با رسول خدا تا مکارم اخلاق
وارث : بسیار نوشته اند که: حلیم ترین1،شجاع ترین2،عادل ترین3و پاک دامن ترین مردم بود به گونه ای که دستش به هیچ زنی که کنیز او یا همسر او یا محرمش4 نبود، نخورد.
او با سخاوت ترین مردم5 بود به طوری که هیچ درهم و دیناری تا پایان شب نزد او باقی نمی ماند؛ و اگر چیزی می ماند و تا رسیدن شب، مستمندی را نمی یافت، به خانه بر نمی گشت تا آن را به محتاج و فقیر بدهد.6
او از اموال و نعمت های الهی، بیش از قُوت غالب یک سال را نگه داری نمی کرد. قوت غالب او خرما و جو بود و بقیه ی اموالش را در راه خدا خرج می کرد.7
هیچ کس از او کمکی نمی خواست مگر این که به او کمک می کرد و حتی دیگران را در قوت غالب یک سالش بر خود مقدم می داشت به گونه ای که قوتش قبل از پایان یک سال به پایان می رسید.8
او کفش و لباسش را خود، وصله می زد و در کارِ خانه کمک می نمود.9
او با حیاترین مردم بود به گونه ای که در چهره ی هیچ کسی خیره نمی شد.10
دعوت برده و آزاد را می پذیرفت.11 هدیه را قبول می کرد، هر چند جرعه ای شیر بود و در مقابل آن، پاداش می داد. هرگز از مال صدقه نمی خورد.12 از پذیرفتن دعوت کنیز و مسکین خودداری نمی کرد. برای خدا خشم می گرفت ولی برای خود خشمگین نمی شد.13
به حق، عمل می کرد هر چند به ضرر او یا به ضرر اصحابش بود. وقتی کمک خواستن از مشرکان برای درهم کوبیدن دیگر مشرکان به او پیشنهاد شد، از قبول آن خودداری کرد، با اینکه تعداد یارانش کم بود و حتی به یک نفر نیز نیاز داشت و فرمود: «از مشرک کمک نمی خواهم».14
نوشته اند: گاه از شدت گرسنگی سنگ به شکم می بست.15 آن چه را که به دست می آورد می خورد ولی چیزی درخواست نمی کرد. از خوردن غذای حلال، خودداری نمی فرمود. اگر خرمایی بدون نان یا چیز کباب شده ای یا نان گندم یا جو یا حلوا یا عسل یا دوغی بدون نان داشت، به همان اکتفا می کرد. اگر خربزه یا رطبی می یافت، میل می کرد.16
هیچ گاه سه روز متوالی، از نان گندم سیر نشد تا این که نزد خدایش شتافت، البته نه به خاطر فقر و بخل17 بلکه به خاطر ایثار.
دعوت به مهمانی را می پذیرفت و به عیادت بیماران می رفت. به تشییع جنازه می رفت.18 بین دشمنانش بدون محافظ راه می رفت.19
متواضع ترین مردم بود؛ بدون هیچ تکبری، ساکت ترین آن ها بود؛ و بدون این که پر حرف باشد، بلیغ ترین مردم بود.20
هنگام تبسّم21، زیباترین بود. از کار دنیا آشفته نمی شد. آن چه در دسترس او بود، می پوشید.22انگشتر او نقره بود و در انگشت کوچک دست چپ و راست می گذاشت.23
بر آن چه که برای او ممکن بود، سوار می شد. بوی خوش را دوست داشت و از بوی بد، متنفر بود.24با فقرا هم نشینی می کرد و با فقیران غذا می خورد.25
اهل فضل را به خاطر اخلاق شان، گرامی می داشت و اهل شرف را با نیکی کردن به آن ها اُلفت می داد.26
با بستگانش، صله ی رحم داشت بی آن که آنان را بر کسانی که از آن ها بهتر بودند، ترجیح دهد.27
به هیچ کس جفا نمی کرد.28 عذرخواهی معذرت کننده را به آسانی می پذیرفت.29
مزاح می کرد ولی چیزی به جز حق نمی گفت.30 می خندید امّا قهقه نمی زد.31 بازی مباح را می دید و از آن نهی نمی کرد. صدای بلند دیگران را می شنید ولی صبر می نمود.32
شتر و گاو و گوسفند داشت که او و خانواده اش از شیر آن ها استفاده می کردند. برده و کنیز داشت که خود را در خوراک و پوشاک بر آن ها برتری نمی داد.33
وقتش را در غیر نزدیک شدن به خدا یا اصلاح امور زندگی اش سپری نمی کرد.34 مسکین را تحقیر نمی کرد و از هیچ پادشاهی نمی ترسید؛ هر دو را به یک کیفیت به سوی خدا دعوت می کرد.35
او در کوهستان بزرگ شد و در نوجوانی به چراندن گوسفندان پرداخت در حالی که پدر و مادر خود را از دست داده بود. خدا سیره ی نیکو و سیاست را در او جمع کرده بود در حالی که اُمّی بود. خدا همه ی اخلاق نیکو و سنّت های پاک را به او آموخت و او را از اخبار گذشتگان و آیندگان باخبر ساخت و او را به راه نجات در آخرت رهنمون شد و اخلاص در دنیا را به او آموخت.
