مسلمان شدن عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا (ع)
حديث سلسلة الذهب به معناي سخن زنجيرهاي طلايي است و به حديثي گفته ميشود كه تمام راويان آن از امام معصوم (ع) باشند. (۱) بدين صورت كه امام معصوم مانند موسي بن جعفر (ع) روايتي را از پدر خود امام صادق (ع) نقل كند و او از پدرش تا اين كه به حضرت علي (ع) يا پيامبر (ص) برسد. گاهي به حديث قدسي و نقل سخن خدا ميرسد. چون در تمام نقل راويان امامان معصوم(ع) قرار دارند، مانند اين است كه يك زنجيره طلايي را تشكيل ميدهند، به همين خاطر حديث سلسلة الذهب گفته ميشود. امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) هنگامي كه در سفر به خراسان وارد شهرستان نيشابور شد، در بازار شهر دو عالم و پيشواي شهر به نام ابوذرعه و محمد بن اسلم طوسي (كه حافظ احاديث نبوي بودند) به حضرت عرض كردند: به حق پدران پاكيزه و گذشتگان گرامي خود، صورت مبارك خويش را بر ما آشكار كن و حديثي از پدران خود از جدت براي ما ذكر كن.
معروف است كه بيست و چهار هزار نويسنده در انتظار شنيدن حديث بودند كه آن را ثبت كنند. جریان کامل نقل این حدیث به شرح زیر می باشد: لَمَّا وَافَي أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَرْحَلَ مِنْهَا إِلَي الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ قَدْ كَانَ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ ع يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا (۲)
چون أبو الحسن الرضا (ع) به نيشابور آمد و خواست از آنجا نزد مأمون كوچ كند اصحاب حديث جمع شدند و باو عرضكردند يا ابن رسول اللَّه از نزد ما ميروي و حديثي نميفرمائي كه ما از شما استفاده كنيم حضرت در هودج نشسته بود سر خود بيرون آورد و فرمود شنيدم از پدرم موسي بن جعفر ميگفت شنيدم از پدرم جعفر بن محمد ميگفت شنيدم از پدرم محمد بن علي ميگفت شنيدم از پدرم علي بن الحسين ميگفت شنيدم از پدرم حسين بن علي ميگفت شنيدم از پدرم امير المؤمنين علي بن ابي طالب ميگفت شنيدم از رسول خدا (ص) ميگفت شنيدم از جبرئيل ميگفت شنيدم از خداي عز و جل ميفرمايد لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصن منست و هر كه در حصن من در آيد از عذابم در امانست چون راحله براه افتاد و گذشت فرياد كرد بما كه با شروط آن و من هم از شروط آن.
پينوشت:
۱ . طرائف المقال، سيد علي بروجردي، ج ۲، ص ۲۵۵.
۲ . علامه مجلسي، بحار الأنوار ج : ۴۹ ص : ۱۲۳، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، ۱۴۰۴ هجري قمر
چرا با وجود اين كه تمام ائمه(ع) داراي علم بودند، فقط به حضرت امام رضا(ع) لقب عالم آل محمد داده شده است؟
همه ائمه(ع) نور واحد بوده و از اقيانوس بيكران دانش برخوردارند. دراين ميان امام هشتم به جهت موقعيتي كه برايش پيش آمد و درمناظرههاي علمي با مخالفان شركت نمود و در آن بر همه عالمان اديان ومذاهب پيروز شد، به حضرت، لقب "عالم آل محمد" دادند.
از امام موسي كاظم(ع) روايت شده است كه به فرزندانش ميفرمود:"اين برادر شما علي بن موسي عالِم آل محمد است. از او درباره دين خود بپرسيد و آن چه را به شما ميگويد، حفظ كنيد كه من بارها از پدرم جعفر بن محمد(امام صادق) شنيدم كه به من فرمود: عالم آل محمد از تو زاده ميشود و اي كاش من او را درك ميكردم و نامش هم نام علي بن ابيطالب است".(۱)
راويان به نقل از ابراهيم بن عباس مولي روايت كرده اند: هرگز نديدم چيزي از رضا(ع) پرسيده شود و او پاسخ ندهد. درزمان او كسي داناتر و آگاهتر از اونيافتيم. مأمون با پرسش از هر چيزي، اورا ميآزمود وپاسخ همه را ميداد و پاسخهايش همگي برداشت از قرآن مجيد بود. (۲)
ابي صلت هروي گفته است: مأمون در چندين مجلس تعدادي از علماي اديان و فقهاي شريعت و متكلمان را جمع كرد و حضرت با احتجاجات ومناظراتي كه با آنان انجام داد، همگان را مغلوب ساخت و هيچ كس از ايشان نماند جز اين كه به فضل او اعتراف كردند. (۳)
پي نوشت ها:
۱. هاشم معروف الحسيني، زندگي دوازده امام، ترجمه محمد رخشنده، ص ۳۶۳.
۲. هاشم معروف الحسيني، پيشين، ص ۳۶۳ - ۳۶۴.
۳. همان، ص ۳۶۴.
![مسلمان شدن عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا (ع) مسلمان شدن عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا (ع)](/files/fa/news/1394/6/4/171452_621.jpg)
جریان نماز امام رضا(ع) در روز عيد فطر چه بود؟
يكي از رويدادهاي مهم زندگي سياسي امام رضا(ع) پس از پذيرش ولايتعهدي، حركت امام به سوي مصلي براي برگزاري نماز عيد بود. اهميت اين رخداد تاريخي به حدي است كه مأمون به طور آشكار در برابر آن موضع گرفت و حضرت را از اقامه نماز عيد باز داشت. دو تن از نزديكان حضرت رضا(ع) يعني ياسر خادم و ريان بن صلت شرح واقعه را اين گونه نقل كرده اند: پس از قبول ولايت عهدي از سوي امام و فرا رسيدن عيد، مأمون به حضرت پيام فرستاد و از وي خواست كه نماز عيد را اقامه فرمايد. امام بر اساس شرط هاي تعيين شده در پذيرش ولايت عهدي (چون اقامه نماز عيد از مظاهر و مصاديق پذيرش حكومت به شمار ميرفت) به مأمون پيام داد من را از اين امر معاف كن.
