آن که در فضایل بی‌بی‌دوعالم شک کند، در چاه ویل جهنّم است!

کد خبر: 50882
سخنرانی حضرت آیت‌الله قرهی(مدّ ظلّه العالی) در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام) 94.12.22
وارث: زمانی که ملائکه از حقیقت انسانیّت آگاه می‌شوند؟

پروردگار عالم فرموده: وجود نازنین پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)، به عنوان کسی که هم حبیب الله است و هم ذوالجلال و الاکرام در شأن وجودی آن حضرت، بیان فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک»، همه هستی، افلاک، مِن العرش الی الفرش، همه به یمن وجود آن حضرت است، اسوه‌ی حسنه می‌باشد، «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا». برای آن کسی اسوه‌ی حسنه می‌باشد که امید به خدا و روز قیامت دارد و خدا را زیاد یاد می‌کند. بیان کردیم که این ذکر زیاد خدا یعنی چه.

پس پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)، آن کسی که «لو لاک لما خلقت الافلاک» است، اسوه‌ی حسنه است. یک مورد دیگر نیز به عنوان اسوه‌ی حسنه مطرح است. بیان کردیم که انسان، باید محسن باشد تا عبدالله گردد و تا محسن نگردد، عبد الهی نمی‌گردد و عبدالله هم محسن است. این اسوه‌ی حسنه در اوجش، وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) است. همان‌گونه که خاتم الانبیاء اسوه است، خاتم الاوصیاء هم به عنوان کسی که می‌خواهد الگوی دنیای حسنه را تبیین کند، اسوه می‌باشد.

بیان کردیم الگوی دنیای حسنه تا حال به وجود نیامده است، «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حسنة » . دنیای حسنه فقط به ظهور آقا جان به وجود می‌آید. آن دنیایی که حسب فرمایشات بزرگان و نسبت به روایات شریفه تبیین به مدینه فاضله‌ای می‌شود که جنّت الصّغری است.

لذا بیان کردیم که اولیاء خدا می‌فرمایند: این دعای قرآنی «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حسنة» که در قنوت هم می‌خوانیم، محقّق نمی‌شود إلّا در زمان آقا جانمان.

در زمان آن اسوه‌ی حسنه که دیگر اوجش است، دنیا، به واسطه نیکوکار عالم، دنیای نیکو می‌شود، دنیایی که در آن، زشتی‌ها، پلشتی‌ها و عیوب و گناه نیست. دنیای صلح و صفا و صدق و خوبی‌ها و دنیای الهی است.

دنیای حسنه، دنیایی است که حقیقت آن دنیا، عندالملائکه مکشوف نبود و ملائکه از باب این که جنّیان را دیده بودند و انسان هم شبیه جنّ بود، به خصوص که متوجّه شدند این انسان به فجور مبتلاست «فألهمها فجورها و تقواها»، لذا بیان کردند: در این انسان، فساد است و او خونریز است و ... . مثل همین دنیای امروز که از زمان هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا، قضیه فرزندان آن‌ها یعنی هابیل و قابیل به وجود آمد و به خون‌ریزی و کشت وکشتار و فساد کشیده شد. تا به امروز که جنگ‌های زیاد هلاکت‌آور در عالم هست که دیگر شمشیر نیست و با یک بمب، همه جا را زیر و رو می‌کنند و قتل عام می‌کنند.

لذا ملائکه این را می‌شناختند و تا به حال هم همین را دیدند، «یسفک الدماء»، امّا در زمان آقا جانمان دیگر خونریزی نخواهد بود و آن حقیقت انسانی معلوم خواهد شد و حقیقت دنیای ممدوح، نه مذموم هم آشکار می‌گردد. تا دنیا، دنیای حسنه نباشد، ممدوح نمی‌گردد که این هم در زمان آقا جانمان است.

اسوه‌ی حسنه برای اسوه‌ی حسنه عالم!

بیان کردیم: آن آقا جان که اسوه‌ی حسنه برای همه است، فرمودند:  «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي‏ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[1]، دختر رسول الله برای من اسوه‌ی حسنه است. چه کسی این را می‌فرماید؟ آن که انبیاء منتظرش هستند و معصومینی مانند ابی‌عبدالله(عليه الصّلوة و السّلام) می‌فرمایند: «لو ادركته لخدمته ما دام حياتي» ، اگر درکش می‌کردم، منِ ابی‌عبدالله هم خادمش می‌شدم تا زمانی که زنده بودم. این شخصیّت با عظمت چنین می‌فرماید.