هیچ گاه کسی را دشنام نداد مگر این که کفاره و رحمتی برای او شد.36 در جنگی به او گفتند: «چه می شد اگر این دشمنان را لعن می کردی؟ فرمود: اِنَّما بُعِثتُ رَحمَةً مُهداةً وَ لَم اُبعَث لَعّاناً: من برای هدایت و رحمت مبعوث شدم و برای لعن مبعوث نگشته ام».37
هیچ خدمت گذاری را لعن نکرد.38 اگر از او می خواستند که مسلمانان یا کافر یا عام یا خاصی را نفرین کند، از نفرین کردن باز می ماند و برای او دعا می کرد.39
هیچ کس را نَزَد مگر این که ضربه اش برای خدا بود. از هیچ کس انتقام نگرفت جز به دلیل این که حرمت های الهی هتک شده است. هیچ گاه بین دو امر مخیّر نشد مگر این که آسان ترین آن ها را انتخاب کرد جز وقتی که در آن امر آسان، گناه یا قطع رحم بود که در این صورت، او از آن بیش ترین دوری را داشت.40
هرگاه آزاد یا برده یا کنیزی نزد او می آمد، برای برآوردن حاجتش با او همراه می شد.41
از هیچ بستری برای استراحت ایراد نمی گرفت، و هرگاه برای او رختخواب پهن می کردند بر آن می خوابید، و گرنه روی زمین دراز می کشید.42
خدا در تورات، او را این گونه توصیف کرد: «محمّد فرستاده ی خدا، بنده ی برگزیده ی من است، او نه تندخو و نه سنگ دل است، در بازار بلند فریاد نمی زند، بدی را با بدی جواب نمی دهد بلکه گذشت می کند. ولادتش در مکه و هجرتش به سوی طابه است و حکومتش در شام. او و همراهانش شالی به کمر می بندند. او جایگاه قرآن و علم است. او وضو می گیرد و وصف او در انجیل نیز همین است».43
خوی پیامبر(ص) این بود که او همواره ابتدا سلام می کرد.44 هر کس حاجتی را به او وا می گذاشت، به او فرصت می داد تا راه چاره ای بیابد.45
هیچ گاه کسی با او دست نداد مگر این که خود او دستش را از دست پیامبر(ص) جدا می کرد. هرگاه به یکی از اصحابش می رسید ابتدا با او دست می داد سپس او را به آغوش می کشید و به سینه می فشرد.46
هیچ گاه در جایی ننشست و از آن جا برنخاست جز این که یاد خدا در دل داشت.47 هرگاه کسی هنگام نماز نزد او می آمد، نمازش را کوتاه می کرد و به او می فرمود: «آیا کاری داری؟» و بعد از برآوردن حاجت او، دوباره به نماز می ایستاد.
بیش تر دو زانو می نشست و دست های خود را روی زانوهای خود می گذاشت.48 هیچ گاه محل نشستنش از محل نشستن اصحابش شناخته نمی شد و هر جایی که خالی بود،همان جا می نشست.49
هیچ گاه دیده نشد که حتی بین یارانش، پایش را دراز کند تا مبادا جایشان را تنگ نماید مگر این که جا وسیع بود.50 بیش تر، نشستنش رو به قبله بود.51
هر کس بر او وارد می شد او را گرامی می داشت، و چه بسا عبای خود را زیر کسی که با او قرابتی نداشت پهن می کرد. هر کس بر او وارد می شد، او را با گذاشتن متکا اکرام می کرد، و اگر از قبول آن خودداری می نمود به او اصرار می ورزید تا آن را قبول کند. با هر که دوستی می نمود، گمان می کرد که گرامی ترین شخص نزد پیامبر(ص) است. نگاهش را بین همه ی هم نشینان تقسیم می کرد.