مأمون پيام داد كه مي خواهم ولايت عهدي شما تثبيت شود و از سوي ديگر مردم به فضل و برتري شما آگاه شوند. اصرار مأمون از يك سو و امتناع امام از سوي ديگر، سبب شد كه حضرت به مأمون پيام داد: اگر مرا از اين كار معاف بداري، بيشتر دوست دارم امّا اگر معاف نباشم، شرط من براي اقامه نماز عيد اين است: آن گونه كه پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع) براي نماز عيد بيرون ميرفتند، بيرون روم. مأمون شرط امام را پذيرفت و دستور داد نظاميان و درباريان و عموم مردم صبح گاهان جلوي خانه امام اجتماع كنند. مردم در اطراف خانه حضرت و در مسير اجتماع كرده و عدهاي در پشت بام منازل خود به انتظار نشستند تا با ديدن امام سيره نبوي و هيبت علوي را به تماشا بنشينند.
فرماندهان و سپاهيان سواره نيز رو به خانه امام آوردند و تا طلوع خورشيد همه به انتظار ايستاده بودند. امام پس از به جاي آوردن غسل و پوشيدن لباس و بر سرگذاشتن عمامهاي سفيد در حالي كه خود را خوشبو كرده و عصايي در دست داشتند، با پاي برهنه ميان جمعي از دوستداران خود از خانه بيرون آمده و راه مصلي را در پيش گرفتند؛ با تكبير گفتن امام غلامان حضرت نيز تكبير گفتند. لشكريان با مشاهده حالت حضرت همگي از مركبها پياده شده و هر كس كاردي به همراه داشت، زودتر توانست بندهاي چكمه خود را باز كند و پا برهنه شود. امام تكبير ديگري گفت، همه با او يك صدا شدند. طنين تكبير چنان بود كه گويي آسمان و در و ديوار با امام هم صدا شدهاند. شهر مرو با ديدن امام و شنيدن تكبير او، ازكثرت گريه و فرياد مردم به لرزه در آمد.
مأمون دگرگوني اوضاع را دريافت. فضل بن سهل به او گفت: اگر امام به همين نحو به مصلي برود، مردم شيفته او شده و فتنهاي بر پا خواهد شد. از اين رو افرادي را به سوي او فرستاد تا بر گردد. مأمون به امام پيغام داد كه شما را زحمت داده و در رنج انداختيم و دوست نداريم از اين پس بيشتر به مشقّت بيفتيد. از همين جا بر گرديد. كسي كه مطابق مرسوم با مردم نماز ميخوانده، اين نماز را نيز اقامه ميكند. امام كفشهاي خود را خواست و پوشيد و به منزل بازگشت. مردم در آن روز دچار پراكندگي شدند و نماز در آن روز به خود نظم نگرفت. (۱)
از متن روايت به خوبي تفاوتهاي نماز عيد امام و مأمون معلوم ميشود، برخي از آنها به شرح زير است:
۱- نماز عيد امام همانند نماز عيد پيامبر و أمير المؤمنين است، امّا نمازي كه مأمون يا يكي از اطرافيان او برگزار كنند، نمازي تشريفاتي در حكومت عباسيان است.
۲- نماز عيد امام سرشار از وقار و طمأنينه بود و حضرت با پاي برهنه به سمت مصلّي به راه افتادند؛ اما در نماز درباريان حكومت عبّاسي از طمأنينه و وقار خبري نبود، افزون بر اين كه آنان به صورت سواره با چكمههاي پوشيده به مصلّي ميرفتند.
۳- با تكبير امام و ساير نمازگزاران، گويا عرش و فرش و در و ديوار همراهي كرده و تكبير ميگفتند: امّا در نماز مأمون و امثال او از اين گونه معنويّات اثري نبود.
روشن است نمازي كه با اين خصوصيّات برگزار شود، افكار و دلهاي مردم را به خود جلب ميكند و ميتواند دگرگوني هايي را در جامعه در پي داشته باشد. بدين جهت بود كه اطرافيان مأمون از بيم آن كه اگر نماز اقامه شود، موقعيّت آنان به خطر خواهد افتاد، به مأمون اعلام خطر كردند و او امام را از برگزاري نماز منع كرد.
نكته آخر: از اين رويداد تاريخي استفاده ميشود كه مأمون در ادعاي خود كه به امام پيغام داد ميخواهم موقعيّت شما تثبيت شود و مردم بر فضل و برتري شما آگاه شوند، صادق نبود، زيرا هنگامي كه متوجّه شد محبوبيت امام در حال افزايش است، حاضر نشد تنها يك نماز عيد كه منصبي حكومتي به شمار ميرفت، توسّط حضرت اقامه شود.
پي نوشتها:
۱. الارشاد، مفيد، مؤسسه آل البيت(ع)، ج ۲، ص ۲۶۶ - ۲۶۴؛ عيون اخبارالرضا، صدوق، رضا مشهدي، جزء ۲، ص ۱۵۱ - ۱۵۰؛ با اندكي تفاوت.
