حجت الاسلام پناهیان:کسی که بداند زندگیش صحنه امتحان است حب الدنیایش کاسته می‌شود!

کد خبر: 3990
به اسم دفاع از حقوق زن آنقدر فضا را برای امکان ظلم کردن مرد تنگ می‌کنند که از جهت دیگر مردان به زنان بیشتر ظلم می‌کنند.
وارث:مراسم شب ششم ماه محرم با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان و مداحی حاج میثم مطیعی در مسجد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.
حجت الاسلام پناهیان در سخنرانی خود اشاره به بحث امتحان و موقعیت امتحان در زندگی و بندگیداشتند که بخش هایی از متن این سخنرانی در ادامه خدمتتان تقدیم میگردد:

ـ « امتحان مهمترین عامل تعیین کننده در مقدرات ماست برای اینکه اساسا ما آفریده شده‌ایم تا با امتحان ارزش پیدا بکنیم و فرق ما با دیگر موجودات عالم همین موضوع است.اینکه چه دستوراتی از پرودرگار عالم به ما می رسد و منظومه این دستورات دارند چه را دنبال می‌کنند آنجا هم مهمترین عامل امتحان خواهد بود. درنظام تربیت هم همین طور و در حاکمیت دینی هم باز امتحان تعیین کننده است.

ما باید همیشه مراقب باشیم صحنه امتحان به هم نریزد. وقتی می‌خواهیم بر دیگران تاثیرگذاری بکنیم باید مراقب باشیم که صحنه امتحان را به هم نریزیم. اصلا ما باید جایی تاثیر گذاری بکنیم که کمک کنیم به خوب امتحان پس دادن.

در مورد خودمان هم اگر به دنبال این هستیم که اوضاعمان خوب شود باید مراقب باشیم خوب امتحان بدهیم

اگر می‌خواهیم با هدف پروردگار عالم و تعیین کننده‌ترین عامل هماهنگ شویم. باید به دنبال این باشیم که خوب امتحان بدهیم.

حالا امتحان دادن خوب در چه صحنه‌ای است و چه صحنه‌ای مارا کمک می کند تا بهتر امتحان بدهیم بماند برای بعد.

همین چیزی را که گفتم خیلی اجمالی است. می‌دانم. سوال‌هایی زیادی باقی می‌ماند:

چرا این طور طرحی ریخته شده‌ است که امتحان تعیین کننده‌ترین عامل باشد؟

آیا ما می‌توانیم در امتحان تاثیر مثبت و منفی بگذاریم؟

آیا می‌توانیم صحنه امتحانمان را تغییر دهیم؟

می توانیم با خدا درباره سختی امتحان صحبت بکنیم که آسانش بفرماید؟

آیا می توانیم راهی پیدا بکنیم که بفهمیم آیا امتحانمان را خوب پس داده‌ایم یا نه؟

آیا راهی است که بدانیم خدا در یک امتحان از ما چه می‌خواهد؟

کسی که بداند زندگیش صحنه امتحان است توقعاتش تعدیل می‌شود.

وَ فِی الْهَزَاهِزِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُور(الکافی ج۲ ص۲۳۱)

میزان وابستگی و ارتباط با پروردگار عالم را تقویت می‌کند چرا که هر لحظه مقدرات ما بر اساس امتحان، توسط خدا دارد تعیین می‌شود طبیعتا این ارتباط را تقویت می‌کند. تواضع و فروتنی ایجاد می‌شود. حب الدنیا کاسته می‌شود. برخی در سوالاتی که رسیده بود. گفته بودند که خیلی احساس امنیت و آرامش ما را نسبت به دنیا به هم ریخته‌ای! خوب الحمدلله پس من خدمت بزرگی کرده‌ام

اگر نه این طور شما موقع امتحان دادن هم اعتراض می‌کردید. اگر به آرزویتان نمی‌رسیدید؛ اعتراض می‌کردید. اینجا محل امتحان دادن است محل تحقق آرزوها نیست.

