زندگى اجتماعى امام باقر (ع)
توجه به علم، او را از اخلاق و فضايل روحى غافل نمىسازد و روى آورى به معنويات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمىدارد .
در حالى كه انسانهاى معمولى، در بيشتر زمينهها گرفتار افراط و تفريط مىشوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشهنشينى كشيده مىشوند و اگر به كار و تلاش رو آورند، از انجام بايسته وظايف عبادى و معنوى، دور مىمانند!
كار و تلاش در اوج زهد و تقوا
انسانهاى كم ظرفيت و كوتهانديش، گمان مىكنند كه لازمه زهد و تقوا، اين است كه خرقهاى پشمينه بر دوش افكنده و زاويه خلوتى را انتخاب كنند و روى از خلق بگردانند تا به خدا نزديك شوند!
اينان گمان مىكنند كه تلاش براى تأمين معاش و كسب روزى، مخالف زهد و توكل است، و وظيفه انسان فقط ذكر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مىباشد و روزى از هر جا كه باشد مىرسد ! ولى برنامه امامان (ع)، و از جمله امام باقر (ع) غير از اين بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهايت عبادت و بندگى خدا، اهل كار و تلاش بودهاند، و از اين كه ديگران روزى آنها را تأمين كنند و خرج زندگى ايشان را بپردازند، بشدت بيزار بودهاند.
محمد بن منكدر يكى از زهاد معروف عصر امام باقر (ع) است كه همانند طاووس يمانى و ابراهيم بن ادهم و عدهاى ديگر، داراى گرايشهاى صوفيانه بوده است.او خود نقل مىكند:
در يكى از روزهاى گرم تابستان، از مدينه به سمت يكى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمد بن على (ع) را ملاقات كردم كه با بدنى فربه و با كمك دو نفر از خدمتكارانش مشغول كار و رسيدگى به امور زندگى است.با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قريش، در چنين ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنين وضعيت جسمى، به فكر دنيا است! به خدا سوگند، بايد پيش رفته و او را موعظه كنم.
به آن حضرت نزديك شدم و سلام كردم.
او نفس زنان و عرق ريزان، سلامم را پاسخ گفت.
فرصت را غنيمت شمرده، به او گفتم:
خداوند، كارهايت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در چنين شرايطى به فكر دنيا و طلب مال باشد! براستى اگر مرگ در چنين حالتى به سراغ شما بيايد، چه خواهيد كرد!
امام باقر (ع)، دست از دست خدمتكاران برگرفت و ايستاد و فرمود:
به خدا سوگند، اگر در چنين حالتى مرگ به سراغم آيد، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.اين تلاش من خود اطاعت از خداست، زيرا با همين كارهاست كه خود را از تو و ديگر مردم بىنياز مىسازم (تا دست حاجت و تمنا به كسى دراز نكنم) .
من زمانى از خدا بيمناك هستم كه هنگام معصيت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد!
محمد بن منكدر مىگويد:
پس از شنيدن اين سخنان، به آن حضرت عرض كردم: خداى رحمتت كند، منمىخواستم شما را موعظه كنم، اما شما مرا راهنمايى كرديد. (1)
حضور سازنده و مؤثر در جامعه
امام باقر (ع) با اين كه توجه به استغناى نفس و لزوم تلاش براى كسب معاش داشت و عملا در اين راستا گام مىنهاد، اما هرگز زندگى خود را وقف تأمين معاش نكرده بود، بلكه همت اصلى آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.
اين درست است كه نبايد براى تأمين زندگى، سربار ديگران بود، ولى اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه هدف اصلى و عالى زندگى، دستيابى به رفاه، و ثروت نيست و نبايد در طريق تلاشهاى دنيوى، از ارزشهاى اصيل زندگى غافل بود.
امام باقر (ع) در روزگار خود، بزرگترين تأثير علمى و عملى را براى جامعه خويش داشت.
حضور در مجامع علمى و تأسيس جلسات فرهنگى، يكى از بهترين و ارزندهترين نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زيرا هر گونه تكامل اجتماعى در ابعاد اخلاقى و معنوى و اقتصادى و...منوط به تكامل فكرى و فرهنگى است.