چرا به امام رضا (ع) ضامن آهو مي گویند؟
در تاريخ آمده است كه حاكم رازي صاحب ابوجعفر عتبي مي گويد: ابوجعفر مرا به جهت كاري به سوي ابو منصور بن عبدالرزاق فرستاد. هنگامي كه روز پنج شنبه شد از او خواستم كه به زيارت قبر مطهر امام رضا(ع) بروم. ابومنصور به من گفت: مي خواهي معجزه اي از صاحب اين قبر برايت بگويم؟ من در ايام جواني دشمن صاحب اين قبر بودم و همواره به زوّار و كساني كه به زيارت آن حضرت مي آمدند ظلم مي كردم و اموال آنان را به غارت مي بردم. روزي براي صيد بيرون رفتم. آهويي را ديدم. سگ شكاري را روانه كردم تا آنرا صيد كند. آنرا دنبال كرد تا به ديوار قبر رسيد. سگ شكاري ديگر جلوتر نرفت. دوباره آهو به طرف ديگر فرار كرد. سگ شكاري آن را دنبال كرد. دوباره آهو به آن ديوار پناهنده شد و وقتي پناهنده شد سگ جلوتر نرفت.
همين طور چند نوبت اين عمل تكرار شد تا بالاخره آهو به داخل يكي از اتاقهاي قبر امام رضا(ع) پناهنده شد. من وارد صحن و چهار ديواره اي كه قبر امام رضا وسط آن قرار داشت شدم. از ابونصر مقري سؤال كردم: آهويي كه به اينجا وارد شد كجا رفت؟ گفت: من آنرا نديدم. خودم وارد آن جا شدم. جاي پا و آثار آهو را در آنجا ديدم اما آهو را نيافتم. بعد از ديدن اين واقعه نذر كردم هرگز متعرّض زوّار اين قبر نشوم بلكه آنان را كمك كنم. هرگاه مشكلي برايم پيش مي آمد متوسل به اين قبر مي شدم و به حاجتم مي رسيدم. از خدا خواستم كه پسري به من عطا كند خداوند به بركت صاحب اين قبر به من عطا كرد. دوباره از خدا پسري خواستم كه حاجتم روا شد. (۱)
اما آنچه كه در ذهن ها در مورد ضامن آهو هست كه شخص امام رضا(ع) ضامن آهويي شد تا برود و بچه اش را شير دهد و برگردد در جايي يافت نشد اما ضمانت آهو به همان نحو كه در ذهن هاي ماست از معجزات حضرت محمد(ص) نقل شده است كه در منتهي الآمال، ج ۱ در باب معجزات رسول خدا(ص) آمده است.
پي نوشتها:
۱.بحارالانوار، ج ۴۹ ص ۳۳۳ به نقل از عيون اخبارالرضا ۷ ج ۲ ص ۲۸۵.
درباره اسماء و القاب و راز اسامي حضرت امام رضا (ع) توضيح دهيد؟
"اربلي" در بخش اسامي و القاب حضرت رضا(ع) آورده است: اسم حضرت "علي" و آن بزرگوار سومين "علي" در بين امامان(ع) است. كنيه امام "أبوالحسن" و القاب شريفش عبارت است از: "رضا، صابر، رضي و وفي" كه مشهورترين آنها "رضا" است. (۱)
مرحوم محدث قمي به نقل از مرحوم مجلسي افزون بر القاب فوق، لقبهاي "فاضل، قرّة أعين المؤمنين و غيظ الملحدين" را نيز بر شمرده است. (۲) امام موسي بن جعفر(ع) فرزندش "علي" را "رضا" لقب داده بود و گاهي ميفرمود: "پسرم رضا را بگوييد پيش من بيايد... به فرزندم رضا گفتم... فرزندم رضا گفت؛ امّا وقتي حضرت را مورد خطاب قرار ميداد، ميفرمود: يا أباالحسن. (۳) از اين روايت استفاده مي شود كه امام كاظم(ع) عنايت خاصي به لقب "رضا" براي فرزندشان داشتند و به نحوي به ديگران گوشزد مي كردند حضرت را "رضا" صدا بزنند.
در وجه نام گذاري حضرت به "رضا" احاديثي وارد شده است، از جمله: احمد بن أبي نصر بزنطي به امام جواد(ع) عرض كرد: گروهي از مخالفان شما گمان ميكنند كه مأمون پدر بزرگوار شما را "رضا" لقب داده، آن هم بدين جهت كه امام(ع) را براي پذيرش ولايت عهدي راضي كرده است. امام جواد فرمود: "به خدا سوگند! اينان دروغ ميگويند، بلكه خدا پدرم را "رضا" ناميده، چون كه پسنديده خدا در آسمان بود و رسول خدا و أئمه هدي در زمين از او خوشنود بودند"، بزنطي به امام گفت: آيا همه پدران گذشته تو پسنديده خدا و رسول و ائمه نبودند، فرمود: چرا، بزنطي پرسيد: پس چرا تنها آن حضرت "رضا" ناميده شد، فرمود: "زيرا همان گونه كه دوستان و موافقان وي از حضرت راضي بودند، دشمنان و مخالفان نيز از او راضي بودند. چنين ويژگي براي هيچ كدام از پدران حضرت وجود نداشت، و بدين سبب است كه ميان آنان، حضرت "رضا" ناميده شده است".(۴)
برخي از بزرگان در اين باره نوشتهاند: خداوند در لوح محفوظ، آن حضرت را "رضا" ناميده و با اين نام گذاري اعلام فرموده است كه:
۱- دوستان و دشمنان از حضرت راضي هستند.
۲- فرشتگان از شمايل و اخلاق و اعمال امام رضايت دارند.
۳- خدا از او راضي بوده و او را هم راضي كرده است. (۵)
پي نوشتها:
۱. كشف الغمّه، علي بن عيسي اربلي، مطبعه علميّه، قم، ج ۲، ص ۲۶۰.
۲. منتهي الآمال، حاج شيخ عباس قمي، مؤسسه انتشارات هجرت، ج ۲، ص ۴۵۶.