لذا آثار روحی فراوانی دارد. اگر ما در این جلسه به بررسی آثار روحی و تربیتی امتحان نمی‌رسیم؛ شما خود روی این موضوع کار بکنید. آنقدر روی امتحان تفکر بکنید تا به یک خود شناسی برسید. یکی از راه‌های بسیار روشن و شاهراه‌های رسیدن به خودشناسی که اینقدر اهمیت دارد -معرفة النفس أنفع المعارف‏ است-مطالعه امتحانات الهی می‌باشد.

همیشه در امتحان‌ها نقطه ضعف مورد سوال قرار نمی‌گیرد. نقاط قوت هم مورد امتحان قرار می‌گیرند. این به تکامل شخصیتی شما خیلی ربط دارد.

برخی می‌روند دکتر، دکتر می‌پرسد. کی‌ها گرسنه می‌شود. می‌گوید نمی دانم.می‌پرسد کی‌ها درد داری؟ چه می‌شود که درد پیدا می‌کنی؟ می‌گوید دقت نکردم! نمی‌دانم. اینقدر بی‌توجه است به زندگی خودش. در روایات داریم که کسی سنش به چهل رسید دوای دردهای خود را تشخیص نداد غذای مناسبش را تشخیص نداد در او خیری نیست. به چهل سالگی رسید باید طبیب خود باشد. حال تصور بکنید این بی‌توجهی به امتحان الهی هم باشد چه می‌شود. خداوند مدام دارد با صدای بلند اعلام می‌کند که این نقطه ضعف را داری. این مشکل را داری. باید این کار را بکنی آن کار را بکنی.

می‌پرسی چه طور امتحاناتی بیشتر از تو گرفته می‌شود؟ می‌گوید نمی‌دانم!

سختی‌هایت در چه جهتی است؟ چه کاری را از تو می‌خواهد؟ می‌گوید نمی‌دانم!

شبیه کسی است که دستش لای در مانده است؛ می‌گوید آی دستم! می‌گویم چرا دستت درد می‌کند؟ می‌گوید نمی‌دانم بابا دستت لای در است بکش بیرون. بی‌توجهی به امتحانات اینقدر زندگی را طنز آلود می‌کند از آدم کاریکاتور می سازد.

پس توجه به اصل امتحان از نظر روحی آثار تربیتی دارد. در برنامه زندگی و شناختن خود آثار مهمی دارد. حتی در شناختن وضع سیاسی و اجتماعی آثار عجیب و غریبی دارد .کسی که از قواعد امتحان الهی آگاه شود از اوضاع جامعه تعجب نمی‌کند می‌تواند پیش بینی کند. بنا نیست وضع جامعه درست بشود درست بشود یعنی چی! بناست جامعه امتحان پس بدهد باید وضعش طوری باشد که خوب امتحان بدهد.

توجه به امتحانات الهی برکات فوق العاده‌ای دارد که باید این را مورد توجه قرار بدهیم.

الان یک سوال را بیشتر بپردازیم تا از یک نقطه بسیار آغازین شروع کرده باشیم:

دلیل امتحانی که خدا از ما می گیرید چیست؟ چرا اساسا پروردگار عالم از ما امتحان می‌گیرد؟

دلیلش خیلی پیچیده نیست. ما انسان آفریده شده‌ایم. انسان کیست؟ موجودی است که بتواند ارزش افزوده تولید بکند. شما نعوذ بالله خودتان را بگذارید جای خدا برای این که این موجود ارزش افزوده تولید کند باید چه اتفاقی بیافتد؟

برخی تصور دارند که خدا موجودی خلق کرده که موجود خوبی باشد. این تصور را حضرات ملائکه هم داشته‌اند. به خدا می‌گویند.

نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون(بقره آیه ۳۰)

ما که خوبیم. داریم تسبیح می‌کنیم دیگر چه می‌آفرینی؟

خداوند می‌فرماید شما خود به خود خوبید. من می‌خواهم کسی را بیافرینم که کسب ارزش بکند. می‌خواهم کسی را بیافرینم که خوب بشود.

انسان برای اینکه به موجودی تبدیل شود که ارزشمند شود کسب ارزش بکند چه شرایطی باید داشته باشد. یک شرایط درونی می‌خواهد و یک شرایط بیرونی.