براى تبيين نقش حياتى امام باقر (ع) در جامعه اسلامى، ياد همين نكته كافى است كه:
جمع عالمان بر اين عقيده اتفاق دارند كه فقيهترين مردم در آغاز سلسله فقيهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بشمار مىآيند. (2) و سخن حسن بن على الوشاء (3) كه از معاصران امام رضا (ع) مىباشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست كه مىگويد: نهصد شيخ و بزرگ راوى حديث را در مسجد كوفه مشغول تدريس يافتم كه همگى از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل حديث مىكردند. (4)
محققان بر اين عقيدهاند كه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در حقيقت بنيانگذار دانشگاه اهل البيت هستند كه حدود شش هزار رساله علمى از فارغ التحصيلان آن به ثبت رسيده است .
اصول اربعمائه همان رسالههاى چهار صد گانهاى است كه در ميان محدثان شيعه، به عنوان كتب اصول شناخته مىشود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مىآيد، و چه بسا بيشتر محتويات كتب چهارگانه شيعه (كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) از همين رسالههاى اربعمائه گرفته شده باشد. (5)
مرجعيت و پاسخگويى به پرسشهاى مردم
ابو بصير مىگويد: امام باقر (ع) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زيادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در اين هنگام طاووس يمانى به همراه گروهى به من نزديك شد و پرسيد: آن مردم در اطراف چه كسى حلقه زدهاند؟
گفتم: محمد بن على بن الحسين (باقر العلوم عليه السلام) است كه نشسته و مردم دور او گرد آمدهاند.
طاووس يمانى گفت: من نيز به او كار داشتم.آنگاه پيش رفت، سلام كرد و نشست و گفت: آيا اجازه مىدهيد مطالبى را از شما بپرسم؟
امام باقر (ع) فرمود: آرى بپرس! (6) طاووس يمانى سؤالهايش را مطرح كرد و امام (ع) به او پاسخ بايسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالى نيز مىگويد: در مسجد رسول خدا نشسته بودم كه مردى پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستى؟
به او گفتم: مردى از اهل كوفهام.چه مىخواهى و در جستجوى چه هستى؟
مرد گفت: آيا ابو جعفر، محمد بن على (ع) را مىشناسى؟
گفتم: بلى، به آن گرامى چه كار و حاجتى دارى؟
گفت: چهل مسأله آماده كردهام تا از وى سؤال كنم و آن چه حق بود بپذيرم.
ابو حمزه مىگويد: از آن مرد پرسيدم، آيا تو فرق بين حق و باطل را مىدانى؟
مرد گفت: آرى...
در اين هنگام امام باقر (ع) وارد شد در حالى كه گروهى از اهل خراسان و مردم ديگر در اطراف وى بودند و مسايل حج را از آن حضرت مىپرسيدند.
آن مرد نيز نزديك امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در ميان گذاشت و جواب لازم را دريافت داشت. (7)
اين نمونهها و موارد ديگر، بروشنى مىنماياند كه امام باقر (ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نيازهاى مختلف آنان رسيدگى مىكرده است.
رسيدگى به محرومان
درباره امام باقر (ع) گفتهاند: هرگز شنيده نشد كه نيازمندى نيازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفى، مواجه شده باشد.
امام باقر (ع) همواره توصيه مىكرد كه وقتى نيازمندان به شما رو مىآورند و يا شما مىخواهيد آنان را صدا بزنيد، بهترين نامها و عناوين را درباره آنان به كارگيريد (8) و با عناوين و اوصاف زشت و بى ارزش و با بى احترامى با ايشان برخورد نكنيد) .
