ناگفتههای یک وهابی از شیعه شدنش
وی همچنین هدف وهابیت را دعوت از افراد متعدد به این فرقه دانست و افزود: بیشتر افراد مستعدی که به سمت وهابیت کشیده میشوند اهل سنت هستند برای همین است که وهابیون اهل سنت را به ظاهر برادر خود میدانند تا جمعیت عظیمی را با خود متحد کنند.
درحالی که در باطن نسبت به اهل سنت کینهی زیادی دارند و خون آنها را مباح میدانند.
شیرانی ادامه داد: وهابیون کشتن شیعه را جایز میدانند و آنها شیعه را در ذهن فرزندانشان بد ترسیم میکنند تا از این مذهب پیروی نکنند.
این جوان تازه شیعه شده جریان ایمان آوردنش به مکتب تشیع را تشریح کرد و افزود: در زمان دانشجویی سفری به کرمان داشتم. یک شیعه در محل کارش چند روایت به نقل از کتاب وهابیت نوشته و در بالای سرش چسبانده بود.
یکی از این احادیث به نقل از رسولالله (ص) بود که فرموده بود اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرگش با جهالت است، وقتی اینها را خواندم با خودم گفتم شیعهها دروغ میگویند.
چه کسی میآید کتاب وهابیت را ورق بزند و درستی این احادیث را پیگیر شود.
شیرانی ادامه داد: بعد از آن مصمم شدم تا ببینم این احادیث واقعا در کتب اهل سنت و وهابی هم هست یا نه، به سراغ منابع وهابیت و اهل سنت رفتم و دیدم واقعا چنین احادیثی وجود دارد و دریافتم تنها شیعیان هستند که به این احادیث چنگ میزنند تا گمراه نشوند.
بعد از این دائما در شک به سر میبردم و سر نماز با خودم میگفتم نکند که من اشتباه میکنم که به شکل وهابیها نماز میخوانم.
بنابراین به خود جرأت دادم که به سمت کتابهای شیعه بروم و با گروه تبلیغی شیعه شروع به مطالعه کردم.
آنها ابتدا در مورد اختلافات با من صحبت نکردند بلکه بحث عقل و امامت را با من مطرح کردند.
وی بیان کرد: کتاب الغدیر علامه امینی، نهج البلاغه، دکتر تیجانی و شبهای پیشاور در شیعه شدن من بسیار موثر بودند.
خواستم بر کتاب علامه امینی نقدی بنویسم و نام آن را علامه امینی دروغگوی بزرگ بگذارم اما بعد از جستجو در کتابهای اهل سنت و وهابیت دریافتم تمام روایتهای کتاب الغدیر صحیح است.
شیرانی اضافه کرد: یک شب که داشتم دعای سی و سوم صحیفه سجادیه را میخواندم خوابم برد خواب دیدم سرباز بیمارستان مرا بیدار کرد و گفت حمید بلند شو وضو بگیر و نماز بخوان.
پس از آن که بلند شدم تا وضو بگیرم در خواب دیدم دو تن از دوستانم در حال مشاجره هستند پس از آن دیدم که نماز جماعت شیعه برپاست.
میخواستم به شکل وهابیها نماز بخوانم که فردی به من گفت دیگر نیازی نیست و مثل شیعیان نماز بخوان.
آن جا ایستادم و مثل شیعیان نماز خواندم. آنجا در تشویش به سر میبردم.
دیدم که یک روحانی شیعه به من نگاه کرد و لبخند زد و این لبخند مانند آبی بر روی آتش بود.
جالب این جاست که دقیقا آن لحظه با صدای دوستم از خواب بیدار شدم و تمامی اتفاقاتی که در خواب برایم افتاده بود یک به یک اتفاق افتاد.
وی اظهار کرد: بعد از این جریان به دنبال کتاب تعبیر خواب رفتم اما چون صبح زود بود هیچ کتابخانهای باز نبود. یک روحانی شیعه را دیدم و به او گفتم آیا شما تعبیر خواب بلدید و او پیشنهاد کرد به دارالقرآن بروم.