شرایط درونی چیست؟

باید دو نوع علاقه در وجودش باشد؛ علاقه به خوب شدن و علاقه به بد شدن. چون اگر یک جور علاقه داشته باشد ارزش افزوده نمی‌تواند تولید ‌کند. امتحان نمی‌شود کرد او را. باید هر دو علاقه باشد تا بتواند بین آنها تصمیم بگیرد. وقتی این شرایط به وجود آمد می‌تواند ارزش افزوده تولید کند.

اگر شما یک علاقه داشته باشی خوب یا بد اختیار معنا ندارد چون قطعا فقط آن علاقه را دنبال می‌کنیم.

اگر دو علاقه داشته باشی یکی کمتر و یکی بیشتر باز امکان انتخاب نیست. حتما آن که بیشتر است را انتخاب می‌کنی.

اگر دو علاقه مساوی داشته باشی باز سر دوراهی می‌مانی. انتخاب نمی‌کنی.

چه صورتی باید باشد که من امکان انتخاب داشته باشم؟

خدا یک علاقه را قوی‌تر گذاشته یکی را ضعیف‌تر، علاقه ضعیف‌تر را آشکار کرده علاقه قوی‌تر را پنهان کرده است.انتخاب سر یک دو راهی است که یکی علاقه قوی‌تر است که نچشیده‌ای، هیچ تجربه‌ای از آن نداری و یک علاقه که ضعیف‌تر است ولی تجربه کرده‌ای آن را خیلی چشیده‌ای آن را.

وقتی علاقه فطری‌ات را پاسخ می‌دهی واقعا بیشتر لذت می‌بری ولی این علاقه پنهان‌تر است اگر آشکار بود که مثل فرشته ها همان اول می‌رفتیم سراغ آن‌ها. علاقه‌های دنیوی و شهوانی و … ضعیف‌ترند اما آشکارترند؛ ظاهرترند بیشتر تجربه شده‌اند. به همین خاطر قوی‌تر نشان می‌دهند.

با این طرحی که خدا ریخته است امکان امتحان را برایمان به وجود آورده است. یک تعادل عجیبی ایجاد کرده است.

شما هر وقت می‌خواهی یک کار ارزشمند انجام دهی باید پا روی یک علاقه سطحی ولی آشکارت بگذاری!

مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَةٍ (نهج البلاغه ۲۵۱)

هر طاعتی با کراهت و سختی همراه هست.

کسی هم خواست که دین را تبلیغ کند بیاه بیاهی که برای جوجهها راه می‌اندازیم راه نیاندازد! نمی شود شما دین‌داری بکنی و پا روی علاقه‌های سطحی خودت نگذاری. این طور انسان ارزش پیدا می‌کند

امتحان، ابتلا و فتنه کلماتی هستند که از الفاظ دردناک استخراج شده‌اند. مثلا وقتی که یک آهنی را در کوره گداخته می‌کنند آن محنتی که به آن می‌دهند امتحان می‌نامند.

امتحان می‌کنند ببینند که تو ارزش افزوده پیدا می‌کنی یا نه!

قطعا در هر امتحانی که می‌گیرند باید پا روی یک علاقه بگذاری!

وقت آموزش این معنا هم از هفت تا چهارده سالگی در آموزش و پرورش است. علاوه بر آموزش باید تمرین هم بدهند. تا آنجا که من خبر دارم اصلا از این جریان خبری نیست. این دوره در مدرسه محل تمرین پا گذاشتن روی نفس است. نه محل جمع آوری محفوظات. نه محل دانش آموز سالاری. نه محل تحویل گرفتن و لوس بار آوردن فرزندانی که در خانه سالارند و اربابند و پدر و مادر برده آن‌ها هستند. پدر و مادر در این مدت ارباب‌اند. و فرزند است که باید مطیع باشد.اولیای مدرسه با هم همراهی کنند که هفت تا چهارده سال پادگان است. دوران ادب است. این را تجربه کنید. این طرحی است که که ائمهعلیهم السلامبرای این دوران سنی گذاشته‌اند.

ما در جمع تحصیل کرده‌های رشته‌های مختلف حتی دانشگاه‌های علوم انسانی یا علوم الهی این بحث‌ها را می‌کنیم برایشان تازه است.

