حجت الاسلام قاسمی:علت عدم حضور بعضی از چهره های مطرح علمی در کربلا+ گزارش تصویری

کد خبر: 44153
مراسم شب بیست و ششم محرم با سخنرانی حجت الاسلام قاسمی و مداحی حاج مصطفی سماواتی و دیگر ذاکرین اهل بیت علیهم السلام در بیت آل احمد صلی الله علیه و آله برگزار شد

وارث: مراسم شب بیست و ششم محرم با سخنرانی حجت الاسلام قاسمی و مداحی حاج مصطفی سماواتی و دیگر ذاکرین اهل بیت علیهم السلام در بیت آل احمد صلی الله علیه و آله برگزار شد.

در ادامۀ خبر متن سخنرانی حجت الاسلام قاسمی را می خوانید:


حجت الاسلام قاسمی:


مشکلاتتان را با دعای فرج حل کنید

اکثرالدعاء فان ذلک فرج. گشایش شما با همین دعا است. در قنوت، سجده بعد از نماز،  هرکجا می رسید اللهم عجل لولیک الفرج بخوانید.

علت عدم حضور بعضی از چهره های مطرح علمی در کربلا

چرا از بعضی از آدم های معروف، شخصیت های مطرح علمی و حتی عملی در زمان سیدالشهدا علیه‌السلام، در کربلا اثری نیست؟

ابن عباس که آدم معمولی نبود. همه او را یک عالم زحمت کشیده وشاگرد ممتاز امیرالمومنین علیه‌السلام می شناسند. چقدر هم همراه آقا بود. گریۀ کربلا را هم او از اقا نقل کرده بود. آقا روزی در کربلا یک مرتبه  شروع به گریه کردند، گفتند چرا گریه می کنید؟ گفتند: اینجا سرزمین کربلا است، بچه های مرا در اینجا می کشند. چرا محمد حنفیه و عبدالله جعفر و ابن عباس در کربلا نبودند؟

حدیثی داریم که شاگرد امام صادق علیه‌السلام نقل کرده است. او از امام پرسید که چرا این افراد در کربلا نیستند؟ حمزة بن عمران در هر فرصتی آقا را می دید می پرسید چرا اینها در کربلا پیدایشان نیست؟ سیدالشهدا علیه‌السلام موقع خروج از مدینه دستور دادند کاغذ بیاورید و نوشتند: هرکس با من بیاید، این سفر نتیجه اش شهادت است و هرکسی با من نیاید به فتح نهایی نخواهد رسید.  

هرچه از کربلا حرف بزنیم باز کم است. با این که افراد بزرگی دربارۀ کربلا حرف زده اند ولی وقتی نگاه می کنیم می بینیم خیلی حرف هنوز هست. هرچه حرف و تحلیل و کتاب می بینید انگار هنوز خیلی چیزها برای گفتن مانده است.

شب نهم سیدالشهدا علیه‌السلام تعبیری به عمر سعد دارد. عمر سعد که فامیل ایشان است. ابی وقاص برادر حضرت آمنه، مادر خاتم الانبیا است. ابی وقاص پدر عمر سعد بود، یعنی دایی پیغمبر صلی ‌الله‌ علیه‌ و ‌آله. به او فرمود: «انا ابن من عرف.» عمر سعد تو که مرا می شناسی. در شام جوری تبلیغ کرد که انگار اینها اصلا در دایرۀ مسلمانان و اسلام نیستند! آن هم برای کسی که محور حق بود. « عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» این حق را 180 درجه در ذهن نماز خوان ها و مسجدالنبی ها عوض کردند...این همه پغمبر صلی ‌الله‌ علیه‌ و ‌آله  برای معرفی امام علی سرمایه گذاری کرد. شصت سال در مسجدالحرام و مسجد النبی صریح به او جسارت کردند و به هیچ کدام عکس العمل نشان ندادند. پیغمبرصلی الله علیه و آله  این همه سرمایه گذاری کرده  بودند بعد افراد در آن زمان چگونه با امام برخورد کردند؟ نتیجۀ این چه در می آید؟ اینها را که می بینیم می فهمیم که کربلا اثر طبیعی این جنایات و خیانت ها است. اگر گفتند بدن را تکه تکه کردند باورت می شود. اگر گفتند بر این بدنها اسب تازاندند باورت می شود. اگر گفتند خیمه ها را آتش زدند باورت می آید.

