی حریف ابراهیم نیست. مسابقات شروع شد. ابراهیم همه را یکی یکی از پیش ...

زائر خاص مزار شهید ابراهیم هادی

 یک کاربر در توئیتی عکسی از جوانی با دسستان خالکوبی شده منتشر کرد و نوشت: نشسته بود بالا سر مزار شهید ابراهیم هادی، قرآن میخوند. دستاش از بالا تا پایین خالکوبی بود!

سرگذشتی کوتاه از شهید کشتی گیر ابراهیم هادی

کشتی گیر و پهلوان ابراهیم هادی در ۲۲ بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد.

خاطره‌گویی خواهر شهید «ابراهیم هادی» بر سر مزار حاج‌قاسم

یادواره شهید ابراهیم هادی با حضور خانواده شهید در گلزار شهدای کرمان برگزار شد.

مزاح شهید ابراهیم هادی با رزمندگان

شهدا و رزمندگان دفاع مقدس علاوه برساختن بهشت در آخرت؛ با زندگی زیبا،‌ دنیای بی‌نظیری هم برای خودشان و هم برای سایرین ایجاد کردند.

ماجرای جالب شوخی شهید ابراهیم هادی با دوست خود

شهید ابراهیم هادی در گوش جواد،‌که چیزی از این مراسم نمی‌دانست،‌ حرفی زد! جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی میگی؟! ابراهیم هم آرام گفت: یواش،‌هیچی نگو!

ماجرای برخورد شهید ابراهیم هادی با یک سارق

بگیرش...دزد....دزد! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه محل‌ها لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد. تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد.
محسن عراقی:

شهید "ابراهیم هادی" من و خانواده‌ام را متحول کرد/ اصالت مداحی را "حاج علی الهی" یادم داد

مداح و شاعر آیینی کشورمان گواهی می‌دهد که یک سفر راهیان نور زندگی‌اش را متحول کرده و می‌گوید: خدا می‌خواست زندگی‌ام با زندگی شهید "ابراهیم هادی" پیوند بخورد.

نکاتی که ابراهیم هادی در مجالس اهل بیت و هیئت به آن توجه میکرد

شهید ابراهیم هادی می گفت: وقتی عزاداری شما طولانی می شود،اینها خسته می شوند.شما بعد از مقداری عزاداری شام مردم را بدهید. بعد هرچه قدر می خواهید سینه بزنید وعشقبازی کنید،نگذارید مردم در مجلس اهل بیت احساس خستگی کنند.

کتابی که مخاطبان جهانی پیدا کرده است/ "سلام بر ابراهیم" به کشورهای عربی می‌رود

کتاب «سلام بر ابراهیم» کاری‌ است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگی‌نامه‌ای مختصر و با 69 خاطره درباره شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.

کمک شهید ابراهیم هادی به نیازمندان

سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلا نمی دانم چه کنم! در همین فکر بودم یکدفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم.

ماجرای اسارت شهید هادی

دیشب داشتم رادیو گوش می‌کردم، یکدفعه مجری رادیو عراق که فارسی حرف می‌زد برنامه‌اش را قطع کرد و موزیک پخش کرد. بعد هم با خوشحالی اعلام کرد: در این عملیات ابراهیم هادی از فرماندهان ایرانی در جبهه غرب، به اسارت نیروهای ما درآمده.

شهید ابراهیم هادی و حاجات اهالی محل

یک شب جمعه خانمی پیش من آمد و گفت:"آقا، این شیرینی‌ها برای این شهیدِ، همین جا پخش کنین." فکر کردم که از فامیل‌های ابراهیمِ، برای همین پرسیدم: "شما شهید هادی رو می‌شناسین."گفت: نه... .

ماجرای محاصره گردان کمیل و حنظله در والفجر مقدماتی

ماجرای محاصره گردان کمیل و حنظله در والفجر مقدماتی

ماجرای ذکر الله اکبر ابراهیم هادی و فرار بعثی‌ها

یکدفعه گفت:" جواد تویی؟" و بعد آرپی‌جی را از من گرفت و جلوتر رفت. بعد هم از جا بلند شد و فریاد زد: "شیعه‌های امیرالمؤمنین بلند شین، دست مولا پشت سر ماست" و بعد با یه الله‌اکبر آرپی‌جی رو شلیک کرد و سنگر مقابل را منهدم کرد.

نجات شهید ابراهیم هادی از مار هنگام ماموریت شناسایی

اگر به سمت مار شلیک می کردیم عراقی ها می فهمیدند. اگر هم فرار می کردیم عراقی ها مارا می دیدند. مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم. آب دهانم را فرو دادم. در حالی که ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم.