حتّی عیسی‌بن‌مریم هم که خداوند او را بدون صلب (ولو از طریق ملک)، به مریم، قدّیسه عالم هبه کرد، مقتدا و مولایش، آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) می‌شود. انبیاء عظام و معصومین که برتر از انبیاء هستند، افتخار خادم بودن برای حضرت را برای خودشان تبیین می‌کنند.

بیان کردیم: اگر خود حضرات معصومین «لو ادركته لخدمته ما دام حياتي»  را بیان نمی‌فرمودند، هیچ عارفی جرأت نمی‌کرد این‌چنین بیان کند که أبی‌عبدالله، امام صادق و حضرات معصومین دیگر، خادم برای وجود مقدّس امام زمان هستند. این را یک نوع اهانت می‌دانستیم و می‌گفتیم: مگر می‌شود جدّ کسی را خادم او بدانیم؟! امّا وقتی خودشان این‌گونه بیان فرمودند، کنه قضیّه که عظمت مولاست را تبیین فرمودند.

آن‌وقت این مولا تبیین می‌فرماید: اسوه‌ی حسنه من، بی‌بی‌دوعالم است.

دنیایی سراسر نیکویی که عدالت، تنها یکی از حالات حُسن آن است!

بیان کردیم: اصلاً خود حضرتش، به طور کلّی حُسن و حَسن است. لذا پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: «وَ لَوْ کانَ الْحُسْنُ(هَیئَةً لَکانَتْ) فَاطِمَةَ»، اگر نیکویی عالم و این حُسن، می‌شد هیئت و شخصیّتی داشته باشد، بدون شک فاطمه بود.

بعد فرمود: «بل هی أعظم». که دیگر نمی‌دانیم یعنی چه. چون همه دنیا، دنبال یک چیز هستند و آن نیکویی‌ها است. حتّی عدالت، شقّی از نیکویی‌هاست. این که بیان می‌کنیم: جهان منتظر عدالت و عدالت منتظر آقا جان، عالم از بی‌عدالتی دارد درد می‌کشد، همه این خونریزی‌ها و بی‌عدالتی‌ها بر عالم سایه افکنده است. این که یک عدّه ثروت‌های کلان آن‌چنانی و یک عدّه هم وضعشان در فقر است! الآن چون در جهان بحث جنگ‌ها و داعش و ... است، این مطلب یک مقدار کم‌رنگ جلوه می‌دهد. ولی بدانید هنوز که هنوز است در آفریقا یک عدّه از گرسنگی می‌میرند!

چند سال پیش، یک فیلم مستندی بود که احتمالاً دیدید، بر سر یک بچّه کوچک که دارد نفس‌های آخر را در بیابان می‌کشد، لاشخور آمده است. دیگر استخوان بود و چیزی هم نداشت. آن لاشخور منتظر بود که نفس‌ آخر را بکشد و او را با نوکش، تکه تکه کند و آنچه را که دارد، بخورد. این، بشریّت امروز است. این بشریّتی که در خون و فساد و فسق و فجور غوطه می‌خورد. یک عدّه چنان دارند که دیگر حساب‌ها مولتی می‌شود و عنوان مولتی میلیاردر تبیین می‌کنند و یک عدّه هم نان شب ندارند. یا اگر دارند، اگر می‌خواهد چهار عدد بخرد، سه عدد می‌خرد که فردا هم بتواند. یعنی به فردایش اعتبار و اعتمادی نیست. دنیای پر از فسق و فجور و گناه و بی‌عدالتی. بشر دیگر امنیّت ندارد و ناامنی همه جا را فراگرفته است.

حالا این عدالت یک شق از نیکویی و حُسن است و همه‌ی دنیای حسن نیست. منتها از بس بشر امروز بی‌عدالتی می‌کشد، از بس ناامنی دارد، دنبال عدالت و امنیّت است و اوّل این دو مورد را هدف قرار داده است. ولی حُسن و نیکی فقط این‌ها نیست. بیان کردند: برای نیکی صد حالت است که حالا بحثش در این‌جا نیست و نمی‌خواهیم به آن ورود پیدا کنیم. دو مورد از آن، عدالت و امنیّت است، امّا ببینید بشر به کجا رسیده که فکر می‌کند اگر به عدالت رسید دیگر همه چیز دارد. البته این هم یک شق است، امّا حسن چیز دیگری است.

«رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حسنة»، این دنیای حسنه به قدری زیبا می‌شود که اصلاً در روایات داریم: آن‌ها که باعث شدند که بشر نتواند این زیبایی دنیای حسنه را درک کنند، مورد لعن هستند و وجود مقدّس آقا جان، آن‌ها را ملعونٌ ملعون خطاب می‌کند و در زمان حضرت، آن‌ها بیشتر مورد لعن قرار می‌گیرند. چون مردم نفهمیدند. ما از دنیای حسنه چیزی نفهمیدیم. دنیای پر از خونریزی، فسق، فجور، ناامنی، بی اعتمادی به یکدیگر که دنیا نیست. دنیا باید پر از نیکویی‌ها باشد. انسان‌ها به هم اعتماد کنند و همدیگر را دوست داشته باشند. این، دنیای حسنه است.

لذا آقا جانمان، حضرت حجّت، اسّ واساس اسوه حسنه می‌شود. چون در زمان پیامبر، مردم نگرفتند و حضرت نتوانستند آن دنیای حسنه را ایجاد کنند. اگر مردم گرفته بودند که بعد از رحلتشان آن انحراف ایجاد نمی‌شد. یک شمّه‌ای از آن مدینه فاضله در مدینه‌النبی بود که امیرالمؤمنین هم می‌خواستند آن را در کوفه ایجاد کنند که نشد.

جرج جرداق مسیحی در مورد عدالت امیرالمؤمنین - که خود عدالت برای مردم شیرین است و مردم منتظر عدالت هستند، جهان منتظر عدالت و عدالت منتظر او - می‌گوید: امیرالمؤمنین کشته شد، به واسطه شدّت عدالتش! مردم نتوانستند.

عایشه و معجزه بی‌بی‌دوعالم

حالا آن آقا جانمان در این‌جا می‌فرماید:  «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي‏ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، دختر رسول الله، مادرم، برای من اسوه‌ی حسنه است. پیامبر هم فرمودند: «وَ لَوْ کانَ الْحُسْنُ(هَیئَةً لَکانَتْ) فَاطِمَةَ بل هی اعظم»، بعد فرمودند: «إِنَّ فَاطِـمَةَ ابْنَتِي خَيـْرُ أَهْـلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَـرَفاً وَ كَرَماً»[2]‏ که بیان کردیم عنصر یعنی چه.

مناقب بی‌بی دوعالم خیلی زیاد است و اتّفاقاً ملعون است آن کسی که منکر شود. روایتی از اهل جماعت هم در این مورد است که احمد بن سنان قرمانی دمشقی، آن را در کتاب «اخبار الدول و آثار الاوّل فی التّاریخ» تبیین می‌کند و هم‌چنین ابن حمزه طوسی در جلد اوّل «ألثّاقِبُ فِی المَناقِب» نیز این روایت را آورده است.

«عن حماد بن سلمه عن حمید طویل عن انس بن مالک»، می‌دانید انس، خادم رسول الله(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) است، او می‌گوید: حجّاج بن یوسف من را صدا زد و گفت: روایتی از عایشه از آتش و دیگ شنیدم، آن روایت چیست؟ تو به عنوان خادم بگو.

گفتم: «دخلت عائشة علی فاطمة علیها السلام وهي تعمل للحسن والحسین علیهما السلام حریرة بدقیق ولبن وشحم فی قدر، والقدر علی النار یغلي و فاطمة صلوات الله علیها تحرک ما في القدر بإصبعها، و القدر علی النار یبقبق!! فخرجت عائشة فزعة مذعورة»[3] عایشه درخانه‌ی فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه عليها) رفت. او را دید که برای حسن و حسین(علیهماالسّلام)، از آرد و شیر و پیه گوسفند حریره می‌کرد، در دیگی که بر سر آتش بود و می‌جوشید. حضرت فاطمه(صلوات اللّه و سلامه عليها)، آنچه در دیگ بود، با انگشت خود به هم می‌زد، تا از سر دیگ بیرون نرود، عایشه جزعی زد و تعجّب کرد.

« حتی دخلت علی أبیها فقالت: یا أبة! إني رأیت من فاطمة الزهراء أمرا عجیبا رأیتها وهي تعمل في القدر، والقدر علی النار یغلي، وهي تحرک ما في القدر بیدها!!»، عایشه نزد پدر خود ابوبکر رفت. گفت: ای پدر، من از فاطمه(صلوات اللّه و سلامه عليها) حالی عجیب دیدم، که در دیگ طعام می‌پخت و دیگ بر آتش می‌جوشید، و آنچه در دیگ بود، او به دست خود آن را به هم می‌زد.

