توصیف علامه طباطبایی از شهید مطهری

کد خبر: 101162
علامه طباطبایی در خاطره‌ای نقل می کند، زمانی که شهید مطهری در جلسه درس حاضر می‌شدند، بنده از شوق و شعف، حالت رقص پیدا می‌کردم، به جهت اینکه می‌دانستم هر چه می‌گویم هدر نمی‌رود و محفوظ است.
وارث

 استاد مطهری پس از عمری مجاهدت در راه خدا و تلاش خستگی‏ ناپذیر در زمینه‏ های فرهنگی، سیاسی و مذهبی به دست جاهل‌ترین و جنایت کارترین دشمنان اسلام به ملکوت اعلی پیوست.

او که معلم اخلاق، فلسفه، عرفان و مسائل اقتصادی بود در تمامی این زمینه‌‏ها کارهای تحقیقاتی و بنیادی شایسته‏‌ای انجام داده است. به همین مناسبت ۱۲ اردیبهشت، سالروز شهادت این معلم نمونه و اسوه تقوا در نظام جمهوری اسلامی ایران، به عنوان روز معلم نامگذاری شده است.

برای بزرگداشت این روز مصاحبه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی که در کتاب پاره‌ای از خورشید، گفته‌ها و ناگفته‌های استاد شهید مرتضی مطهری به گردآوری و تدوین حمیدرضا سیدناصری و امیررضا ستوده در آمده است، پرداختیم که در ادامه می‌خوانید: 

*لطفا درباره دوران شاگردی استاد شهید مطهری نزد شما، توضیحاتی بفرمایید؟

علامه طباطبایی: سی‌و‌دو سال قبل و پیش از شهادت شهید مطهری، من از تبریز به قم پناهنده شدم. اوضاع آنجا خراب بود، به این خاطر به قم آمدم. بعد بنا براین شد که در قم بمانم. تدریس درس فلسفه را شروع کردم غیر از بنده در قم، آقای (امام) خمینی بود که درس فلسفه داشتند و چند نفری از آقایان در درس ایشان شرکت می‌کردند. ایشان اسفار درس می‌دادند.

بعد آن آقایان، درس ایشان را ترک کردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل کردند. سالها این درس ادامه داشت. مخصوصاً مرحوم مطهری هوش فوق‌العاده‌ای داشت و حرف از او ضایع نمی‌شد.

حرفی که می‌گفتم، می‌گرفت و به مغزش می‌رسید. هر چه می‌گفتم، هدر نمی‌رفت و مطمئن بودم که نمی‌رود. وقتی او در جلسه درس حاضر می‌شدند، (این عبارت، عبارت خوبی نیست ولی مقصود را بیان می‌کند) بنده از شوق و شعف، حالت رقص پیدا می‌کردم، به جهت اینکه می‌دانستم هر چه می‌گویم هدر نمی‌رود و محفوظ است.

به همین ترتیب خود شهید مطهری مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتاب‌ها کرد و انصافاً هم کتاب‌هایش خیلی عالی است. 

*در زمانی که عده‌ای خواندن فلسفه را حرام می‌دانستند، عمده کارهای استاد مطهری فلسفی بود. علت علاقه فوق‌العاده ایشان به فلسفه چه بود؟

او انسان برهانی بود و برهانی فکر می‌کرد و بدان علاقه داشت. از این جهت، او به حکمت علاقه‌مند شده بود و در این زمینه کارهایی هم کرد و خوب هم از عهده آن برآمد. 

*استاد مطهری علاقه و دلبستگی خاصی به شما داشتند. شما نسبت به ایشان چه احساسی داشتید؟

در مقابل احساسات شهید مطهری من هم احساسات متقابل وعلاقه فوق‌العاده‌ای به ایشان داشتم به جهت خوش فکری و هوش سرشار و قلم بارز او.

خود فلسفه اسلامی که از دست علمای اسلام رد شده و به ما رسیده است، خالی از معنویت نیست، طوری است که خود به خود برای انسان متوجه، حالت معنویت می‌آورد و تقوا را تأیید می‌کند و توفیق می‌دهد و به هدایت می‌رساند. این فلسفه‌ای است که از دست علمای اسلام در آمده است طبعاً ایشان هم مردی با تقوا بود، تقوایی که از فلسفه به دست آورده باشد تمام هم و نیرویش صرف فلسفه می‌شد و خوب بار آمده بود.

*وقتی که شهید مطهری درس را خدمت شما شروع  کردند حدوداً در چه سنی بودند؟

در حدود بیست و پنج، بیست و شش سال داشتند. بعد، مباحثات و مقالاتی که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم آمده، شروع کردیم و در آن مطالب هم یگانه کسی که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمی‌رود، ایشان بود. قدری که گذشت، نوشتن پاورقی و کتاب اصول فلسفه را شروع کردم و همان وقت اینها را نوشتند.

آن جلدهایی که منتشر شده از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد. جلد چهارم هم که باقی مانده، او نوشته و حاضر است. آن را آورد، بنده دیدم و به خودش برگرداندم و گفتم کتاب دیگری تألیف شده است.

در رساله قوه و فعل، آنقدر او شوق و شعف داشت که بنده را وادار کرد به تهران بروم و یک هفته در منزلش ماندم تا درباره آن رساله بحث کنیم زیرا مطالب آن برایش حل نشده بود. یک هفته تمام شب و روز با او سروکار داشتم و درباره همین رساله صحبت می‌کردیم.

اخیراً خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت، یعنی حکم می‌کرد. بهترین تعبیرش هم همین است که نظر داشت.

*ضرورتی که برای شرح «اصول فلسفه» احساس کرده‌اید، چه بود؟

ضرورتش این بود که مجملات بود و مقاله‌های فشرده، و من می‌خواستم باز شود و مطلب روشن شود. کسی هم که می‌توانست این کار را بر عهده بگیرد، مرحوم مطهری بود. او شروع به بهترین وجه هم از عهده بر آمد. به همین دلیل بود که من دو دستی کار را به او می دادم. خدا ان شاء الله بیامرزدش.

*در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهری چه احساسی به شما دست داد؟

دیگر اینها غیر قابل وصف است. حقیقتاً بعد از فوت او تأثر من، تأثر در مرگ یکی از عزیزان است. از دست رفتن او ضایعه‌ای بود. خداوند کسانی را که این طور جنایات را جایز می‌شمارند، نابود کند.

*لطفا درباره روابط معنوی ایشان با شما...

خواهش می‌کنم. راجع به معنویت و روابط معنوی که با او داشتم و مطالبی که تأثرآور بود و بنده از آنها روحاً متأثر شدم، نپرسید. به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم.

منبع: فارس


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.