یک مومنی را می‌بینی کلی هم دین داری کرده می‌گویی:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد(البلد آیه ۴)

می‌گوید آقا چرا؟ انسان را خدا در رنج آفریده می‌گوید چرا؟

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه(انشقاق آیه ۶)

ای انسان تو با زجر آن هم چه زجری داری به سوی خدا می‌روی سپس خدا را ملاقات می‌کنی.

می‌گوید آقا یک مقدار هم از رحمت خدا صحبت کن. مگر من از عذاب خدا صحبت می‌کنم!؟

آقا سختش کردی این چه آیه‌هایی است که پیدا می‌کنی و می‌گویی رابطه ما را با خدا خراب می‌کنی. اجازه بده خرابتر بکنم:

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلا یَعْقِلُون(یس آیه ۶۸)

به هر کس عمر بدهیم پوسیده می کنیم بدن او را.

می گوید نگو این‌ها را. بابا چقدرشما فرزند مادرید!

آقا ما اگر نخواهیم آدم خوبی بشویم زجر نمی‌کشیم؟ سوال خوبی کردی باید توضیح بدهم:

خدا می‌فرماید اصل زجر برای انسان‌های خوب است. برای انسان‌هایی که می‌خواهند تولید ارزش افزوده بکنند. اصلا برای آدم‌هایی که آدم خوبی نیستند نمی‌خواستم رنج بدهم می‌خواستم خانه‌هایی بدهم که از طلا باشد. اما دیدم که امتحان خیلی سخت می‌شود. خیلی ناجور می‌شود لذا قصد کردم از دم همه را زجر بدهم!

عزیزم اگر تو نخواستی که آدم شوی و می‌خواهی کمتر زجر بکشی دو برابر زجر می کشی. دو برابر زجرت می‌دهد.

تازه اگر می‌خواهی زجر کمتر بکشی باید بیایی دین داری بکنی تا آن زجر انتخاب شده را بکشی مگر نه چند برابر زجرت می دهدند. چه آسودگی ای می خواهی پیدا بکنی به واسطه چه جنایتی به همان اندازه زجر و رنجت می‌دهد.

دوره آموزشی اینها دوره هفت تا چهارده سال است آموزش هم فقط با حرف زدن نیست.از هفت سالگی دوره ادب آغاز می شود از هفت سالگی باید فرزند به سختی‌ها بیافتد.

آن وقت می‌گوید بچه من چرا فاسدی می شود. تا چهارده سالگی برایش چه کردی؟ امام صادق می فرماید که بچه ات را چهارده سالگی رها کن هر کاری کردی باید در این چهارده سالگی می‌کردی.

این چه زندگی است که ما داریم لذت بری را یک لحظه از رها نمی‌کنیم به خدا مریض می‌شویم.

این که فست فودی‌ها در جامعه ما دارد زیاد می‌شود عمدتا به خاطر مزه است مگر تو غذا را برای مزه می‌خوری؟

این بچه‌ی فست فودی را می‌آورد که آقا دین دارش کن چه کنم من معجزه کنم! می‌گوید علاقه‌ای به مسائل دینی ندارد سخنی بگو که علاقه پیدا کند!!! این مطلق در جذابیت است. این طور غلط است.

فلسفه افتادن در این سختی‌ها امتحان است. این سختی‌ها قطعی است.

حالا ما اگر پا روی نفسمان بگذاریم و لذت علاقه‌های خوب را بکشیم زندگی‌مان خوش خرم می شود؟

به علاقه های خوب که رسیدی مثلا حسینی علی اکبرت را دوست داری؛ ابراهیمی اسماعیلت را دوست داری حالا قربانیش بکن ببینم. قربانی کردن اسماعیل وقتی اتفاق افتاد که سختی های بسیاری را ابراهیم دیده بود.

زمان قربانی کردن علاقه‌های خوب که می‌رسد بسیاری از بچه مذهبی‌ها گیرند.

مبارزه با علاقه کم بنا بود صورت بگیرد. نه مبارزه با علاقه خوب باید صورت بگیرد در مقابل علاقه خوب تر و این تا آخر ادامه دارد.

حضرت علیعلیه السلامعلاقه به امانت داری و محافظت از فاطمه زهراسلام الله علیهارا داشت. کار به جایی رسید که برای حفظ امانت دست به شمشیر نبرد.

