امام حسين(ع) بعنوان امام الهي قيام كردند يا ....

کد خبر: 42170
آري از جدم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي‌فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد، بكشيد. ولي مردم مدينه او را در عرشه منبر ديدند و نكشتند و اينك خداوند آنان را به يزيد فاسق مبتلا و گرفتار نموده است.
وارث :با نگاهي به سخنان امام حسين ـ عليه السّلام ـ از همان ابتداي قيام آن‌ حضرت متوجه اين موضوع مي‌شويم كه آن حضرت بعنوان ولي و امام مسلمين دست به اين حركت زد.



وقتي والي مدينه «وليد بن عتبه» از آن حضرت خواست كه با يزيد بن معاويه به عنوان حاكم اسلامي بيعت كند امام ـ عليه السّلام ـ از بيعت كردن، امتناع كردند و چنين فرمودند:«اي امير! مائيم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ماست كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا است، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد ... ».


امام ـ عليه السّلام ـ بعد از اين بيان به خصوصيت يزيد بن معاويه مي‌پردازد و در پايان مي‌فرمايند كه:«... و بايد ما و شما آينده را در نظر بگيريم و ببينيم كه كدام يك از ما سزاوار و لايق خلافت و رهبري امت اسلامي و شايسته بيعت مردم است(1) ...».



و بعد از اين سخنان بود كه اميد وليد و مروان بن حكم، به يأس مبدّل شد.



امام ـ عليه السّلام ـ روز بعد در ملاقاتي با مروان بن حكم چنين فرمودند: «بايد فاتحه ي اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروائي مانند يزيد گرفتار شده‌اند، آري از جدم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي‌فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزي معاويه را در بالاي منبر من ديديد، بكشيد. ولي مردم مدينه او را در عرشه منبر ديدند و نكشتند و اينك خداوند آنان را به يزيد فاسق مبتلا و گرفتار نموده است(2)».


 

امّا شايد بهترين دليل كه امام ـ عليه السّلام ـ خود را شايسته رهبري مي‌دانست و بعنوان امامت الهي دست به اين قيام زد سخناني باشد كه اخطب خوارزمي نقل مي‌كند. وي مي‌گويد: همان شب كه امام ـ عليه السّلام ـ از مجلس وليد خارج گرديد به حرم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وارد شد و در كنار قبر آن حضرت قرار گرفت و با اين جملات به زيارت آن حضرت پرداخت.


«... درود بر تو اي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ من حسين فرزند تو و فرزند زاده تو هستم. و من سبط تو مي‌باشم كه براي هدايت و رهبري امت، مرا جانشين خود قرار داده‌اي، اي پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اينك آن‌ها مرا تضعيف نموده و آن مقام معنوي مرا حفظ ننمودند و اين است شكايت من به پيشگاه تو تا به ملاقاتت بشتابم(3)».



امام حسين ـ عليه السّلام ـ در وصيت نامه ي خود نيز قيام خود را جهت اصلاح مفاسد امت و احياء و زنده كردن سنت و قانون جدش رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و راه و رسم پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ مي‌داند. و در حقيقت خود را جانشين نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌داند(4).


 



امام حسين ـ عليه السّلام ـ تاهنگام شهادت خود بارها بر اين نكته تأكيد كرد كه قيام او به عنوان ولي و امام مسلمين صورت مي‌گيرد. خوارزمي در مقتل خود نقل مي‌كند كه: حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ در ساعات آخر عمر خود در حالي كه سوار اسب گرديده و شمشير بدست داشت و در حالتي كه از زندگي قطع اميد كرده و تصميم بر مرگ و شهادت گرفته بود در مقابل دشمن قرار گرفت و اين اشعار را مي‌خواند: «مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از قبول آتش، من حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ هستم، سوگند ياد كرده‌ام كه در مقابل دشمن سر فرود نياورم ...، ما چراغ‌هاي (هدايت) خدا هستيم كه در روي زمين مي‌درخشيم ...، كتاب خدا در پيش ما است ... و در ميان ما است وحي و هدايتي كه به نكوئي ياد مي‌شود. و ما در ميان همه ي خلق وسيله امن هستيم و اين حقيقت را در ميان مردم گاهي نهان داريم و گاهي عيان و (5)...»



طبري مورخ بزرگ جهان اسلام نيز نقل مي‌كند كه: امام حسين ـ عليه السّلام ـ نامه‌اي به اهل بصره و بزرگان شيعه در آن شهر نوشت كه در آن نامه بعد از حمد خداوند و درود بر نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين بيان مي‌كند:« ... خداوند محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را جهت پيامبري برگزيد و او را بوسيله نبوت گرامي داشت ... و كنّا اهله و اوليائه و اؤصيائه و ورثته و احقّ الناس بمقامه في النّاس و(6) ... » يعني ما اهل بيت و اوليا و جانشينان و وارثان پيامبر و مستحق ترين مردم به جانشيني آن حضرت در بين مردم هستيم.



با توجه به مطالب بيان شده به خوبي روشن مي‌شود كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ بارها خود را امام و ولي مسلمين معرفي كرده است و قيام او نيز برخاسته از چنين موضعي بوده است.


 


پي نوشتها:


1. خوارزمي،اخطب، مقتل خوارزمي، ج1، ص182.
2. خوارزمي،همان، ج1، ص185، فصل 9، تاريخ بغداد، ج 12، ص 181، تهذيب التهذيب، ج 2،‌ص 428. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 348. و...
3. خوارزمي، همان،‌ج 1، ص 186. مقتل عوالم،‌ص 54.
4. خوارزمي،همان، ج 1، ص 188، فصل 9، مقتل عوالم، ص 54.
5. همان، ج 2، ص 33.
6. طبري،محمدبن جرير، تاريخ طبري، بيروت، انتشارات دارالكتب العلميه، ج3، ص 280، تاريخ سال 60.

/1102101305