۳. عيون اخبارالرّضا، صدوق، رضا مشهدي، جزء ۱، ص ۱۴ - ۱۳، ح ۲.
۴. علل الشرايع، صدوق، مؤسسه الأعلمي، بيروت، جزء ۱، ص ۲۷۷، باب ۱۷۲، ح ۱.
۵. القاب الرّسول و عترته (مجموعه نفيسه ص ۲۶۹)، كتابخانه آيت اللَّه مرعشي نجفي، ص ۶۷.
چرا محل دفن امام رضا(ع) را قبله هفتم ناميدهاند؟
قبله به معناي كانون توجه است. ما شيعيان افزون بر دو قبلة نماز به مدفن معصومان نيز توجه ويژهاي داريم. بنابراين ميتوان گفت: قبله اول (بيت المقدس و مسجدالاقصي) كه در آغاز قبله نماز مسلمانان بود.
دوم: كعبه و مسجد الحرام كه از سال دوم هجري قبله مسلمانان شد.
سوم: مدينه، كه مسجد النبي و قبرستان بقيع. مدفن پيامبر و چهار امام و حضرت فاطمه(س) است.
چهارم: نجف اشرف، مدفن امام علي (ع).
پنجم: كربلا، مدفن امام حسين (ع).
ششم: كاظمين، مدفن امامان: موسي بن جعفر و محمد جواد (ع).
هفتم: مشهد، مدفن امام رضا(ع)
برخي گفتهاند: نظر به اين كه هفت مدفن براي معصومان وجود دارد، (۱)
۱ - مدينه و مسجد النبي مدفن پيامبر ۲ - قبرستان بقيع ۳ - نجف ۴ - كربلا ۵ - كاظمين ۶ - سامراء ۷ - مشهد مدفن امام هشتم را قبله هفتم گفتهاند.
پينوشتها:
۱. ناصر مكارم شيرازي، استفتائات، ج ۱، ص ۴۸۶.
نام برخي از ياران و اصحاب امام رضا (ع) را با ذكر مختصري از شرح حال ايشان بيان كنيد.
ائمه اطهار(ع) در طول حيات پر بركت خويش، شاگرداني دانشمند داشتند كه آثار آنها را حفظ نمودند اين چهره هاي درخشان و پرورش يافتگان مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در راه نشر دانش ديني و حركت جامعه به سوي تعالي و كمال زحمات زيادي كشيدند. در زمان امام رضا ـ عليه السّلام ـ هر چند شرايط سياسي و اجتماعي همانند شرايط دوره امام باقر و امام صادق ـ عليهم السّلام ـ نبوده است، اما در عين حال ايشان شاگردان زيادي تربيت كردند و مسائل ديني و علوم اسلامي را از طريق اصحاب و نمايندگان خويش به شيعيان آموختند ما در اين بحث به تعداد محدودي از ياران ايشان اشاره مي كنيم.
۱. حسن بن علي بن زياد الوشاء: يكي از اصحاب بزرگوار امام رضا ـ عليه السّلام ـ و ملقب به بزيع مي باشد. وي از افراد برجسته و برگزيده و شايسته اماميه محسوب مي شود [۱]، كه ابتدا واقفي بود، اما وقتي معجزاتي از امام رضا ـ عليه السّلام ـ ديد كه دلالت بر صحت امامت ايشان داشت، برگشت و معتقد به امامت آن حضرت و امامان بعدي شد و تا زمان امام هادي ـ عليه السّلام ـ را درك كرد. [۲]
شيخ طوسي ايشان را داراي اثر مكتوب دانسته. [۳]
۲. دعبل بن علي بن رزين: دعبل خزاعي شاعر مشهور اهلبيت ـ عليهم السلام ـ كه كتاب طبقات الشعرا يكي از تصنيفات وي مي باشد. شيخ طوسي مي نويسد. حال او در ايمان و علو شأن مشهور است. وي قصيده اي بر امام رضا ـ عليه السّلام ـ خواند و آن حضرت لباسي از خز به او داد كه در آن لباس ۶۰۰ دينار حضرت براي وي گذاشته بود [۴] ابن شهر آشوب نيز در مناقب وي را از شعراي اهل بيت و از اصحاب امام كاظم و امام رضا ـ عليهم السّلام ـ شمرده است. [۵]
عبد السلام هروي (ابو الصلت) از دعبل خزاعي نقل مي كند كه گفت: وقتي قصيده ام را براي امام رضا ـ عليه السّلام ـ خواندم و به ابيات آخر رسيدم، امام ـ عليه السّلام ـ گريه شديدي كرد و سپس فرمود: يا خزاعي روح القدس بر زبانت اين دو بيت را جاري كرد..."[۶]
دعبل خزاعي در سال ۲۴۵ ه. ق در ايام متوكل وفات كرد وي زمان امام جواد ـ عليه السّلام ـ را نيز درك كرده بود [۷]
۳. زكريا بن آدم: زكريا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعري قمي از اصحاب ثقه، بزرگوار و جليل القدر امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي باشد. [۸]
وي در نزد امام رضا ـ عليه السّلام ـ از منزلت خاصي برخوردار بود. [۹] آيت الله خوئي به نقل از شيخ طوسي وي را از اصحاب امام صادق، امام رضا و امام جواد ـ عليهم السّلام ـ دانسته است. [۱۰]
در حديثي كه كشي آن را نقل كرده، آمده است:
امام جواد ـ عليه السّلام ـ فرمودند: خداوند به صفوان بن يحيي و محمد بن سنان و زكريابن آدم بهترين پاداشها را بدهد، آنها نسبت به من وفادار بودند [۱۱] در نامه اي كه امام جواد ـ عليه السّلام ـ آن را براي محمد بن اسحاق نوشته است زكريا بن آدم را فردي عارف به حق معرفي كرده است. [۱۲] مرقد شريف وي در قبرستان شيخان قم مي باشد.
