انسان پارسا در حال بودن و شدن است / چگونه گناهکاران مستحق کرامت میشوند
جلسه شرح نهجالبلاغه بخشعلی قنبری، مفسر نهجالبلاغه و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، ۳۱ فروردین، به صورت مجازی برگزار شد و در این جلسه فقراتی از خطبه ۸۳ نهجالبلاغه که امام(ع) میفرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ» تبیین شد.
قنبری بیان کرد: حضرت امیر(ع) میفرمایند نسبت به خدا تقوا پیشه کنید، تقوای کسی که شنید و خشوع پیدا کرد. در اینجا اولاً باید توجه داشت که کلمه «تقیه»، مفعول مطلق است و به نظر میرسد که مفعول مطلق نوعی باشد؛ یعنی تقوا پیشه کنید. مانند نوع تقوای کسی که هم شنید و هم خاشع شد. معلوم میشود که اگر به این معنا به کار رفته باشد، بیان حضرت علی(ع) این است که این آدم در مقابل توصیهها و پندهای خداوند قرار گرفت و بلافاصله اثر پذیرفت. از این جمله میشود فهمید که بیان حضرت علی(ع) آن است که به جایی برسیم که وجودمان حساس بشود، به این معنا که در مقابل امور مختلف خنثی نباشیم.
وی تصریح کرد: چون اگر خنثی بشویم، با خنثی شدن نمیتوانیم به هدف نهایی خود برسیم. جهان ما، جهان حساسیتها است و لذا فرمود که این فرد متقی، شنید و در نتیجه خاشع شد. خشوع نیز امر درونی است، اما باید توجه کنیم که یک یک سمع و یک استماع داریم. سمع در آنجاست که به صورت منفعل میشنویم، اما استماع جایی است که اراده شنیدن میکنیم. لذا اگر در جایی به طور انفعالی میشنویم و متأثر میشویم، مسلماً خیلی بالاتر از این تأثیر پذیرفتن، در جایی است که گوش میدهیم و متأثر میشویم. در ابتدا فکر میکردم که سمع در این خطبه به معنای استماع است، اما دیدم که اگر به معنای سمع باشد بهتر است و دلیلش این است که این سمع از آن جهت بهتر است که حالت انفعالی دارد و وقتی در این حالت این قدر اثر میپذیریم، آنجا که با اراده گوش میدهیم، اثرپذیری ما بیشتر خواهد شد. بنابراین در اینجا که فرمود شنید و خاشع شد، یعنی این انسان متقی انسانی متأثر و حساس است.
این استاد دانشگاه گفت: ارسطو انسان را تعریف کرده و یکی از تعاریفش این است که «الانسان موجود نام حساس». انسان موجود رشدکننده حساس است. این حساس را که میآورد، میگوید که این حساس بودن جزو ذاتیات انسان است. چون ارسطو، یکی از طراحان نظریه ذاتگرایی است و او معتقد بود که موجودات ذات و اعراضی دارند و وقتی میگوید «الانسان موجود نام حساس»، این حساسیت را جزو ذات میداند. به این معنا که اگر نتوانیم حساسیت نشان دهیم، یعنی از ذات خود فاصله گرفتهایم. ذات ما حساس بودن است و اگر این را از بین ببریم، از ذات خود فاصله گرفتهایم.
وی تصریح کرد: خود حضرت علی(ع) نیز فوقالعاده حساس بوده است. چه اینکه، ابنابیالحدید میگوید که اولین مصداقهای سخنان حضرت(ع)، خودشان هستند. دور و اطراف حضرت علی(ع) اگر اتفاقی میافتد، ایشان حساسیت خود را نشان میدهد. از نثر شاعرانه نهجالبلاغه میشود این را فهمید که اگر گنجشکی صدا میکرد نیز حضرت به آن حساس میشد. این یعنی، ما نیز باید حساس باشیم. بنابراین، بهترین مصداق، خود او است و از ما نیز این را میخواهد. بنابراین انسان متقی و پرهیزکار برایش مهم است که به زندگی خود حساس باشد و برای خود طوری برنامه بریزد که جهان پیرامون او، نسبت به او بیتفاوت نباشد.