هر که در این بزم مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند.

تازه وقتی آدم شدی خدا حالت را می‌گیرد.

می‌گوید: تو داری ما را از آدم شدن می‌ترسانی نه تو می ترسی گیر از توست که داری می ترسی سختی مگر ترس دارد

جگرش را نداری نیا.

آقا ما را به جای سیاهی لشگر لااقل تحویل بگیرید. نه آخر زمان دوره سیاهی لشکر جمع کردن نیست. این مال زمان غربت بود الان زمان قدرت است. اگر مرد رهی میان خون باید رفت از پا فتاده سرنگون باید رفت.

یک نیروی ضعیف ببری در میدان که چه!

آخرالزمان غربال می‌کنند که الکی ها را بریزند حالا ما الکی ها را جمع کنیم که چه!

از نظر بیرونی شرایط امتحان چطور باید باشد.

باید هم شرایط گناه کردن باشد و هم ثواب کردن باید شرایط امتحان مهیا باشد.

شما بخواهی زمینه امتحان باشد از نظر شرایط بیرونی باید هر دو راه بیرون باشد. هم کار ثواب و هم کار گناه. ولی معنی این حرف این نیست که یک عرق خانه داشته باشیم و یک مسجد هر کس هر جا خواست برود. نه صحنه امتحان این طور تعریف شده است که اگر کسی خانه‌اش شراب خورد نباید کاری با او داشته باشی نباید افشا بکنی.

دایره امتحان باید باشد باید امکان گناه کردن باشد. اما این معنایش این نیست که شما فضا را طوری خراب بکنی که امکان ثواب کردن نباشد. اینجا کلمه‌ای تولید می شود که غربی‌ها برایش خیلی یقه پاره می‌کنند. «آزادی»

شما قرآن را بگردی آزادی نمی‌گوید ما می‌گوییم «فرصت امتحان»

آزادی که غربی‌ها می گویند جو و صحنه را طوری طراحی می‌کند که کسی سمت ثواب کردن نرود. ما معتقدیم که آن اتفاقی که دارد در غرب میافتد این است که زمینه گناه را آنقدر پر رنگ کرده‌اند. که امکان ثواب کردن را از بین برده‌اند.

برای نمونه، تمسخر کردن مقدسات و خوب‌ها آزاد است به اسم آزادی نظر!

پیامبر وقتی رسید مکه غلام هند که عموی پیامبر را شهید کرد مسلمان شده بود گفتند یا رسول الله بزنیمش. می‌فرماید: نه

پیامبر که اینگونه بزرگوارانه عمل می‌کند. اما می فرماید که آن هایی که با شعرهایشان تمسخر می کردند اگر به پرده کعبه هم آویخته شدند گردنشان بزنید.

ما طرفدار زمینه دادن به گناه هستیم اما حدودش چیست؟ دستورات دین است. پس دو تذکر دادیم:

تذکر اول: نباید فرصت گناه کردن طوری باشد که زمینه ثواب کردن گرفته شود

تذکر دوم: زیادی نباید جلوی زمینه گناه گرفته شود.

یک نمونه دیگر، غربی‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم جلوی ظلم مرد به زن را بگیریم. خوب چگونه؟ قانون می گذاریم که اگر مردی زنش را طلاق داد باید نصف دارایی‌اش را به زنش بدهد. هنر کردی! کار خوب کردی؟ با این کار که دیگر مرد ازدواج نمی‌کند مگر مغز حمار خورده، اگر هم ازدواج بکند آمار طلاق بالا می‌رود چرا که زن با طلاق اینقدر پول گیرش بیاید چرا طلاق نگیرد مگر او مغز حمار خورده!

به عشق عدالت سیستم را به هم زده است. به عشق ایجاد نظم و جلوگیری از ظلم. کجا داریم می رید؟

کجا ها باید جلوی گناه را بگیریم کجا ها باید زمینه اش را آزاد بگذاریم؟ اینجاست که تازه بحث آغاز می‌شود.

این جاست که خدا احکام و انبیاء را می‌فرستد.

این جاست که به پیامبر گفتند که اموال احتکاری را آزاد کردی حالا قیمت هم بگذار تا بازار را کنترل بکنی می‌فرماید نه.