۴. صفوان بن يحيي: وي يكي از افراد مورد وثوق اماميه و از اصحاب امام رضا و امام جواد ـ عليهما السّلام ـ بوده است. شيخ طوسي وي را موثق ترين افراد زمان خويش در حديث و عابدترين آنها معرفي كرده است [۱۳] شيخ طوسي در شدت زهد و عبادت وي مي نويسد: او هر روز ۱۵۰ ركعت نماز مي گذارد و هر سالي سه ماه روزه مي گرفت زكات مالش را هر سالي سه مرتبه پرداخت مي كرد. او و عبدالله بن جندب و علي بن نعمان در بيت الله الحرام با يكديگر عهد كردند كه هر كدام زودتر بميرند، و هر كسي زنده ماند براي او نماز بخوانند، روزه بگيرند، حج انجام دهند و... آن دو نفر مردند. و صفوان زنده ماند پس به عهد خويش در مورد آن دو نفر وفا كرد... و هر كار نيكي كه مي توانست براي خودش انجام دهد براي آنها نيز انجام داد. [۱۴]
در حديثي از امام جواد ـ عليه السّلام ـ آمده است: خداوند از صفوان بن يحيي و محمد بن سنان راضي و خشنود گردد زيرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نكردند. [۱۵]
وفات صفوان بن يحيي در مدينه بوده است امام جواد ـ عليه السّلام ـ حنوط و كفن برايش فرستاد [۱۶] وي كتابهاي زيادي نوشته كه از جمله آنها مي توان به الشراء، البيع، الفرائض اشاره كرد. [۱۷]
۵. محمد بن اسماعيل بن بزيع: شيخ طوسي وي را فردي شايسته، موثق و كثير العمل معرفي كرده است [۱۸]
وي از اصحاب امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي باشد كه افتخار شاگردي امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ و امام جواد ـ عليه السّلام ـ را نيز داشته است. [۱۹]
شيخ طوسي كتابهايي براي او ذكر كرده است كه از جمله آنها مي توان به كتاب الحج اشاره كرد. [۲۰]
۶. حسن بن علي بن فضال: از صحابه جليل القدر امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي باشد. وي از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت نقل كرده است. وي فردي با ورع و ثقه و زاهد معرفي شده است [۲۱]
شيخ طوسي مي نويسد. وي ابتدا فطحي مذهب و قائل به امامت عبد ا... ا. بن جعفر بود. سپس به امامت ابي الحسن ـ عليه السّلام ـ برگشت. [۲۲] آيت الله خوئي روايتي را به نقل از فضل بن شاذان آورده است كه دلالت بر عبادت و سجده هاي طولاني ايشان دارد. [۲۳] اين عالم شيعي كه كتابهايي نيز به او نسبت داده شده است از جمله كتاب الصلاة و كتاب الديات [۲۴] وي در سال ۲۲۴ هـ. ق فوت كرده است. [۲۵]
از ديگر اصحاب امام رضا(ع) مي توان به حسن بن محبوب، عبد السلام هروي (اباصلت)، احمد بن ابي نصر بزنطي و... اشاره كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
۱ ـ راويان امام رضا ـ عليه السّلام ـ در مسند الرضا نوشته عزيز الله عطاردي.
۲ ـ منتهي الامال: شيخ عباس قمي.
۳ ـ معجم الرجال آيت الله خوئي (ره).
پي نوشت ها:
[۱] . محمد بن حسن طوسي، الفهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۱ ش، ص ۵۴.
[۲] . نجفي، محمد مهدي، الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا، مشهد، الموتمر العالمي للامام الرضا(ع)، ۱۴۰۷ ق، ج ۱، ص ۱۹۵.
[۳] . الفهرست، همان، ص ۵۴.
[۴] . محمد بن حسن طوسي، رجال طوسي، نجف، منشورات المكتبه و المطبعه الحيدريه، ۱۳۸۰ ق. ص ۳۷۶.
[۵] . موسوي خوئي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بي جا، مركز نشر الثقافه الاسلاميه، ۱۴۰۳ ق، ج ۸، ص ۱۴۹.
[۶] . همان، ج ۸، ص ۱۵۰.
[۷] . محمد بن حسن طوسي، همان، ص ۳۷۶.
[۸] . محمد بن حسن طوسي، الفهرست، همان، ص ۲۹۷.
[۹] . معجم رجال الحديث، همان، ج ۸، ص ۲۸۲.
[۱۰] . همان.
[۱۱] . همان به نقل از كشي.
[۱۲] . قزويني، سيد محمد كاظم، الامام الجواد من المهد الي الحد. قم، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۴ ق، ص ۱۸۹.
[۱۳] . محمد بن حسن طوسي، همان، ص ۱۷۱.
[۱۴] . همان.
[۱۵] . معجم رجال الحديث، همان، ج ۱۷، ص ۱۶۲.
[۱۶] . الامام الجواد من المهد الي الحد. همان، ص ۱۹۷.
[۱۷] . همان، ص ۱۷۲.
[۱۸] . همان ص ۲۲۷.
[۱۹] . شيخ مفيد، جوابات اهل الموصل، بي جا، الموتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، بي تا، ص ۲۱.
[۲۰] . محمد بن حسن طوسي رجال طوسي، همان، ص ۳۸۶ و ۳۶۰.
[۲۱] . محمد بن حسن طوسي، الفهرست، همان، ص ۹۴-۹۳.
[۲۲] . همان.
[۲۳] . سيد ابوالقاسم موسوي خوئي، همان، ج ۶، ص ۵۱.
[۲۴] . محمد بن حسن طوسي، همان، ص ۹۴-۹۳.
[۲۵] . اسماعيل باشا البغدادي- ايضاح المكنون، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا، ج ۲، ص ۲۷۸.