امام صادق (ع) مىفرمايد: پدرم با اين كه از نظر امكانات مالى، نسبت به ساير خويشاوندان، در سطح پايينترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگينتر از بقيه بود، هر جمعه به نيازمندان انفاق مىكرد و مىفرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان كه روز جمعه، خود بر ساير روزها برترى دارد. (9)
و نيز اين سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است:
در يكى از روزها به حضور پدرم رسيدم در حالى كه ميان نيازمندان مدينه، هشت هزار دينار، تقسيم كرده و يازده برده را آزاد ساخته بود. (10)
سخاوت و مروت نسبت به دوستان
عمرو بن دينار و عبد الله بن عبيد مىگويند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (ع) نرفتيم، مگر اين كه به وسيله هدايا و پوشاك و امكانات مالى، از ما استقبال و پذيرايى كرده، مىفرمود : اينها را از قبل براى شما تدارك ديده بودم. (11)
ظاهرا منظور امام از بيان جمله اخير اين بوده است كه دوستان و ميهمانانش احساس شرم و نگرانى نكنند و گمان نبرند كه با دريافت آن هدايا و امكانات، بر زندگى شخصى امام باقر (ع) كم و كاستى را تحميل كردهاند.سلمى يكى از خدمتكاران خانه امام باقر (ع) است.او مىگويد:
برخى از دوستان و آشنايان امام باقر (ع) به ميهمانى آن حضرت مىآمدند و از نزد وى بيرون نمىشدند، مگر اين كه بهترين غذاها را تناول كرده و چه بسا گاهى لباس و پول از آن گرامى دريافت مىكردند.
سلمى مىگويد: گاهى من با امام در اين باره سخن مىگفتم كه خرج خانواده
شما، خود سنگين است و از نظر در آمد وضع متوسطى داريد (بهتر اين است كه در پذيرايى از دوستان و مهمانان با احتياط بيشترى رفتار كنيد!) اما امام مىفرمود: اى سلمى! نيكى دنيا، رسيدگى به برادران و دوستان و آشنايان است، و گاهى حضرت پانصد و تا هزار درهم هديه مىداد . (12)
اسود بن كثير مىگويد: تهيدست شدم و دوستانم به من رسيدگى نكردند.نزد امام باقر (ع) رفتم و از نيازمندى خود و جفاى برادران شكوه كردم، آن حضرت فرمود:
بد برادرى است آن برادرى كه به هنگام ثروت و توانمندى، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولى زمانى كه تهيدست و نيازمند شدى، از تو ببرد و به سراغت نيايد! سپس امام به خدمتكارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: اين مقدار را خرج كن و هر گاه تمام شد و نياز داشتى باز مرا از حال خود با خبر ساز. (13)
شكيبايى و بردبارى در روابط اجتماعى
شرط اصلى حضور سازنده و مفيد در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شكيبايى است.اين ويژگى به عاليترين شكل آن در زندگى امام باقر (ع) مشهود است.
براى نماياندن اين ويژگى ارزشمند در زندگى آن حضرت نقل اين حديث كافى است كه:
مردى غير مسلمان (نصرانى) در يكى از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد.آن مرد به دليلى نامشخص نسبت به آن حضرت، كينه داشت، از اين رو دهان به بدگويى گشود و با تغيير اندكى در اسم امام باقر (ع) گفت:
تو بقر (گاو) هستى!
امام بدون اين كه خشمناك شود و عكس العمل شديدى نشان دهد، با آرامش خاصى فرمود: من باقرم .
مرد نصرانى كه از سخن قبل به مقصود نرسيده بود و احساس مىكرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت:
تو فرزند زنى آشپز هستى!
امام فرمود: اين حرفه او بوده است (و ننگ و عارى براى او نخواهد بود)
مرد نصرانى، پا فراتر نهاد و با گستاخى هر چه تمامتر گفت:
تو فرزند زنى سياه چرده و زنگى و...هستى!
امام (ع) فرمود: اگر تو راست مىگويى و مادرم آن گونه كه تو توصيف مىكنى بوده است، پس از خداوند مىخواهم او را بيامرزد، و اگر ادعاهاى تو دروغ و بى اساس است، از خداوند مىخواهم كه تو را بيامرزد!
