پیوندی آسمانی در خانه خدا
درباره ازدواج در مسجد نیز روایاتی ذکر شده است. به عنوان نمونه در بحار الانوار دو روایات با این مضمون آمده است. از جابر روایت شده که چون رسول خدا (ص)، خواست فاطمه (س) را به ازدواج علی (ع) درآورد، به او فرمود: "ای ابوالحسن به مسجد برو که من نیز در پی تو خواهم آمد و تو را در حضور مردم به همسری فاطمه درخواهم آورد و از فضایل تو به مقداری که چشمت روشن شود بازخواهم گفت."
طبق این نقل چون که حضرت فاطمه (س) به سنی رسید که آماده ازدواج شد بزرگان قریش از او خواستگاری کردند....( در ادامه حدیث جزییات زیادی را نقل میکند تا آنکه ملک الهی دستور به ازدواج علی (ع) و فاطمه (س) میدهد و پیامبر (ص) به در خانه علی (ع) میآیند). "ای ابوالحسن به خدا سوگند که هنوز ملک الهی از پیشم نرفته بود به سوی تو آمدم و دقالباب کردم. آگاه باش که میخواهم امر پروردگار را در مورد تو اجرا کنم. برو ای ابوالحسن و من در پیش سر تو به مسجد خواهم آمد و تو را در انظار دیگران به ازدواج با فاطمه درخواهم آورد".
پيشنهاد به علي (ع):
اصحاب رسول خدا (ص) احساس كرده بودند كه پيغمبر اكرم تمايل دارد فاطمه (عليهاالسلام) را با علي پيوند ازدواج دهد؛ ولي از جانب علي پيشنهادي نميشد. يك روز عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ و گروهي ديگر كه پيامبر تقاضاي ازدواج آنها را رد كرده بود در مسجد گرد آمده و از هر دري سخن ميگفتند. در اين بين سخن از فاطمه به ميان آمد. ابوبكر گفت: مدتي است كه اعيان و اشراف عرب فاطمه عليهاالسلام را خواستگاري ميكنند، امّا پيغمبر اكرم پيشنهاد احدي را نپذيرفته و در جوابشان ميفرمايد: تعيين همسر فاطمه با خداست. براي همه روشن بود كه خدا و پيغمبر، فاطمه را براي علي عليهالسلام نگاه داشتهاند. سپس به عمر و سعد بن معاذ گفت: حاضريد به اتفاق هم نزد علي برويم و جريان را برايش تشريح كنيم و اگر به ازدواج مايل بود همراهيش كنيم؟! آنها از اين پيشنهاد استقبال و او را در اين كار تشويق كردند.
سلمان فارسي ميگويد: عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ بدين قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند.
علي (ع) فرمود: از كجا ميآييد و به چه منظور اينجا آمدهايد؟ ابوبكر گفت: يا علي تو در تمام كمالات بر سايرين برتري داري، و از موقعيت خود و علاقهاي كه رسول خدا به تو دارد كاملاً آگاهي. اشراف و بزرگان قريش براي خواستگاري فاطمه عليهاالسلام آمدهاند؛ ولي پيغمبر صلي الله عليه و آله دست رد به سينهي همه زده و تعيين همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان ميكنم خدا و رسول، فاطمه را براي تو گذاشتهاند و شخص ديگري قابليت اين افتخار را ندارد.
پيغمبر نزد فاطمه (س) رفت، فرمود: دخترم! علي بن ابيطالب (ع) را به خوبي ميشناسي براي خواستگاري آمده است. آيا اجازه ميدهي ترا به عقدش درآورم؟ فاطمه از خجالت سكوت كرد و چيزي نگفت. پيغمبر چون آثار خشنودى را در چهرهي او ديد گفت: الله اكبر و سكوت او را علامت رضايت دانست. رسول اكرم (ص) پس از كسب اجازه به نزد علي آمد و با لبي خندان گفت: يا علي! آيا براي عروسي چيزي داري؟ پاسخ داد: يا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من كاملاً اطلاع داريد. تمام ثروت من عبارت است از يك شمشير، يك زره و يك شتر.
فرمود: تو مرد جنگ و جهادي و بدون شمشير نميتواني در راه خدا جهاد كني، شمشير از لوازم و احتياجات ضروري تو است. شتر نيز از ضروريات زندگي تو محسوب ميشود، بايد به وسيلهي آن آبكشي كني و امور اقتصادي خود و خانوادهات را تأمين كني و براي اهل و عيالت كسب روزي نمايي و در مسافرت بارت را بر آن حمل كني، تنها چيزي كه ميتواني از آن صرف نظر كني همان زره است. منهم به تو سخت نميگيرم و به همان زره اكتفا مينمايم. يا علي آيا اكنون بشارتي به تو بدهم و رازي را برايت آشكار بسازم؟!
عرض كرد: آري يا رسول الله، پدر و مادرم فدايت، شما هميشه نيك خوي و خوش زبان بودهايد.
فرمود: پيش از آنكه به نزد من بيايي جبرئيل نازل شد و گفت: يا محمد! خدا ترا از بين مخلوقاتش برگزيده و به رسالت انتخاب كرد. علي (ع) را برگزيد و برادر و وزير تو قرار داد. بايد دخترت فاطمه را به ازدواج او درآوري. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا فرزندان پاك، نجيب، طيب، طاهر و نيكو به آنان عطا خواهد نمود يا علي هنوز جبرئيل بالا نرفته بود كه تو درب منزل را زدي.
خطبهي عقد:
پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: يا علي تو زودتر به مسجد برو و من نيز از عقب تو مي آيم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار كنيم و خطبه بخوانيم.
علي (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حركت نمود. ابوبكر و عمر را در بين راه ملاقات كرد، آنها از جريان كار جويا شدند، گفت: رسول خدا (ص) دخترش را به من تزويج كرد، هم اكنون پيامبر در راه است تا در حضور جمعيت، مراسم عقد و خطبهخواني را انجام دهد.
پيغمبر (ص) در حالي كه صورتش از سرور و شادماني ميدرخشيد به مسجد تشريف برد، و به بلال فرمود: مهاجر و انصار را در مسجد جمع كن. هنگامي كه مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنا فرمود: اي مردم آگاه باشيد كه جبرئيل بر من نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه مراسم عقد ازدواج علي و فاطمه عليهاالسلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده است كه در زمين نيز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگيرم. سپس نشست و به علي (ع) فرمود: برخيز و خطبهي عقد را بخوان.
علي عليهالسلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمتهايش سپاس ميگويم و شهادت ميدهم كه به غير از او خدايي نيست. شهادتي كه مورد پسند و رضايت او واقع شود. درود بر محمد صلي الله عليه و آله، درودي كه مقام و درجهاش را بالا برد. اي مردم! خدا ازدواج را براي ما پسنديده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر كرده و بدان امر نموده است. اي مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من درآورد و زرهام را از بابت مهر قبول كرد. از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.
مسلمانان به پيغمبر (ص) عرض كردند: يا رسول الله! فاطمه را با علي كابين بستهاي؟
رسول خدا پاسخ داد: آري. پس تمام حاضران دست به دعا برداشته گفتند: خدا اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و در ميانتان دوستي و محبت افكند.
برگرفته از کتاب بانوی نمونه اسلام تالیف ابراهیم امینی
/م118