![مسلمان شدن عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا (ع) مسلمان شدن عمران صابی پس از شکست در مناظره با امام رضا (ع)](/files/fa/news/1394/6/4/171434_497.jpg)
آيا امام رضا (ع) غير از امام جواد (ع) فرزند ديگري داشته است؟
در مورد تعداد فرزندان امام ـ عليه السلام ـ اختلاف نظر وجود دارد: گروه اول كه شامل بسياري از محدثان شيعه مي باشد؛ از آن جمله مي توان به: ابن شهرآشوب [۲]، محمد بن جرير طبري [۳]، شيخ مفيد(ره) [۴]، مرحوم طبرسي [۵] اشاره نمود، كه معتقدند ايشان غير از امام جواد ـ عليه السلام ـ فرزند ديگري نداشته اند. گروه دوم براي امام ـ عليه السلام ـ بيش از يك فرزند قائل شدند كه به دو دسته تقسيم مي شوند:
برخي از دو فرزند نام بردند به نامهاي "محمد و موسي" و يا "محمد و جعفر" و بعضي نيز شش اولاد ذكر كرده اند كه پنج پسر به نامهاي: محمد، حسن، جعفر، ابراهيم و حسن، دختري به نام عايشه كه از اين دسته مي توان به محقق اربلي [۶] و ابن خشاب بغدادي [۷] اشاره كرد.
در بين علماي شيعه اختلاف نظر است؛ برخي سكوت كرده و يا تنها به يك فرزند قائل شدند. اما در ميان گروه دوم نيز، اگر برخي سخن از تعدد فرزندان گفتند يا از عامه (اهل سنت) نقل نموده و يا بدون استناد مطلبي ذكر كرده اند. [۸]
پس مشهور در نزد علماي شيعه اين است كه امام جواد ـ عليه السلام ـ تنها فرزند امام رضا ـ عليه السلام ـ بوده و ايشان پسري بنام جعفر نداشتند. احاديثي نيز نظر مشهور را تاييد مي نمايد؛ از آن جمله در بحارالانوار به نقل از هرثمه آمده است كه براي امام ـ عليه السلام ـ جز محمدجواد ـ عليه السلام ـ فرزند ديگري وجود ندارد [۹]. اما ائمه پس از امام رضا ـ عليه السلام ـ بيشتر معروف به ابن الرضا بوده اند كه در منابع روائي به آن اشاره شده كه شايد فرزندان امام جواد يا از فرزندان امام هادي بوده اند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
۱. "في رحاب ائمة اهل البيت ـ عليه السلام ـ "، ج ۴، تاليف سيدمحسن امين، انتشارات دارالتعارف، ص ۱۰۴.
۲. اعيان الشيعه، ج ۲، تاليف محسن امين، انتشارات دارالتعارف، ص ۱۳.
۳. وفات امام رضا ـ عليه السلام ـ، عبدالرزاق موسوي مقرم، انتشارات شريف رضي، ص ۵۶.
۴. تحليلي از زندگاني امام رضا ـ عليه السلام ـ، محمد جواد فضل ا...، مترجم سيدمحمدصادق عارف، بنياد پژوهشهايي اسلامي آستان قدس رضوي، ص ۴۴.
پي نوشت ها:
[۱] . شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چاپ سوم، ۱۳۷۶، ص ۵۹۰.
[۲] . مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب، درالاضواء، چاپ دوم ۱۴۱۲ ق، ج ۴، ص ۳۹۷.
[۳] . محمد بن جرير طبري، دلائل الامامه، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق. ص ۳۵۹.
[۴] . الارشاد، همان، ص ۶۱۴.
[۵] . علامه طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، مكتبة علميه اسلاميه، ۱۳۳۸، ص ۳۲۹.
[۶] . محقق اربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، ۱۴۰۱ ق، ج ۳، ص ۳۸.
[۷] . ابن خشاب بغدادي، تاريخ مواليد الائمه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، ۱۴۰۶ ق، ص ۳۸.
[۸] . معيني محمد جواد، و ترابي، احمد، امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ منادي توحيد و امامت، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش، ص ۱۸.
[۹] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه وفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۹، ص ۲۲۱.