روش دقیق تربیتی شهید ابراهیم هادی

اواخر مجروحیت ابراهیم بود. می خواست برگردد جبهه، یک شب توی کوچه نشسته بودیم و داشت برای من از بچه های سیزده، چهارده ساله در عملیات فتح المبین می گفت. همینطور گفت و گفت تا اینکه آخرش با یک جمله حرفش را زد: با توکل به خدا چه حماسه هائی آفریدن.

ماجرای بوسه خانم دکتر به پیشانی شهید ابراهیم هادی

خانم دکتری که مسن تر از بقیه بود و حجاب درستی هم نداشت و خیلی هم تحت تأثیر قرار گرفته بود جلو آمد و سریع گفت: "من کاری به محرم و نامحرم ندارم تو هم مثل پسرمی " و بعد نشست و سر ابراهیم رو بوسید و گفت: "فدای شما جوون ها". قیافه ابراهیم دیدنی بود.

نظر ابراهیم هادی در مورد شهید بروجردی

ابراهیم کمی فکر کرد و گفت: تو بچه‌های سپاه هیچکس را مثل محمد بروجردی نمی‌دانم. محمد کاری کرد که تقریباً هیچکس فکرش را نمی‌کرد. در کردستان با وجود آن همه مشکلات توانست گروه‌های پیش مرگ کرد مسلمان را راه‌اندازی کند و از این طریق کردستان را آرام کند.

ماجرای فرار شهید ابراهیم هادی از وسوسه‌های شیطانی

...ابراهیم با موهای تراشیده و بدون کت و شلوار و با پیراهن بلند به محل کار اومد، فردای آن روز با چهره ای ژولیده‌تر و حتی با شلوار کردی و دمپائی به محل کار آمد و این کار را مدتی ادامه داد تا اینکه از آن وسوسه شیطانی رها شد.

ابراهیم هادی و توسل به امام زمان (عج) در فتح المبین

آن شب و در آن بیابان هر چه به اطراف می‌رفتیم چیزی جز دشت نمی‌دیدیم. لذا در همانجا به سجده رفتیم و دقایقی در این حالت بودیم و خدا را به حق حضرت زهرا(س) وائمه معصومین قسم می‌دادیم. در آن بیابان و درآن شرایط ما بودیم و امام زمان (عج)...

در فتح‌المبین ما عملیات نکردیم!، ما فقط راهپیمایی می‌کردیم!

شهید ابراهیم هادی: در فتح‌المبین ما عملیات نکردیم! ما فقط راهپیمایی می‌کردیم و شعارمان یا زهرا(ع)بود. آنجا هر چه که بود نظر عنایت خود خانم حضرت صدیقه طاهره (س) بود.

شوخ طبعی جالب شهید ابراهیم هادی

ابراهیم در موارد جدی بودن کار بسیار جدیت داشت اما در موارد شوخی و مزاح بسیار انسان خوش‌مشرب و شوخ طبعی بود و اصلا یکی از دلایلی که خیلی‌ها جذب ابراهیم می‌شدند همین موضوع بود.

وقتی ابراهیم هادی روی نارنجک خوابید!

جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شده بود. بجز من و ابراهیم سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه حضود داشتند. تعدادی از بچه‌ها هم در داخل حیاط مشغول آموزش نظامی بودند.

ماجرای جذب اسیر عراقی توسط شهید ابراهیم هادی

با ابراهیم رفتیم مقر سپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت کرد: ابوجعفر، اسیر عراقی که شما با خودتان آوردید، بیسیم‌چی قرارگاه لشکر چهارم عراق بوده. اطلاعاتی که او به ما از آرایش نیروها، مقر تیپ‌ها، فرماندهان، راه‌های نفوذ و... داده بسیار بسیار ارزشمند است.

معلمی که هر روز به دانش آموزانش نان و پنیر میداد!

ابراهیم می گفت:روزی را خدا می رساند.برکت پول مهم است.کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد.به هر حال برای تدریس در دو مدرسه مشغول به کار شد.دبیر ورزش دبیرستان ابوریحان(منطقه ۱۴)و معلم عربی در یکی از مدارس راهنمائی محروم(منطقه۱۵)تهران.

شهید ابراهیم هادی و نماز شب در جبهه

همان دوران کوتاه سر پل ذهاب ابراهیم معمولا یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور میشد و مشغول نماز شب میشد.

نهی از منکر به روش شهید ابراهیم هادی

عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سرکار به خانه می آمد وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت . می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد.