گل و گلدون (16) / روی ماه خدا را ببوس
بیا و در این روزهای ناب، دستی به سرم بکش تا در خیابان تو قدم بگذارم!
به نام خدا
خدایا! یک ماه را برای خودت انتخاب کرده ای که ماه است!
شب هایش را بهترین شب های عمر ما انسان ها نام گذاشته ای و برای گذران روزهایش، کوله باری پُر از خیر و برکت برای مان رقم زده ای!
خوابیدن در آن را عبادت قرار دادی و برای دم و بازدمی که خودت به ما ارزانی داشتی، هزاران هزار ثواب نوشتی!
برای انجام یک کار نیک، ده برابر پاداش می دهی و... چشمانت را روی بدی ها می بندی!
دست شیطان و شیطان بچه ها را از پشت زنجیر می زنی و درهای رحمت، بخشش و مغفرتت را باز می گذاری تا از این نسیم مِهر و عطوفت، زندگی مان برکت بگیرد.
فیض سحر و بیدارشدن در دل شب را به زور ـ که شیرین تر از عسل است ـ زیر زبان مان گذاشتی و طعم آن را با خوردن سحری شیرین کردی!
برای خوردن افطار هم فکری به حال و روزمان کردی و نگذاشتی تا این هم از زیر دستت در برود! ما برای رفع گرسنگی مان غذا می خوریم و تو، از روی مرحمتت، به ما پاداش می دهی! حتی گفته ای: برای کسی که سفره ی افطار و افطاری برای روزه داری پهن کند، ثواب فرد روزه دار را می نویسم! حاشا به کرامت بی نهایتت!
خواب را از چشمان مان می ربایی تا بیاییم و زیر طاقی مسجد، با تو مناجات کنیم. اشک بریزیم، توبه کنیم و از تو بخواهیم که ما را ببخشی! و چه طعم لذیذی دارد این بخشش و استغفار! می گویم تو که انقدر مهربانی
بیا و در این ماهِ ماه، مَنِ لجباز را به زور هم که شده، سر به راه کن!
بیا و در این روزهای ناب، دستی به سرم بکش تا در خیابان تو قدم بگذارم!
بیا و در این فصل که عطش بندگی داریم، دست ما را از خانه شیطان دور کن!
بیا و در این ثانیه ها که بهشت را نقد می دهی، حساب و کتاب ما را صاف کن!
بیا و در این شب ها که آسمان همه را پُرستاره کردی، تا آخرین نفس، دست ما را از در خانه ی علی و فاطمه جدا نکن.