در اين لحظه، مرد نصرانى كه شاهد حلم و بردبارى اعجاب انگيز امام باقر (ع) بود و مشاهده كرد كه اين شخصيت اصيل و پر نفوذ، عليرغم پايگاه عظيم اجتماعى و علمى خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مىگيرند و در ميان قريش و بنى هاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاى عكس العمل منفى و مقابله به مثل در برابر بد زبانيهاى او، چون كوه صبر و شكيبايى، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مىگويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محكوم وشكست خورده يافت، و بى تأمل از گفتههاى خود معذرت خواهى كرد و اسلام آورد . (14)
ارزش و اهميت اين گونه شكيبايى و بردبارى، چه بسا براى بسيارى از انسانها، نامفهوم باشد، ولى كسانى چون خواجه نصير الدين طوسى كه از يك سو افضل عالمان عصر خويش در علوم عقلى و نقلى شناخته شده، و از سوى ديگر منصب وزارت را در دستگاه حكومت به وى واگذار كردهاند، در اوج موقعيت علمى و اجتماعى، به امام خويش اقتدا كرده و در مقابل بدگويان به صبرى شگفت نايل مىشود.
شخصى به او خطاب مىكند: اى سگ، و اى سگ زاده!
اما او در پاسخ مىگويد، اين سخن تو درست نيست، زيرا سگ بر چهار دست و پا راه مىرود و من چنين نيستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمىانديشد، ولى من چنين نيستم و... (15)
براستى چنين شكيبايى و تحملى را جز در پيروان مكتب اهل بيت نمىتوان پيدا كرد.
صميميت و محبت با دوستان
يكى از دوستان امام باقر (ع) به نام ابى عبيده مىگويد:
در سفر، رفيق و همراه، امام باقر (ع) بودم.در طول سفر هميشه نخست من سوار بر مركب مىشدم و سپس آن حضرت بر مركب خويش سوار مىشد. (و اين نهايت احترام و رعايت حرمت بود) .
زمانى كه بر مركب مىنشستيم و در كنار يكديگر قرار مىگرفتيم، آن چنان با من گرم مىگرفت و از حالم جويا مىشد كه گويى لحظاتى قبل در كنار هم نبودهايم ودوستى را پس از روزگار دورى جسته است.
به آن حضرت عرض كردم:
اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفيقان به گونهاى رفتار مىكنيد كه از ديگران سراغ ندارم، و براستى اگر ديگران دست كم در اولين برخورد و مواجهه، چنين برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدير خواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: آيا نمىدانى كه مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با يكديگر مصافحه كنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مىريزد و در منظر لطف خدايند تا از يكديگر جدا شوند. (16)
محبت و عاطفه نسبت به خانواده
محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج رعايت ارزشهاى دينى و الهى، چيزى است كه تنها در مكتب اهل بيت به صحيحترين شكل آن ديده مىشود.كسانى كه از مكتب اهل بيت (ع) دور ماندهاند، چه آنان كه اصولا پايبند به دين نيستند و چه آنان كه دين را از طريق غير اهل بيت دريافت كردهاند، در ايجاد تعادل ميان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفريط شدهاند.
گروهى آنچنان دلبسته به فرزند و زندگى هستند كه همه قوانين و ارزشهاى دينى و اجتماعى را فداى آن مىكنند، و دستهاى آنچنان گرفتار جمود و جهالت شدهاند كه گمان كردهاند، توحيد و محبت به خدا مستلزم بىعاطفگى و بى مهرى نسبت به غير خداست.اين گروه دوستى و محبت زن و فرزند را عار مىدانند و در مرگعزيزانشان، حتى از قطرهاى اشك دريغ دارند، ولى در مكتب امام باقر (ع) خبرى از اين افراط و تفريطها نيست.
گروهى نزد امام باقر (ع) شرفياب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا يكى از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مريض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده كردند.امام باقر از مريضى فرزند به گونهاى نگران و ناراحت بود كه آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده اين وضع با خود گفتند كه اگر اين كودك طورى بشود (بميرد) ممكن است امام باقر (ع) چنان ناراحت و غمگين شود و از خود عكس العملهايى نشان دهد كه ما از ايشان انتظار نداشته باشيم.در همين انديشه بودند كه ناگهان صداى شيون شنيده شد و دانستند كه كودك جان سپرده و اطرافيان بر او مىگريند، اما همچنان از وضع امام باقر (ع) بيخبر بودند كه ايشان با صورتى گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده كرده بودند.
