شب رفت و نسیم سحر آهسته روان شد

کد خبر: 118621

وارث:

شب رفت و نسیم سحر آهسته روان شد

«از خواب گران خیز»، که گلبانگ اذان شد

با خویش جهاد آورم، المنت و الله

یاران خدا، ماه شریف رمضان شد

در ماه شریفم، به خدا، از خودم آزاد

از چون و چرا رسته و از درد و غم آزاد

چندیست، که در فکر دل خود شده ام من

دور از همه هنگامه ز فکر شکم آزاد

این نفس خداداد بود سنجش ایمان

هان، تا نکنی یک سر مو لغزش ایمان

گر پنج خواس من و تو روزه نگیرد

یک روزه ی تن نیز بود کاهش ایمان

ای آنکه نهان روزه و ایمان بشکستی

یک لحظه به چشم دل خود بین که که هستی؟

تو مست خودی، مست خدا نه، چه بگویم

در جام دلت باده مهرش نپرستی

آن روز مبادا نشناسیم خدا را

آن روز مبادا، که شریعت زده باشیم

 

عالمخان عصمتی 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.