زمینه امتحان باید فراهم باشد زمینه امتحان بی رو دروایسی یعنی زمینه گناه. یعنی ما جلوی زمینه گناه را نگیریم. شما نمی‌توانی به صورت مطلق جلوی گناه را بگیری اگر درست وارد نشوی صحنه امتحان را مخدوش می‌کنی.

بهترین صحنه امتحان چه صحنه‌ای است صحنه‌ای است که احکام اسلامی در آن رعایت شود می‌گوید برای آن گناه چهار شاهد باشد اگر سه شاهد بیاید. هر سه را می خوابانیم شلاق می زنیم. طراحی که در احکام هست. طرحی است که امکان گناه و ثواب را بسیار زیبا فراهم کرده. کدام صحنه امتحان بهتر است دو بعد دارد

توصیه فردی که می‌گوید بین خودت و گناه دیوار بکش.

توصیه به حکومت می‌گوید تا یک حدی می‌توانی جلوی گناه کاری را بگیری بیشتر نباید بروی.

به اسم آزادی برای حق انتخاب آنقدر دایره گناه را افزایش می‌دهند مثل تمسخر مقدسات که فضا برای انتخاب خوب از بین می‌رود

به اسم دفاع از حقوق زن آنقدر فضا را برای امکان ظلم کردن مرد تنگ می‌کنند که از جهت دیگر مردان به زنان بیشتر ظلم می‌کنند.

این قوانینی که در غرب وضع شده نتیجه رشد علم حقوق نیست این ها را یک سری صهیونیست جنایت کار طراحی کرده اند تا با استفاده از نظام قانونی جوامع را فاسد کنند. علمی نیست امنیتی است. آن‌ها می‌دانند چطور با طراحی قانون جامعه را فاسد کنند .

با قوانینشان حقوق بشر را سلب می‌کنند و بعد به ما که در برخی زمینه‌ها قانون کمتر داریم متهم می‌کنند به نقض حقوق بشر!

گفتیم زمینه امتحان در بیرون باید باشد. بنده از معلمان تربیتی و دینی پرسیدم که بهتر بود که دانش آموزان در چه سنی به بلوغ می‌رسیدند و با غریضه جنسی آشنا می‌شدند. جمع بندی شان بیست و یک سالگی بود.

گفتم که تشخیص شما از خدا بهتر است یا خدا کار از دستش در رفته بود پس خدا چرا این کار را کرده؟

شما که دل سوزی و نگاه غیر امتحانی داری می گویی کاش بالغ نمی شد کاش هفت سال بعد بالغ می شد این برای این است که زمینه امتحان فراهم شود. اما این هم خیانت است که تو تجربه لذت جنسی جوان را با نیازهای عاطفی او گره بزنی مفاهیم درست بکنی که جوان در آن بپیچد و قدرت خیالش در جهت گناه و هرزگی بالا برود و پیوسته شکست عاطفی و عشقی بخورد. این هم خیانت است به بهانه آزاد گذاشتن داری تحمیل می‌کنی. با اینکار داری فساد را تزریق می‌کنی.

راستش را به او بگو بگو ازدواج یک ابزار… به خدا جراتش را نمی‌کنم بعضی جاها گفته‌ام آنقدر آدم‌های احمق حمله کرده اند.

از ازدواج یک بت خیالی، عاشقانه، ایده‌آلیستی احمقانه‌ی درست می کند که مگر به آن می‌رسد.این است که نهایتش می‌شود طلاق.

ازدواج را شما تعریف کنید من نه جرات نمی‌کند.

هر کسی که پیش امام ازدواج می کردند یک توصیه امام داشتند بروید با هم بسازید شما ساخته شده‌اید که از همدیگر امتحان بگیرید زندگی محل سوء تفاهم هاست.

صحنه امتحان را به هم نزنید با قانون اضافی نباید. صحنه امتحان را به هم بزنی جلوی یک ظلمی را می گیری ده ظلم بد تر ایجاد می‌شود.شما نمی‌توانید هر نوع پیشگیری را با قانون اعمال بکنید.

