جلسه 50 محفل ادبی فرات در حسینیه سادات برگزار شد +گزارش تصویری
وارث: جلسه 50 محفل ادبی فرات با حضور استاد سید مهدی حسینی (منتقد) و شعر خوانی شاعران آیینی جواد هاشمی، قاسم صرافان، محمد بیابانی، حجت الاسلام حاج حسینی، محمد بیات، میثم داودی، ملکان، مهدی پناه و حسن لو و مداحی حاج مهدی عزیزیان در حسینیه سادات برگزار شد.
در ادامه متن اشعار خوانده شده توسط برخی از شاعران حاضر در این محفل را می خوانید:
اتفاقی ساده
افتادنی ها افتاد
طناب بر گردن غیرت
چادر از سر حیا افتاد
نقد: اینکه به این صراحت بگویم چادر از سر حیا، چون تصویری که شما ارائه می دهید واقعاً طنابی بر گردن امیرالمؤمنین علیه السلام افتاده است، شما آن را بازسازی کرده اید و می گویید "طنابی بر گردن غیرت" یعنی دارید بازسازی هنری می کنید ولی بخش دوم، چادر از سر حیا، مصداق عینی ندارد ولی واقعا از نظر طرح شعر، شاعرانگی در آن هست.
مصداق عینی طناب بر گردن غیرت یعنی چه؟ یعنی شما چه از زاویۀ تاریخی بگویید و چه از زوایۀ امروزی از یک زاویۀ عینی صحبت می کنید، یعنی برپایۀ یک اتفاق تاریخی میگویید. "طناب بر گردن غیرت" یک شاخصه برای ما در شعر آئینی است، نمی شود انکارش کرد، چون اصلا مقصود دار زدن نیست، اگر مقصود دار زدن باشد شعر سیاسی می شود. بنابراین اگر قرار باشد شعر را آئینی ببینیم مصداق بحث دوم آن یا باید از اولی آن ایراد بگیریم یا دومی. این است که به نظر می آید باید بازسازی بشود پس چه عیبی دارد ذهن ما برود به طرف ثقیفه و احراق بیت، اصلا شما باید کاری بکنید که ذهن ما برود به آن سمت ولی باید کاری کنید که فرد هم برداشت اجتماعی امروزی بکند و هم تداعی تاریخ بشود.
آقای قاسم صرافان:
"تقدیم به رسول اکرم صلوات الله علیه"
در سعی صفای دلت را دویده ای
در کوه انعکاس خودت را شنیده ای
افسانه بود قبل تو رویای عاشقان
تو پای عشق را به حقیقت کشیده ای
رویت سپیده ای ست که شبهای مکه را
خالت پرنده ای ست رها در سپیده ای
اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریده ای
باران گیسوان تو بر شانه ات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر چین قصیده ای
راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریده ای
مستند آیه ها، عرق عقل اولند
یا از درخت معرفت انگور چیده ای؟
آه ای نگار من که به مکتب نرفته ای
ای جوهر یقین که مرکب ندیده ای
تو کیستی که بی کمک از بال جبرئیل
تا خلوت خدا تک و تنها پریده ای
دستت به دست ساقی و جائی ندیده ام
توحید را چنین که تو در خُم چشیده ای
بر شانۀ تو رفت و کجا می توان کشد
عالم چنین بار امانت کشیده ای
دریای رحمتی و از امواج غصه ها
سهم تمام اهل زمین را خریده ای
حتی کنار این غزلت هم نشسته ای
خط روی واژه های خطایم کشیده ای
گاهی هزار بیت نگفته نهفته است
ای مهربان تر اشک به دفتر چکیده ای
گفتند از جمال تو اما خودت بگو
از آن محمدی که در آیینه دیده ای
نقد: چون تعداد ابیات زیاد است میتوان گفت که قصیده واره است، فضای این شعر کاملا تغزلی است و قصیده نیست.