من اگر که دارمت دوست، ندارم اختیاری
چه خوش است دل سپردن، به چنین بزرگواری
نکند به گلشن خود ، تو اضافه ام ببینی
نشود کم اعتبارش ، گل اگر که داشت خاری
نه به شوق گندم آیم ، نه به کار مردم آیم
مگر از سر محبت ، تو بگیری ام به کاری
من از این خوشم بدان که ، بشناسی ام به آنکه
ز غم تو در مجالس زده شب به شب هواری
نفسی بساز با من ، متکان مرا ز دامن
که به یک تکان ساده ، شکند دل غباری
تو مخوان مرا حقیرم ، تو مبین مرا فقیرم
دل من حسین دارد ، تو که خویش را نداری
تو بر آن شدی بگیری، شده دست شمر را هم
تو فراتر از تصور ، تو بزرگمردی آری ...
خبری ز قاتلت نیست، ز تو غیر منزلت نیست
تو نشسته ای به دلها ، که همیشه ماندگاری
Links:
[1] https://vareth.ir/tag/keyword/78741/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AB
[2] https://vareth.ir/tag/keyword/13263/%D8%BA%D8%B2%D9%84
[3] https://vareth.ir/tag/keyword/6137/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B9