«فقال لها: یا بنیة! اکتمي، فإن هذا الأمر عظیم»، ابوبکر به دختر گفت که: این خبر، عظیم کاری است، آن را پنهان دار.

«فبلغ رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله ،فصعد المنبر وحمد اللّه وأثنی علیه»،  این خبر به سمع رسول الله(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) رسید. پیامبر بر منبر رفت و حمد و ثنای باری‌تعالی را کرد.

ثم قال: إن الناس یستعظمون ویستکثرون ما رأوا من القدر والنار!! والذي بعثني بالرسالة واصطفاني بالنبوة، لقد حرم اللّه تعالی النار علی لحم فاطمة ودمها وشعرها وعصبها، وفطم من النار ذریتها و شیعتها » سپس فرمود: مردم دیدند و شنیدند از آن دیگ و آتش و در عظمت آن مانده‌اند. به خدایی که مرا به حقّ به رسالت به خلق فرستاد و برای نبوّت برگزید، به تحقیق محقّق است که خدای عزّوجلّ، خون و گوشت و موی و عصب‌های فاطمه(صلوات اللّه و سلامه عليها) را بر آتش حرام کرده است، و فرزندان او(صلوات اللّه و سلامه عليهم) و شیعیانش را از آتش جدا کرده است.

همان‌طور که بیان کردم این روایت را مخصوصاً از اهل جماعت آوردم. چون اگر فقط از خود ما بود، تعجّب می‌کردیم و می‌گفتیم: مگر می‌شود؟!

آتش بر شیعیان بی‌بی‌دوعالم حرام نیست، بلکه ایشان، آن‌ها را از آتش جدا می‌کنند

یک موردی که در این روایت باید به آن دقّت کنید، این است که در مورد شیعیانش نفرمود که آتش بر آن‌ها حرام شده، بلکه فرمود: «وفطم من النار» شیعیانش را از آتش جدا می‌کند. پس یک موقع اشتباه نشود و کسی فکر کند که اگر ما نعوذبالله گناه هم کردیم، در آتش نمی‌رویم و آتش بر ما حرام است. فطم یعنی جدا شدن، پس امکان دارد که ما در آتش جهنّم بیافتیم، امّا یک لحظه افتادن در آتش جهنّم هم غوغاست. آن که بیان می‌کنند چنان ضجّه می‌زنند ...، منتها نهایتاً جدا می‌کنند. ولی یک لحظه‌اش هم بسیار دردناک است. چون یک روز قیامت، پنجاه هزار سال دنیاست. تحمّل داریم؟!

پس اشتباه نشود که بگوییم حالا که بی‌بی‌دوعالم این‌طور نجات می‌دهد، ما می‌توانیم گناه هم بکنیم. معلوم می شود که در آتش می‌افتیم، «و فطم» بعد جدا می‌کند. اصلاً لفظ «فطم» به معنی جدا نمودن است.

شاید به ما بگویند: همه چیز را عفو کردیم، از این، این، این و ... گذشتیم و معفوّ عنه شدید، امّا یک روز باید در این جهنّم بیافتید. می‌گویند: یک روز آن، پنجاه هزار سال دنیاست، چگونه می‌توانیم تحمّل کنیم؟!!

در روایتی دیدم که بسیار وحشتناک بود. أبی‌بصیر می‌گوید: امام صادق(علیه السّلام) وقتی این را تعریف می‌کردند، طوری اشک می‌ریختند که اشک‌هایشان مانند قطره‌های باران از محاسن حضرت چکه چکه می‌کرد. بعد فرمودند: آتش جهنّم آن‌قدر عجیب است که ملائکه،‌ فرد را تا کیلومترها دورتر می‌برند که در آن‌جا وقتی حرارت اوّلیّه آتش می‌آید، دیگر جلوتر نمی‌توانند بروند. لذا یک مأمورانی از جنس خود نار می‌آیند، او را تحویل می‌گیرند و می‌برند. هر چه جلو می‌رود و هنوز به آن‌جا نرسیده، پوست می‌سوزد، مجدّداً درمی‌آید، مجدّداً می‌سوزد، جزع می‌زند، هر چه نزدیک می‌شود استخوان‌ها می‌سوزد، استخوان‌ها مجدّداً به امر خدا شکل می‌گیرد، مدام جزع می‌زند، تا او را به آن‌جا ببرند. هزاران هزار کیلومتر راه است. حضرت اشک می‌ریختند و می‌گفتند، پناه می‌برم به خدا از این عذاب!