ميهمانان گفتند: وقتى كه ما وارد شديم و حال مضطرب شما را ديديم، ما نيز نگران وضع و حال شما شديم!
امام (ع) فرمود: ما دوست داريم كه عزيزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى كه امر الهى سر رسيد و تقدير خداوندى محقق شد، خواست خداوند را مىپذيريم و در برابر مشيت او تسليم و راضى هستيم. (17)
اين بيان، مىنماياند كه برخوردارى از روحيه رضا و تسليم به معناى كنار نهادن عواطف و احساسهاى طبيعى نيست، بلكه عواطف در جاى خود بايد ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانى، روحيه رضا و تسليم در برابر حكم الهى را نيز بايد حفظ كرد.
احترام به حقوق اجتماعى مؤمنان
زراره گويد: امام باقر (ع) براى تشييع جنازه مردى از قريش، حضور يافت و من هم با ايشان بودم.در ميان جمعيت تشييع كننده عطاء نيز حضور داشت.
در اين ميان، زنى از مصيبت ديدگان فرياد و ناله بر آورد.
عطاء به زن مصيبت زده گفت: يا ساكت مىشوى، يا من بازخواهم گشت! و در اين تشييع، شركت نخواهم جست.
اما، آن زن ساكت نشد و به زارى و افغان ادامه داد.و عطاء هم بازگشت و تشييع را ناتمام گذاشت.
من براى امام باقر (ع) قضيه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عكس العمل امام بودم) .امام فرمود: به راه ادامه دهيم و جنازه را همچنان تشييع كنيم، زيرا اگر بنا باشد كه به خاطر مشاهده يك عمل اشتباه و سر و صداى بيجاى يك زن، حقى را كنار بگذاريم (و به وظيفه اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نكنيم) حق مسلمانى را ناديده گرفتهايم.
زراره گويد: پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و بر آن نماز خوانديم و مراسم تدفين ادامه يافت.در اين ميان، صاحب عزا پيش آمد، از امام باقر (ع) سپاسگزارى كرد و به ايشان عرض كرد: شما توان راه رفتن زياد را نداريد، به همين اندازه كه لطف كرده و در تشييع جنازه شركت كردهايد، متشكريم و اكنون بازگرديد!
زراره مىگويد: من به امام گفتم: اكنون كه صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگرديد، زيرا من سؤالى دارم كه مىخواهم از محضرتان استفاده كنم.
امام فرمود: به كار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نيامدهايم تا با اجازه او بازگرديم.تشييع جنازه يك مؤمن، فضل و پاداشى دارد كه ما به خاطر آن آمدهايم.به هر مقدار كه انسان به تشييع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مىگيرد. (18) در اين حديث، درسهاى چندى نهفته است كه از آن جمله به اين موارد مىتوان اشاره كرد:
الف: لزوم وا ننهادن وظيفه و ترك نكردن حق به خاطر مشاهده باطل از ديگران.
ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعى مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظرى.
ج: حرمت مؤمن، حتى پس از مردن.
د: ضرورت انجام همه وظايف حتى وظايف اجتماعى، براى خدا و نه صرفا رضاى خلق.
