پناهیان: تاثیر گذارترین معرفت در زندگی بستگی به علاقه فرد دارد!
دو اشتباه رایج در مورد محبت : اولین اشتباه رایج موضوع اهمیت جایگاه محبت است و گرایش آنهایی که به علم و معرفت خیلی ارزش قائلند حواسشان باشد که وقتی کسی به معرفت علاقه دارد، به معرفت، علاقه دارد یعنی این علاقه است که مادر معرفت اوست در یک تحقیق عالمانه وقتی کسی میخواهد تحت تاثیر علایق و احساساتش قرار نگیرد و تحقیق و پژوهش خودش را عالمانه و با صلابت جلو ببرد تا به حقیقت برسد این نتیجه عشق او به حقیقت است و اگر این عشق نبود اصلا اقدام نمیکرد برای آن پژوهش که بخواهد آن را از تمایلات و احساسات مصون بدارد. خود این یک تمایل است در وجود انسان که انسان علاقه مند است که حقیقت را بشناسد و برایش زحمت بکشد.
این را نمیبینند که تحت تاثیر علاقه به حقیقت است که انسان حقیقت جو میشود. میگوید من حقیقت خواهم من دوست دارم حقیقت را بشناسم و در این راه احساساتی نمیشوم در حالی که خود این یک احساس است که دوست داری حقیقت را بفهمی. کسی که دراثر کنجکاوی به همه گوشه های عالم سر می کشد و امکاناتش را بررسی میکند تا ببیند چه چیزی بیشتر به نفعش است. او کاملا تحت تاثیر علایقش عمل میکند. کنجکاوی یعنی عشق به دانستن و این عشق به دانستن است که فرد را دچار میکند به هر جایی سرک بکشد.
پس علاقه موضوع اندیشیدن برای آدم تعیین میکند علاقه مقدار اندیشیدن انسان را مشخص میکند. علاقه هدف و انگیزه اندیشیدن را برای انسان مشخص می کند. دانشمند یا دانشجویی که به یک نتیجه علمی برسد اگر خیلی به نتیجه اش علاقه پیدا کند دیگر رشد علمی نخواهد کرد. دانشمندی که به یک نتیجه علمی برسد، تشویقش بکنند، خیلی خوشحال بشود از این تشویق، دیگر خلاقیتش ادامه پیدا نخواهد کرد. اگر کسی خیلی به یک نتیجه علاقه مند شود تولید علمش در جهت توجیح آن نتیجه خواهد بود یعنی اندیشه اش را به استخدام در میاورد برای تأمین علاقه خودش. وآن علاقه است که مقدار حافظه ما را در ارتباط با بخشی از معلومات تعیین میکند. علاقه است که مقدار ضعف حافظه ما را نسبت به بعضی از مطالب ومعارف معین میکند، آن علاقه است که تداعی به هنگام را موجب میشود یعنی چیزی که باید الان در این لحظه یادت بیاید یادت می آورد. آن علاقه است، نوعی بی علاقگی نسبت به دنیا و علاقه محض به حقیقت است که انسان را وارسته و همیشه در اوج خلاقیت حفظ میکند اینها همه حکومت علاقه است.
برخی میگویند اولش باید آگاهی باشد اما قبل از آن هم باید علاقه باشد ولی آن علاقه های فطری را خدا داده. وقتی میخواهی چیزی یاد بگیری باید دوست داشته باشی حقیقت را بشناسی یانه. اگر دوست نداشته باشی که اصلا سراغ یادگرفتن نمیروی اگر کسی علاقه به حقیقت نداشته باشد اصلا اقدام به دانایی نمیکند. بعد از آن هم که دانا شد این علاقه شماست که تعیین میکند آیا به این دانایی عمل بکنی یا نکنی. اگرعلاقه شما در جهت خلاف دانایی شما باشد به دانایی تان عمل نخواهید کرد. این علاقه شماست که تعیین میکند کدام یک از این معارفی که پیداکردید نصب العین شما قرار بگیرد و تعیین کننده ترین معرفت در زندگیتان باشد.
این در مقایسه بین معرفت و محبت که محبت البته که سلطان است و معرفت وزیر اوست. این محبت شماست که ازقبل تعیین کرده که چه چیزی را دوست دارد و چراغ اندیشه میرود که برایش مصداق پیدا کند. امیر المؤمنین در نامه31نهج البلاغه می فرمایند: که جوان من اگر قلبت صفا یافته بیا و حرف من را بشنو وگرنه برایت فایده ای ندارد. یعنی نفرمود بیا حرفهای من را بشنو تا قلبت صفا پیدا کند. فرمود برو اول قلبت را صفا بده بعد بیا حرفهای من را بشنو.
در ادامه این مراسم؛ مداح اهل بیت(ع) مهدی مبینی پور نوحه اب زیبا در رثای عبدالله بن حسن(ع) خواند که در ادامه گزیده از آنرا آورده ایم:
تشنه ی جام ابوترابم
پهلوان زاده ی مجتبایم
تا عمویم زدستم نرفته
عمه زینب دگر کن رهایم
وای زارو غمگینم
وای عمه رفتی از حال
وای میدوم تا گودال
وای یا ابا عبدالله یا اباعبدالله
من که جامانده ام از رفیقان
چون ردم کرد عمه از زیر قرآن
تا که نام من نوجوان هم
حک شود در کنار شهیدان
وای از شهادت مستم
وای گر بیفتد دستم
وای مثل سقا هستم
وای یا اباعبدالله یا اباعبدالله...
/س113