در آنجا جمعی از روحانیون حضور داشتند.
خوابم را آنجا تعریف کنم. وقتی خواب را برایشان تعریف کردم گفتند خواب شما تعبیر ندارد و مفهومی است.
خودت باید بفهمی دنبال چه منظوری بودهای. همان لحظه بلند شدم و در کمال تعجب همگان به شهادت آقا امیر المومنین(ع) ایمان آوردم از همان جا بود که تازه فهمیدم که رسالت بزرگی بر دوش من است و کار من آغاز شده است.
وی با بیان این مطلب که بعد از شیعه شدنش بسیار مورد آزار وهابیها قرار گرفته است، گفت: پس از شیعه شدنم وهابیها با کتک زدن و تهدید کردن، من و خانوادهام را تحت فشار گذاشتند اما بعد از اینکه متوجه شدند تهدید کارساز نیست به من پیشنهاد پول دادند و گفتند هر چه قدر شیعهها به تو پول دادهاند ما دو برابر آن را به تو میدهیم تا از این بازیها دست برداری و من هم در جواب گفتم این حقیقت است.
شیرانی افزود: به پیشنهاد والدینم سیستان و بلوچستان را ترک کردم در حالی که شرایط خوبی برای مهاجرت نداشتم و در نهایت تهران را برای ادامه شغل خود انتخاب کردم.
اتوبوس در مسیر در شهر قم توقف کرد. برای زیارت وارد حرم حضرت معصومه (س) شدم، دیدم همه مردم از بیبی حاجت میخواهند همان جا دست به دامان بیبی شدم و در کمال حیرت وقتی از حرم بیرون آمدم مردی بلوچی با من آشنا شد و وقتی جریان من را فهمید با یک تماس تلفنی مشکل انتقالی مرا از بیمارستان حل کرد و من در جوار حضرت معصومه(س) قرار گرفتم.
این جوان شیعه شده ادامه داد: نداشتن اسکان و سرپناه مشکل اصلی دیگر من بود.
به دلیل نداشتن خانه نمیتوانستم همسرم را از به قم بیاورم باز هم به حرم رفتم و گفتم بیبی، من قرار بود از شما تنها یک حاجت بخواهم اما باز هم حاجتی دارم. در حرم دعا کردم بار دیگر از حرم که بیرون آمدم مردی به دلیل لهجهام توجهاش به سمت من جلب شد و با اصرار از من پرسید که در قم چه میکنی؟ بعد از شنیدن ماجرای من، مرا به یک برنامه تلویزیونی دعوت کرد.
دقیقا بعد از برنامه تلویزیونی بود که مردی با اصرار خواسته بود تا مرا ببیند.
وقتی مرا دید با خواهش از من خواست تا در خانهی او اسکان پیدا کنم و این گونه بود که بعد از ایمان آوردنم مشکلاتم با عنایت ائمه(ع) به راحتی حل شد.
وی ادامه داد: در حال حاضر عشق به ولایت و ائمه(ع) مثل عسل شیرین است.
الان به اهل بیت (ع) عشقی پیدا کردهام که به خاطر آن خدا را شکرگزارم. من از خدا خواستم که مرا به راه راست هدایت کند. در ابتدا هم میدانستم که شیعه حق است اما در آن زمان طنابی از تعصب به دور گردن من قرار گرفته بود.
وی اظهار کرد: به تک تک شیعیان به خصوص جوانان شیعه میگویم که دعاهای شیعیان به خصوص دعای کمیل نعمت بزرگی است که در دست شیعیان است و وهابیها هیچ بهرهای از آنها نمیبرند، حتی از دعای کمیل که مضمونی زیبا و عارفانه دارد و مطلبی در رابطه با حقانیت شیعه در آن نیست.
این جوان شیعه شده در پایان افزود: دعا میکنم که والدینم مذهب شیعه را انتخاب کنند.
/م.س 215