اهتمام به حقوق مالى مردم
ابو ثمامه گويد: حضور امام باقر (ع) رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! من مردى هستم كه مىخواهم در مكه اقامت گزينم، ولى يكى از پيروان مذهب مرجئه (19) از من طلبكار است و من به او مديون مىباشم.نظر شما چيست؟ (آيا بهتر است كه به وطنم بازگردم و بدهكاريم را به آن مرد بپردازم، يا با توجه به اين كه مذهب آن مرد مذهب باطلى است، مىتوانم پرداخت بدهى خود را به تأخير انداخته، همچنان در مكه بمانم؟)
امام فرمود: به سوى طلبكار باز گرد و قرضت را ادا كن و مصمم باش به گونهاى زندگى كنى كه هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبى از ناحيه ديگر بر عهد تونباشد، زيرا مؤمن هرگز خيانت نمىكند. (20)
رعايت حقوق و نيازهاى روحى همسران
زاهد نمايان و تنگ نظرانى كه عبادت و تقوا را در انزوا و كسالت و جمود مىبينند و با ترك شؤون زندگى و رفتارهاى اجتماعى در صدد راهيابى به مقامات معنوى هستند! واقعيات حيات را ناديده گرفته و به جاى پيروى از تماميت وحى، تشخيصهاى نادرستشان را، ملاك حق مىشمرند، تشكيل زندگى خانوادگى را مانع وصول به حق پنداشته و رعايت حقوق و نيازهاى طبيعى و واقعى همسران را در خور دنيا گرايان مىدانند! و در جهت ضديت با فطرت و طبيعت و نظام هستى بر مىخيزند، اما در مكتب اهل بيت (ع) و در زندگى امام باقر (ع) اثرى از اين گونه حركتها نيست، بلكه هر حقيقتى در جاى خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نيازهاى روحى همسران است كه معمولا در نگاه انسانهاى سطحى مورد غفلت و بيمهرى قرار مىگيرد، ولى در زندگى امامان (ع) به عنوان يك واقعيت مورد توجه بوده است.
گروهى از مردم به حضور امام باقر (ع) رسيدند، در حالى كه امام خضاب (21) كرده بود.
تازه واردان، از علت خضاب كردن آن حضرت، جويا شدند.
امام (ع) فرمود: چون زنان از آراستگى شوهر خويش شادمان مىشوند، من براى همسرانم خضاب كرده و خود را آراستهام. (22)
عدم تحميل ايده هاى خويش بر همسران
ايدههاى انسان بر دو گونهاند:
1 ـ ايدههاى اصولى و غير قابل چشمپوشى، مانند پايبندى به اصول دين و واجبات و محرمات شرعى و نيز رعايت اصول اخلاق انسانى و...كه انسان نسبت به چنين ايدههايى نمىتواند بى تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه ديگران.
امر به معروف و نهى از منكر شامل چنين زمينههايى است و همه مردم در قلمرو مكتب وظيفه دارند كه در مرحله نخست، اعضاى خانواده خويش را به اين ارزشها دعوت كرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهى از منكر نمايند.
2 ـ ايدههاى فردى در مورد مسايل مختلفى كه فراتر از حد وظايف ضرورى است، مانند رعايت مستحبات و ترك مكروهات، و يا چشمپوشى از مباحات به منظور هدف و آرمانى خاص و ارزشمند .
اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظايف واجب و ضرورى، بسيارى از لذتهاى دنيوى را ترك مىكنند و حتى از تجملهاى مجاز و مباح نيز اجتناب مىورزند.
گاه موقعيت اجتماعى و سنى يك فرد، مستلزم رعايت مسايلى است كه رعايت آنها بر ديگران و حتى همسران وى لازم نيست.در چنين مواردى، معمول انسانها سعى مىكنند تا ايدههاى خود و شيوه زندگى خويش را بر ديگران و همسر و فرزندشان تحميل كنند و شرايط و روحيات ايشان را در نظر نگيرند.
در زندگى امام باقر (ع) نه تنها چنين نقطه ضعفهايى ديده نمىشود، بلكه خلاف آن قابل مشاهده است.
حسن زيات بصرى مىگويد: من به همراه يكى از دوستانم به منزل امام باقر (ع) رفته، بر او وارد شديم.
برخلاف تصور خويش، آن حضرت را در اتاقى مفروش، آراسته و زينت شده يافتيم و بر دوش وى پارچهاى به رنگ گلهاى سرخ مشاهده كرديم.محاسن را قدرى كوتاه كرده و بر چشمان سرمه كشيده بود. (بايد توجه داشت كه در آن عصر و محيط سرمه كشيدن مردان رايج بوده است) .
ما مسايل خود را با آن حضرت در ميان گذاشتيم و سؤالهايمان را پرسيديم و ازجا برخاستيم .هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بياييد.
گفتم بسيار خوب، خواهيم آمد.
چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتيم، ولى اين بار به اتاقى وارد شديم كه در آن، جز يك حصير، هيچ امكاناتى نبود و امام پيراهنى خشن بر تن داشت.