کراماتي كه از امام رضا (ع) در طول سفرش به ايران ذكر شده با مدارك معتبر بيان نماييد؟
از امام رضا ـ عليه السّلام ـ در طول سفرش به ايران در منازل مختلف كرامات و معجزاتي مشاهده ميشد و آثار برخي از آنها تا به امروز موجود است كه به آنها اشاره ميشود:
از خديجه دختر حمدان نقل شده است كه گويد: وقتي حضرت در نيشابور در محلّة غزو به خانه ما وارد شد، در كنار خانه درخت بادامي كاشت. آن درخت روئيد و بزرگ شد و در همان سال ميوه داد و مردم خبردار شدند و از ميوهاش براي شفاي مريضها ميبردند. هر كه به دردي مبتلا ميشد براي تبرك و شفا از آن ميخورد و سلامتي خود را باز مي يافت. هر كه چشمش درد ميگرفت، از ميوة آن به چشم ميماليد صحّت مي يافت و زن آبستن كه زائيدنش دشوار ميشد از آن ميخورد به آساني وضع حمل ميكرد. براي قولنج حيوانات چوب آن را به شكم آنها ميماليدند خوب ميشد. پس از مدتي درخت خشك شد، جدّ من حمدان شاخههاي آن درخت را بريد و كور شد. پسرش عمرو آن را از بيخ كند، تمام مالش كه هفتاد الي هشتاد هزار درهم بود. از بين رفت ...[۱]
شيخ صدوق روايت كرده چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ داخل نيشابور شد در محلّهاي فرود آمد كه او را "فوزا" ميگفتند و آنجا حمامي بنا نمود و آن حمام امروز به "گرمابه رضا" معروف است و نيز در آنجا چشمهاي بود كه آبش كم شده بود، حضرت كسي را براي تعميد آن گماشت، تا اينكه آب آن چشمه بسيار شد و در بيرون دروازه حوضي ساخت كه چند پله پايين ميرفت، حضرت داخل آن حوض شد و غسل كرد و بيرون آمد و بر پشت آن نماز گزارد و مردم ميآمدند به آن حوض و غسل ميكردند و از آب آن ميآشاميدند و در آنجا دعا ميخواندند و حوائج خود را از خدا ميخواستند و حوائج آنها روا ميشد و آن چشمه را "عين كهلان" مينامند و مردم تا به امروز به آن چشمه ميآيند. [۲]
شيخ صدوق و ابن شهر آشوب از ابوصلت روايت كردهاند كه چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ به ده سرخ رسيد، گفتند: يا ابن رسول الله ظهر شده است، نماز نميخوانيد؟ حضرت پياده شد و فرمود: آب بياوريد، گفتند: آب نداريم، پس با دست مبارك خود خاك زمين را كنار زد، چشمهاي جوشيد حضرت و همراهانش وضو گرفتند و اثرش هنوز باقي است و چون به سناباد رسيد پشت مبارك خود را به كوهي گذاشت كه ديگها را از آن ميتراشند و گفت: خدايا! نفع ببخش به اين كوه و بركت ده در هر چه در ظرفي گذارند كه از اين كوه تراشند و فرمود كه برايش ديگها از سنگ تراشيدند و فرمود كه غذايش را نپزند مگر در آن ديگها. پس از آن روز مردم ديگها و ظرفها از آن تراشيدند و بركت يافتند. [۳]
از ابوهاشم جعفري نقل كردهاند كه گفت: وقتي رجاء بن ابي ضحاك، امام رضا ـ عليه السّلام ـ را از طريق اهواز به سمت خراسان ميبرد، چون خبر تشريف فرمايي امام به من رسيد، خودم را به اهواز رساندم و خدمت حضرت شرفياب شدم، آن موقع زمان اوج گرماي تابستان بود و ايشان نيز بيمار بودند. آن حضرت به من فرمودند: طبيبي براي ما بياور! حركت كرده و طبيبي حاذق را به خدمتشان آوردم، امام گياهي را براي طبيبي توصيف كرد، طبيب از آن همه اطّلاعات امام متعجب شد و گفت: هيچ كس را جز شما سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد، امام فرمود: پس نيشكر تهيه كن، طبيب گفت: يافتن نيشكر در اين فصل از آنچه در ابتدا نام برديد دشوارتر است چرا كه در اين وقت سال نيشكر يافت نميشود، امام فرمود: هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است، آن گاه امام به من ـ ابوهاشم ـ اشاره كرد و فرمود: با او همراه شو و به آن سوي آب برويد، پس خرمني انباشته مييابيد به سوي آن برويد مردي سياه را خواهيد ديد، از او محلّ روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد. ابوهاشم ميگويد: من با آن طبيب به همان نشاني كه امام فرموده بود رفتيم، سپس آن گياه و نيشكر را تهيه كرده و به خدمت آن حضرت آورديم، طبيب كه از آن همه اطّلاعات و علم غيب آن حضرت شگفت زده شده بود از من پرسيد اين مرد كيست؟ ... چون خبر اين واقعه و كرامت امام به گوش رجاء بن ضحاك رسيد او فوراً به ياران خود دستور داد امام را حركت دهند. [۴]
و نيز ابوالحسن صائع از عمويش نقل ميكند كه گفت: با حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ به خراسان ميرفتيم و چون به اهواز رسيديم، امام به مردم اهواز فرمود: نيشكري براي من تهيه كنيد، بعضي از بيخردان آنجا گفتند: اين اعرابي و باديه نشين است، نميداند كه نيشكر در فصل تابستان پيدا نميشود، عرض كردند: سرور ما! اين فصل نيشكر پيدا نميشود، حضرت فرمود: جستجو كنيد، مييابيد، اسحاق بن ابراهيم گفت: به خدا، سرور من چيز غير موجود نخواست، به همه اطراف فرستادند؛ رعاياي اسحاق آمده و گفتند: ما مختصري داريم براي بذر گذاشتهايم كه بكاريم. [۵]
از عبدالرحمان معروف به صفواني نقل كردهاند كه گفت: قافلهاي از خراسان به كرمان ميرفت دزدان، راه آنها را بستند و يكي از آنها را به ثروتمندي متهم كرده و گرفتند و مدتي شكنجه دادند تا اينكه مالي بدهد و خود را آزاد كند، او را در برف نگه داشتند و دهنش را از برف پر كردند تا اينكه يكي از زنان دزدان به وي رحم كرده و آزادش كرد او فرار كرد ولي زبان و دهانش فاسد شد به طوري كه قدرت حرف زدن نداشت. به خراسان آمد و شنيد كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ در نيشابور است، پس در خواب ديد گويا كسي به او ميگويد: پسر رسول خدا(ص) وارد خراسان شده علّت خود را از او بپرس...، پس آن مرد از خواب بيدار شد و فكر نكرد در آن خوابي كه ديده بود، تا اينكه به دروازة نيشابور رسيد. به او گفتند: امام رضا ـ عليه السّلام ـ از نيشابور كوچ كرده است و در رباط سعد است. در خاطر مرد افتاد كه نزد آن حضرت رود و حكايت خود را به ايشان بگويد، شايد كه نفع بخشد، پس به رباط سعد آمد و به آن حضرت داخل شد و قضيه را گفت؛ و از حضرت خواست كه دوايي تعليم دهد، كه از آن سود برد، امام فرمود: آنچه در خواب گفتم، و تعليم كردم، انجام بده، آن مرد مي گويد: به دستور حضرت عمل كردم و عافيت يافتم. [۶]