مجلس او، مجلس حیا و تواضع و امانت داری بود.52 خدا در مورد او می فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرم خو [پُر مهر] شدی، و اگر تیزخو و سنگ دل بودی بی تردید از پیرامون تو پراکنده می شدند».53
یارانش را با کنیه صدا می زد تا این گونه آن ها را گرامی بدارد و دل هایشان را به سوی خود جلب کند، و برای هر کس که کنیه ای نداشت، کنیه ای می گذاشت. زنانی را که فرزند داشتند، با کنیه صدا می زد؛ و برای زنانی که هنوز فرزندی نداشتند، کنیه می نهاد.54 او حتی برای کودکان هم کنیه می گذاشت تا دل هایشان نرم گردد.55
از همه دیرتر خشم می گرفت و از همه زودتر، آشتی می کرد. او مهربان ترین مردم و بهترین کس برای مردم بود. در مجلس پیامبر(ص) صداها بلند نمی شد.56 هرگاه از مجلس خود بر می خاست، می گفت:«سُبحانَکَ اللهُمَّ وَ بِحَمدِکَ،اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا اَنتَ، اَستَغفِرُکَ وَ اَتُوبُ اِلَیکَ»، سپس می فرمود: «این کلمات را جبرئیل به من آموخته است».57
پی نوشت ها
1- شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 270.
2- همان.
3- سنن الترمذی، ص 32؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 394.
4- شیخین آن را در حدیثی از امام علی(ع) در مورد عایشه نقل کرده اند.
5- کشف الیقین، ص 89.
6- سنن ابی داود، ج 2، ص 152؛ بحارالأنوار، ج 16،ص 226؛ المناقب، ج 1، ص 145.
7- صحیح بخاری، ج 7، ص 81؛ بحارالانوار، ج 16، ص 226.
8- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 57؛ بحارالانوار، ج 16، ص 226.
9- الخصال، ج 1،ص 130؛ سنن الترمذی، ج 8، ص 31؛ بحارالانوار، ج 16، ص 226.
10- صحیح بخاری، ج 6، ص 225.
11- سنن الترمذی، ص 23؛ المناقب، ج 1، ص 145.
12- صحیح بخاری، ج 3، ص 192؛ المناقب، ج 1، ص 145؛ بحارالانوار، ج 16، ص 226.
13- بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
14- صحیح مسلم، ج 5، ص 201.
15- صحیح بخاری، ج 5، ص 138؛ المناقب، ج 1، ص 145.
16- الانوار المحمدیه من المواهب اللدنیه، ج 1، ص 308.
17- الأمالی للصدوق، ص 192؛ مکارم الاخلاق، ص 28.
18- سنن الترمذی، ج 4، ص 235.
19- مستدرک الحاکم النیشابوری، ج 3، ص 313.
20- الشمائل للترمذی، ص 23.
21- همان، ص 16.
22- همان، ص 6.
23- صحیح مسلم، ج 6، ص 151؛ بحارالأنوار،ج 16، ص 226.
24- صحیح بخاری، ج 7، ص 211.
25- همان، ج 8، ص 120؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
26- الشمائل للترمذی، ص 17؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
27- مستدرک الحاکم النیشابوری، ج 3، ص 324؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
28- سنن ابی داود، ج 2، ص 550؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
29- الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 3، ص 286؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
30- الشمائل للترمذی،ص 18؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
31- صحیح بخاری، ج 6، ص 167؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
32- الدرالمنثور، ج 6، ص 84.
33- الشمائل للترمذی، ص 17؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
34- معانی الأخبار، ص 81.
35- صحیح بخاری، ج 7، ص 9.
36- صحیح مسلم، ج 8، ص 25؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
37- صحیح مسلم، ج 8، ص 24؛ کشف الغمه فی معرفة الأئمه(علیهم السلام)، ج 1، ص 8 (با اندکی تفاوت).
38- صحیح مسلم، ج 7، ص 80؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226.
39- صحیح بخاری، ج 5، ص 220.
40- همان، ج 4، ص 230.
41- سنن الدرامی، ج 1، ص 35.
42- صحیح بخاری، ج 3، ص 166.
43- الأمالی للصدوق، ص 279؛ بحارالأنوار، ج 15، ص 240.
44- معانی الأخبار، ص 81؛ بحار الأنوار، ج 16، ص 226؛ المناقب، ج 1، ص 145.
45- همان، ص 80؛ مکارم الاخلاق، ص 23.
46- سنن ابی داود، ج 2، ص 645؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 226 (با اندکی تفاوت)؛ المناقب،ج 1، ص 145 (با اندکی تفاوت).
47- معانی الأخبار، ص 80؛ المناقب، ج 1، ص 145.
48- سنن ابی داود، ج 2، ص 561؛ المناقب، ج 1، ص 145.
49- المناقب، ج 1، ص 145.
50- معانی الأخبار، ص 80؛ المناقب، ج 1، ص 145.
51- المناقب، ج 1، ص 145.
52- معانی الاخبار، ص 82.
53- سوره آل عمران، آیه 159.
54- مستدرک الحاکم النیشابوری، ج 4، ص 63.
55- صحیح بخاری، ج 6، ص 37 و 55.
56- معانی الأخبار، ص 81.
57- مستدرک الحاکم النیشابوری، ج 1، ص 537؛ وسائل الشیعة، ج 1، ص 398؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 290.
منبع: چهارده آینه خورشید – جستارهایی در سیره ی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) – ابوالفضل هادی منش.