«هذا مقام العائذ بک من النّار»، که در نماز شب داریم که حداقل هفت بار در قنوت وتر بگویید. خوب است هر شب در نمازهای شب و یا مستحبّی دیگر انسان بگوید: «هذا مقام العائذ بک من النّار»، چون عذاب نار خیلی سخت است! ما عالم را شوخی گرفتیم. بگذریم و در آن وادی وارد نشویم.

مواهبی بر افرادی از نسل فاطمه(علیها السّلام)

در ادامه می‌فرمایند: « إن من نسل فاطمة من تطیعه النار والشمس والقمر والنجوم والجبال» محقّقاً از نسل او، کسانی پدید آیند که آفتاب و ماهتاب و ستارگان و کوه‌ها و آتش‌ها، مطیع آن‌ها می‌شوند.

اولیاء خدا بیان کردند که منظور از این افراد که نه تنها آتش بلکه خورشید و ماه و ستارگان و ... هم مطیعشان هستند، حضرات معصومین(صلوات اللّه و سلامه عليهم) هستند. البته یک عدّه از اولیاء خدا هم می‌توانند، ولو به این که سیّد نباشند، مانند حضرت شیخ مفید عزیز، حتّی آتش‌های دنیوی مانند آتشفشان گاهی به امر اولیاء خدا خاموش می‌شود و موقعی که دارد حرکت می‌کند، فروکش می‌کند.

«وتضرب الجن بین یدیه بالسیف، وتوافي إلیه الأنبیاء بعهودها، وتسلم الأرض کنوزها، ونتزل علیه من السماء برکات ما فیها»، جنّ پیش او شمشیر زنند و انبیاء به عهدش موافات کنند و زمین، گنج‌هایش را به او تسلیم کند و برکات از آسمان بر او فرود آید.

این موارد را می‌گویند در مورد آقا جان،حضرت حجّت است که می‌گویند: گنج‌های حقیقی زمین در آن موقع بیرون می‌آید و ... . بیان شده که منظور هم گنج‌های مادی و هم معنوی است.

گرفتار شدن جامعه‌مان به فجور، ما را به آن‌جا رسانده که آسمان هم برکاتش را بر ما نازل نمی‌کند. مثلاً گاهی ابرهای باران‌زا می‌آیند و حتّی اعلان هم می‌کنند که دو روز آینده در تهران بارندگی است. امّا می‌آید و هیچ اتّفاقی نمی‌افتد و می‌رود. هفته پیش اعلان کردند که از سال آینده به احتمال قوی باید جیره‌بندی آب در تهران شروع شود؛ چون باران نیامده است. امّا بیان شده که در آن زمان، برکات آسمان فرود می‌آید.

آن که در فضایل بی‌بی‌دوعالم شک کند، در چاه ویل جهنّم است!

در ادامه حضرت می‌فرمایند: «الویل لمن شک في فضل فاطمة »، وای بر آن کس که در فضل فاطمه شک کند. بیان شده که منظور از ویل، همان فقط وای نیست. ویل، اسم چاهی در قعر جهنّم و یا طبقات زیرین جهنّم است. لذا با این بیان می‌فرماید که هر کس در فضل ایشان شک کند، در جهنّم است.

با وجود این مطالبی که در باب فضل بی‌بی‌دوعالم بیان کردیم، امّا باز هم چیزی نمی‌توانیم بفهمیم. اصلاً خداوند به خود حبیبش می‌فرماید: «و ما ادریک لیلة القدر»، حالا آیا ما می‌توانیم چیزی بفهمیم؟! ما فقط آن جورچینی که اولیاء خدا بیان کردند، کنار هم می‌گذاریم که تازه بفهمیم که نمی‌فهمیم.

لذا ما همه این موضوعاتی را که راجع به بی‌بی‌دوعالم بیان می‌کنیم، برای این است که بفهمیم که ایشان را نمی‌شناسیم و نمی‌فهمیم.

بعد حضرت می‌فرمایند: «لعن اللّه من یبغض بعلها ولم یرض بإمامة ولدها»، در این‌جا حضرت دارند همراه با فضایل بی‌بی دوعالم هشدار می‌دهند و می‌فرمایند: خدا لعنت کند آن کس را که دشمن شوهر وی باشد و راضی به امامت فرزندانش نباشد.