بروید سوره هود را بخوانید: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر(هود آیه ۱۱۲)

این آیه همان آیه‌ای است که پیامبر فرمود.مرا پیر کرد

علامه طباطبایی ذیل این آیه می‌فرماید. وَ لا تَطْغَوْا یعنی قانون اضافه نگذارید. می‌فرماید این قوانینی که از غرب می‌آید مصداق هیمن طغیان است.

از امام صادقعلیه السلامپرسیدند. به من خبر بدهید که چرا خدا طوری بنده‌هایش را خلق نکرد که همه مطیع باشند؟

قَالَ سَأَلَ الزِّنْدِیقُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَیْفَ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مُطِیعِینَ مُوَحِّدِینَ وَ کَانَ عَلَى ذَلِکَ قَادِراً قَالَ ع لَوْ خَلَقَهُمْ مُطِیعِینَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ ثَوَابٌ لِأَنَّ الطَّاعَةَ إِذَا مَا کَانَتْ فِعْلَهُمْ لَمْ تَکُنْ جَنَّةٌ وَ لَا نَارٌ وَ لَکِنْ خَلَقَ خَلْقَهُ فَأَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ نَهَاهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ احْتَجَّ عَلَیْهِمْ بِرُسُلِهِ وَ قَطَعَ عُذْرَهُمْ بِکُتُبِهِ لِیَکُونُوا هُمُ الَّذِینَ یُطِیعُونَ وَ یَعْصُونَ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِطَاعَتِهِمْ لَهُ الثَّوَابَ وَ بِمَعْصِیَتِهِمْ إِیَّاهُ الْعِقَاب‏(بحارالأنوار ج ۵ ص ۱۸)

اگر مطیع خلق می کرد که دیگر ثوابی نبود.

طوری آن ها راخلق کرد که خودشان کار را طوری انجام دهند که مستحق ثواب و عقاب بشوند.

از خطبه‌های امیرالمومنین است :

وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِکَة وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْیِیزاً بِالِاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلَاءِ مِنْهُمْ(نهج البلاغه ۲۸۷)

اگر خداوند می‌خواست برای آدم نوری خلق می‌کرد که چشم‌ها از روشنی‌اش خیره می‌گشت و … اگر این کار را کرده بود که دیگر ملائکه اعتراض نمی کردند به خدا امتحان آسان می‌شد ابلیس هم شاید خراب نمی‌شد. چرا که با دیدن عظمتش خاضع می‌شدند.اما خدا خلقش را امتحان می‌کند از چیزی که از اصلش خبر ندارند.این جا جایی است که امتحان خدا پر ملائکه را هم می‌گیرد.

از امام رضاعلیه السلاممی پرسند که چرا وضو را با این آداب خداوند قرار داد می‌فرماید:خدا وضوء را قرار داده که بداند چه کسی حرفش را گوش می‌دهد.

یک خطبه دیگر هم از امیرالمومنینعلیه السلام:

وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ بِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ طَیْرَ السَّمَاءِ وَ وَحْشَ الْأَرْضِ مَعَهُمْ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَائِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ وَ لَا لَحِقَ الْمُؤْمِنِینَ ثَوَابُ الْمُحْسِنِین‏(الکافی ج۴ ص ۱۹۸ )

خدا اگر می خواست انبیاء را این طور مبعوث می کرد گنج های طلا را با ایشان مبعوث می‌کرد پرندگان را با آن ها همراه می‌کرد و … اما چرا نکرد؟ اگراینگونه بود امتحان از بین می‌رفت پاداش از بین می‌رفت. دیگر آدم‌های خوب ارزش نداشت خوب شدنشان

امتحان از مردم برداشته می‌شد. بعد توضیح می‌دهد که چرا خدا بعضا انبیاء را از جهت ظاهری هم ضعیف قرار می‌داد. می‌فرماید که بدترین قسمت زمین از ابعاد مختلف برای کعبه انتخاب کرده است.کعبه را جای خرمی می گذاشت. چرا محل بندگی را همچین جایی قرار داده که برای حیوانات هم زندگی در آن سخت بود. خدا می‌خواهد امتحان بگیرید وقتی می‌خواهد امتحان بگیرید کار را کمی سخت می کند تا انتخاب کردن ارزش پیدا کند...»