در اين هنگام امام به رفيق من رو كرد و فرمود: اى برادر بصرى! اتاقى كه ديشب مشاهده كردى و در آنجا نزد من آمدى از همسرم بود كه تازه با او ازدواج كردهام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نيز، لوازم و امكاناتى است كه او آورده است.
او خودش را براى من آراسته بود و من نيز مىبايست عكس العمل مناسبى داشته باشم و خودم را براى او بيارايم و بىتفاوت نباشم.اميدوارم از آنچه ديشب مشاهده كردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى.
رفيق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اكنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقيقت را دريافتم. (23)
آنچه از اين حديث استفاده مىشود، اين است كه امام از همسرش انتظار ندارد كه چون او بر حصير بنشيند و لباس خشن بر تن كند.
امام با اين كه در قلمرو اعمال فردى خود، از تجمل پرهيز دارد، ولى در زندگى خانوادگى و حتى اجتماعى، عواطف و نيازهاى روحى همسر و نيز شرايط و مقتضيات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمىشمارد و در مواردى لازمهم مىداند.
حكم بن عتيبه مىگويد: بر امام باقر (ع) وارد شدم در حالى كه اتاقش آراسته و لباسش رنگين بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خيره شده بودم و نگاه مى كردم.امام كه آثار شگفتى را در من مشاهده كرده بود، فرمود: اى حكم نظرت درباره آنچه مىبينى چيست؟
عرض كردم: درباره عمل شما چگونه مىتوانم داورى كنم (شما امام هستيد و جز كار بايسته انجام نمىدهيد)، ولى در محيط ما، جوانان كم سن و سال چنين مىپوشند، نه بزرگسالان!
امام فرمود: اى حكم، چه كسى زينتهاى الهى و خدادادى را ممنوع ساخته است! (پوشيدن اين لباس زيبا و شيك، حرمت شرعى ندارد) ولى خوب است بدانى كه اين اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج كردهام و تو مىدانى كه اتاق ويژه خود من چگونه اتاقى است. (24)
رعايت جمال و زى شرافتمندانه
ائمه (ع) به تناسب شرايط زمانى و مسؤوليتهاى اجتماعى خود، زندگى مىكردهاند.
در حالات على (ع) ديده شده است كه آن حضرت در دوران حكومت و فرمانروايى خويش، كفشهايش را خود وصله مىزد و از سادهترين و كم بهاترين جامهها استفاده مىكرد، ولى آن حضرت شيوه زندگى خود را براى همگان تجويز نمىنمود و مىفرمود: من چون حاكم جامعه هستم، وظيفه خاصى دارم و بايد در حد پايينترين طبقات جامعه زندگى كنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضايت كنند.
اما ساير امامان، از آنجا كه مسؤوليت حكومت را بر عهده نداشتهاند و در شرايط اجتماعى ويژهاى زندگى مىكردهاند، كه چه بسا استفاده از لباسهاى كم بها و وصلهدار موجب تضعيف موقعيت اجتماعى آنان و توهين به شيعه مىشد، و بازتاب منفى داشته است، بر اساس وظيفه، آداب صحيح اجتماعى را رعايت كرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مىورزيدهاند .
امام باقر (ع) حتى در مورد چگونگى اصلاح محاسن خويش به مرد پيرايشگر رهنمود مىدهد. (25) و در انتخاب لباس براى خويش، عزت و شرافت و زى شايسته را در نظر دارد! چنان كه گاه لباس فاخر و تهيه شده از خز مىپوشد. (26) و براى لباس رنگهاى جذاب و پر نشاط انتخاب مىكند. (27)
امام باقر (ع) از اين كه در اندام او آثار رخوت و كسالت و پژمردگى ظاهر باشد، متنفر بود.
حكم بن عتيبه مىگويد: امام باقر (ع) را ديدم كه حنا بر ناخنها نهاده است.
امام به من فرمود: نظرت درباره اين كار چيست؟
عرض كردم: درباره كار شما چه مىتوانم بگويم (شما خود آگاهتر هستيد و جز كار بايسته انجام نمىدهيد)، ولى در آداب و رسوم اجتماعى ما، جوانان ناخنهايشان را با حنا مىآرايند !