در انتها حضرت می‌فرمایند: «إن لفاطمة یوم القیامة موقفا، ولشیعتها موقفا، وإن فاطمة تدعی فتکسی، وتشفع فتشفع علی رغم کل راغم»، و فاطمه را در قیامت، موقف و جایگاهی است و شیعه‌ی او را هم موقفی است که در آن‌جا می‌ایستند. و فاطمه را بیاورند حلّه‌ای در پوشانیده، و او را مقام شفاعت دهند، و شفاعتش را قبول کنند، شفاعتش هم هر طوری است که خودش بخواهد، خلاف آنچه دیگران بخواهند.

فضائل بی‌بی‌دوعالم از زبان عایشه!

احمدبن‌سنان شافعی مذهب می‌گوید: این جمله عایشه، حکمت نام‌گذاری حضرت به فاطمه و زهرا را نشان می‌دهد. بعد می‌گوید: «فضائل فاطمة الزهرا، البتول، بنت رسول الله، لا لحب الرسول عیلها» فضائل فاطمه زهرا، فقط از این جهت نیست که رسول الله به او حبّ دارد. «لانها کانت عابدة‌ زاهدة ، وکانت تذکرة له من خدیجة، وکانت لها اسماء‌ لها تدعی بها: احدها البتول، والثانی زهراء، والثالث طاهرة، والرابع مطهرة، والخامس فاطمة».

این را احمدبن‌سنان شافعی مذهب می‌گوید که فکر نکنید این روایتی که خواندیم، پیامبر به خاطر حبّ به فرزندش چنین فضائلی را برای او برشمرد. بلکه او خصایصی دارد که هیچ کسی مانند او چنین مواردی را ندارد.

بعد می‌گوید: می‌خواهید بدانید این‌ مطالبی را که من گفتم، چه کسی گفته است؟ این‌ها را عایشه گفته و کسی نباید به من خرده بگیرد. «قالت عائشة : کنا نخیط ونغزل وننظم الإبرة باللیل فی ضوء وجه فاطمة کنا نخیط ونغزل وننظم الإبرة باللیل فی ضوء وجه فاطمة»، عایشه می‌گوید: ما در شعاع نور صورت فاطمه در شب تاری، خیاطی، پشم ریسی و سوزن نخ می‌کردیم.

«وقالت : إذا أقبلت فاطمة کانت مشیتها مشیة رسول اللّه ص»، عایشه گفته است: هنگامی‌که فاطمه به سوی ما می‌آمد، راه رفتن او، همانند راه رفتن رسول خدا(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بود.

«وکانت لا تحیض قط لأنها خلقت من تفاحة الجنة»، همچنان عایشه بیان می‌کند که فاطمه هرگز حیض نمی‌شد.

بیان کردیم: بی‌بی دوعالم، بتول است. امّا حتّی قدّیسه عالم، آن مریم مقدّس هم که هیچ کفوی در روی زمین نداشت و خدا برای او ملک را فرستاد، این ایّام را داشت. می‌دانید مریم به دعای پدر گرامش به وجود آمد و مادرش نذر کرد که خادم مسجد شود. بعد دختر شد که جریانش را قرآن بیان می‌کند. وقتی در محراب بود، پروردگار عالم برایش طعام بهشتی می‌فرستاد. او هیچ کفوی نداشت و پروردگار عالم ملک روح الامین خودش را برای او می‌فرستد. می‌گویند: جبرائیل هم نیست و روح الامین نزول کرد و آن ملک مقرّّب خدا برای مریم آمد و إلّا هیچ کسی، کفو او نبود. حالا این که آن به چه حالتی بوده، در مباحث روایی مختلف است و بین آقایان اختلاف است که چگونه باردار شده است. آیا فقط به حالت نفخه بوده، یا به چیز دیگری بوده که بگذریم. امّا آن قدّیسه‌ی عالم که یک سوره قرآن کریم و مجید الهی در شأن اوست و آن را به سوره مریم تبیین می‌فرمایند، ایّام دارد. تنها زنی که ایّام ندارد، بی‌بی‌دوعالم است. خدیجه کبری ایّام دارد، نرجس خاتون ایّام دارد و ... . تنها، بی‌بی‌دوعالم است که چون او مثل انسان‌ها نیست.

در جلد نهم مجمع الزوائد است که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: «فاطِمَة لَیْسَتْ کَنِساءِ الآدَمیّین»