قنبری بیان کرد: درست است که این انسان، شاعر نیست، اما زیستش شاعرانه است. حساسیت شاعران بیشتر است و لذا حضرت علی(ع) بیان میکند که من دنبال آن انسانی هستم که همین که شنید، احساس نشان دهد و متأثر شود. انسان مؤمن، بدون حساسیت نیست که بگوید هر چه اطراف من بگذرد به من ربطی ندارد. انسان مؤمن، حساس است و لذا او از دیدن حوادث، بلافاصله درس میگیرد. یکی از واژههای کلیدی نهجالبلاغه، واژه عبرتآموزی است. اگر کنشها و واکنشهای متناسب را نشان ندهیم، مسلماً از میزان حساسیت ما کاسته شده است و لذا حضرت علی(ع) فرمود، مؤمن بسیار حساس است و اهداف جدیدی را تعریف میکند و دستاوردهایی که دارد نیز مهم محسوب میکند، چون برای آنها وقت گذاشته و از همین رو قدردان این دستاوردها است.
وی تصریح کرد: از جمله نشانههای حساسیت این است که گاهی اوقات به خود نیز نهیب میزند و میخواهد خودش را نقد کند. لذا این انسان، سعی دارد که بیداری خود را حفظ کند و در برخی از جملات نهجالبلاغه میگوید، اینها کسانی هستند که بر دروازههای حواسشان پاسبان گذاشتهاند؛ یعنی به هر سخن سخیفی گوش نمیکنند و وقت را برای سخنان بیفایده صرف نمیکنند، چون در خطبه همام فرمود چشم اینان به علم نافع است. وقتی میخواهند هر سخنی را بگویند و یا فعلی را انجام دهند، بلافاصله محاسبه میکنند که این گفتار و رفتار چه سنخیتی با آنها دارد و در اصلاح آنها چه نقشی را ایفا میکند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: حضرت امیر(ع) در ادامه خطبه میفرمایند: «وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ»، یعنی این آدم، وقتی شنید و دلش نرم شد، گناه کرد و به آن اعتراف نمود. «اقترف» از باب افتعال و در اینجا به معنای گناه است. در لغت به معنای به دست آوردن است، اما وقتی به باب افتعال میرود، به معنای گناه کردن است. میگوید انسان باتقوا و مؤمن هم گناه میکند و نمیگوید مؤمنان هرگز گناه نمیکنند، اما فرقشان با دیگران در این است که دیگران اعتراف نمیکنند و لذا در گناه میمانند. اما انسان مؤمن، گناه میکند و بعد اعتراف هم میکند و از گناه بیرون میآید و وقتی بیرون آمد، شخص دیگری شده است.
وی تصریح کرد: انسان با تقوا کسی است که چندبارزاده است. کتابی به نام «تنوع تجربه دینی» وجود دارد که نویسنده آن انسانها را به یکبارزاده و دوبارزاده تقسیم میکند اما این دوبارزادگی را قبل از این نویسنده، پیامبر(ص) در چندین حدیث بیان کرده است. رسول خدا(ص) فرمودند خود من دوبارزاده شدم و بعد مولوی هم این را در مثنوی توضیح داده است. انسان پارسا از نظر حضرت علی(ع) انسانی است که یکبارزاده نمیشود، بلکه چندین بار زاده میشود. به این دلیل که انسان با تقوا، وقتی گناه میکند از گناه برمیگردد و یکبار دیگر زاده میشود. یعنی در هر باری که انسان گناه میکند، درست است که گناه، گناه است و آثار ناگوار دارد، اما این انسان دو بار زاده میشود و این دوباره زاده شدن یعنی با انسان قبلی تفاوت ماهوی دارد. بنابراین، انسان مؤمن، از نظر نهجالبلاغه همواره در حال بودن و شدن است. اگر گناهی برای وی عارض شود، این گناه را به فرصت تبدیل میکند و به گونهای از این فرصت نهایت استفاده را میکند که در حقیقت یک نوع دیگری میشود.
این استاد دانشگاه بیان کرد: حافظ هم غزلی دارد که همین نکته را مطرح میکند و میگوید که اگر گناه کردهام، بعد از گناه دوباره زاده شدهام و لذا من گناهکار که گناه کردهام و من گناهکار توبهکار، همان انسان بیگناه بدون توبه نیستم بلکه من، دوباره عوض شدهام. در این غزل آورده است: «غلام نرگس مست تو تاجدارانند/ خراب باده لعل تو هوشیارانند/ تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز/ و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند/ ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر/ که از یمین و یسارت چه سوگوارانند/ گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین/ که از تطاول زلفت چه بیقرارانند/ نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو/ که مستحق کرامت گناهکارانند».
منبع: ایکنا
افزودن دیدگاه جدید