امام سجاد علیه‌السلام فرمود: در مدینه هروقت عمه ها و خواهرانم را می دیدم اذیت می شدم. یاد آن ساعتی می افتادم که خیمه ها را آتش زدند و اینها کمک می خواستند. من هم در خیمه افتاده ام و توان کمک ندارم.

در لشکر عمرسعد چند نفر از صحابه پیغمبر صلی ‌الله‌ علیه‌ و ‌آله بودند! یعنی حضرت را درک کرده بودند. حسین علیه‌السلام را در دامن پیغمبر صلی ‌الله‌ علیه‌ و ‌آله دیده بودند. آن وقت بالاترین تناقض را مرتکب شدند. هیچ کسی جرات نکرد صریح حرف بزند.

اینها چرا کربلا نیامدند؟ خدا را نمی شناسند که می شناسند. امام حسین علیه‌السلام  را نمی شناسند که می شناسند. شب نهم به او فرمود تو که مرا می شناسی اگر به محضر خدا برسیم و خدا بپرسد چرا حسین را کشتید چه می گویی؟ سرش را پایین انداخت و گفت آخر گرفتار عبیدالله هستم شما که می دانید. تعبیر این بود که چیزی را که کربلا می دهند، "الا تکون معی"؟ که او می فهمید سیدالشهدا علیه‌السلام چه گفته است. عمر سعد نمی خواهی هرجا ما هستیم تو هم با ما باشی؟ عمر سعد از آنجایی که خوب می دانست سیدالشهدا علیه‌السلام چه جایگاهی در محضر خدا دارد، خدا عرشش را با اسم این حسین زینت داده است، گفتن "الا تکون معی" به او، یعنی الان یک قدم اینطرف بگذاری و در لشکر ما بیایی مثل حر، با مایی...

چه سرمایه ای کربلایی ها را کربلایی کرد؟

ابن عباس معرفت نداشت؟ همین عمر سعد امام حسین علیه‌السلام را از خیلی ها بیشتر می شناخت. دین این شخص که روشن است. دین آنها چه بود؟ کربلایی ها چه داشتند که غیر از آنها نداشتند و نتوانستند بیایند؟

چه شد که زهیر آنطور تشخیص داد و بی تردید آمد؟ گاهی در کارهای خوبی که انجام می دهیم ممکن است کمی تردید داشته باشیم ولی زهیر هیچ تردیدی نداشت. می گفت مرا تکه تکه کنید دست از این آقا برنمی دارم.

خواب بودم، سخن عشق تو بيدارم کرد

مست بودم، تشر قهر تو هوشيارم کرد

جان فداي تو که بانگ جرس قافله ات

زنگ هشدار زد و خوب خبردارم کرد

آمدم فاصله بگیرم ولی زنگ جرس قافلۀ تو به گوش ما خورد و ما را بیدار کرد.

آنچه دل داشت همه در ره جانانه فروخت

تا مهياي خريد غم دلدارم کرد

گاهی یک چیز ارزشمند پیدا می کنید دیگر هرچه دارید می فروشید. تازه فهمیدم یک سرمایه ای دارم می توانم بیایم در بازار حق خریدار حسین علیه‌السلام باشم.

بنگرید دلتان اسیر کجاست. اگر دلتان اسیر چیزهای دنیایی باشد به این راحتی همراه حسین علیه‌السلام نمی توانید بیایید.

دل را از این دنیا ببرید می بینید محل محبت حسین علیه‌السلام است و همه چیز هم به او داده اند. هرکس بخواهد خودش را به حسین علیه‌السلام برساند راه برایش باز است. باید برود یاد بگیرد و تصمیم بگیرد.

/1102101306

حجت الاسلام قاسمی:

 تمام حقوق مادی و معنوی این خبر متعلق به سایت وارث می باشد و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعاً اشکال دارد.