از احمد بن محمّد ابي نصر نقل كردهاند كه گفت: وقتي امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به خراسان ميبردند به قادسيه كه رسيدند، آن حضرت را وارد كوفه نكردند، بلكه از راه بيابان به بصره بردند، حضرت قرآني براي من فرستاد، چون باز كردم سورة بينه آمد، ديدم طولاني تر و بيشتر از سورهاي است كه در ساير قرآنها است، مقداري از آن را حفظ كردم، مسافري با دستمال و مهر و گلي وارد شد و گفت: قرآن را بياور، آن را در دستمال گذاشت و گل بر آن نهاد و مهرش كرد و برد، بعد از آن هر چه حفظ كرده بودم از يادم رفت، و هر چه كوشيدم يك كلمه از آن هم يادم نيامد. [۷]
از علي بن احمد وشا نقل كردهاند كه گفت: از كوفه به خراسان ميرفتم، دخترم به من گفت: پدر اين حلّه را بگير و بفروش و از پولش يك فيروزه براي من بخر، حله را گرفتم و داخل يكي از لباسها گذاشتم، چون وارد مرو شدم در كاروانسرايي منزل كردم، ديدم غلامان علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ آمدند، و گفتند: حلهاي ميخواهيم، غلامي مرده در آن دفن كنيم، گفتم كه من حلّه ندارم، رفتند و دوباره برگشتند، گفتند كه مولاي ما سلام ميرساند و ميفرمايد: در فلان چمدان و داخل لباس حلهاي داري كه دخترت داده و گفته: از پولش برايم فيروزهاي بخر، اين پول حله است. پس من حلّه را به آنها دادم. [۸]
از ديگر گرامات آن حضرت اينكه نقل شده: در خراسان زني به نام زينب ادّعا كرد كه من از نسل فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ هستم، وقتي گفتة اين زن به امام رضا ـ عليه السّلام ـ رسيد، حضرت فرمود: هر كه به حقيقت از نسل علي ـ عليه السّلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ باشد گوشتش بر درندگان حرام است، تا اينكه مجلسي در حضور مأمون و مردم تشكيل شد، امام به آن زن فرمود: اگر در ادعاي خود صادق هستي به ميان درندگان برو، آن زن به امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: تو خودت نزد آنها برو اگر راست ميگويي كه آنها به تو آسيبي نميرسانند. امام رضا ـ عليه السّلام ـ ديگر با آن زن سخن نگفت و برخاست و به طرف قفس درندگان رفت تا اينكه حضرت داخل قفس شد، همة درندگان روي دم نشستند، حضرت نزديك رفت و دست به سر و صورت آنان كشيد، در اين هنگام همة مردم و ناظران با تعجب به حضرت نگاه مي كردند. سپس حضرت از داخل قفس بيرون آمدند، و بعد آن زن را وارد قفس درندگان كردند و او طعمة درندگان شد. [۹]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
۱. محمّد جواد نجفي، ستارگان درخشان، ج ۱۰.
۲. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج ۲، ص ۳۷۹.
۳. حميد قلندري، برد سيري، هشتمين امام.
پي نوشت ها:
[۱] . مازندراني، ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعة العلميه، بيتا، ج ۴، ص ۳۴۴. و حرّ عاملي، اثباة الهداة، ترجمة احمد جنتي، قم، المطبعة العلميه، ج ۶، ص ۵۲.
[۲] . همان، ج ۴، ص ۳۴۸.
[۳] . قمي، ابن بابويه، عيون اخبار رضا، تحقيق: حسن اعلمي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج ۱، ص ۱۴۷، علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، ج ۴۹، ص ۱۲۵، نو ابن شهر آشوب، پيشين، ج ۴، ص ۳۴۳، و بحراني، سيد هاشم، مدينة المعاجز، تحقيق: عزت الله مولاي همداني، مؤسسة المعارف الاسلاميه، ج ۷، ص ۱۳۳.
[۴] . مجلسي، محمدباقر، پيشين، ج ۴۹، ص ۱۱۸، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۳۵.
[۵] . حرّ عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۶۱.
[۶] . اربلي، عيسي، كشف الغمه، ترجمة حسين زوارئي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ۱۳۸۱ هـ، ج ۳، ص ۱۵۳. و ابن شهر آشوب، پيشين، ج ۴، ص ۳۴۴، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۶۸.
[۷] . طوسي، محمدحسن، اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشي، تصحيح مصطفوي، مشهد، دانشكدة الهيات و معارف اسلامي، ۱۳۴۸، ص ۵۸۸، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۴۵.
[۸] . اربلي، عيسي، پيشين، ج ۳، ص ۱۵۲، و ابن شهر آشوب، پيشين، ج ۴، ص ۳۴۱، و حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۲۵.
[۹] . حر عاملي، پيشين، ج ۶، ص ۱۵۲.
*مناظره های علمي امام رضا (ع) با فرق ديگر و اديان جهان چه بوده است؟
جعفر مرتضي عاملي مينويسد: "مأمون براي مغلوب ساختن امام رضا ـ عليه السّلام ـ شروع به گردآوري علما و معتزليان و اهل كلام كه اصحاب جدل و كلام و استدلال و مو شكافي بودند نمود. تا با امام رضا ـ عليه السّلام ـ درافتند و در هر مجلسي از قدر علمي امام بكاهند. و او را در زمينة بزرگترين چيزي كه خود و پدرانش ـ عليهم السّلام ـ ادعا ميكردند، يعني علم و شناختِ آثار و علوم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، كه بر حسب اعتقاد شيعيان، بزرگتري