سیره اجتماعی امام باقر (ع)

کد خبر: 59501

وارث: امام باقر (ع) در کنار تمام فعالیت های علمی و سیاسی، در مسائل اجتماعی نیز الگوی شیعیان خود بودند. با غلامان خود مشغول به کار و زراعت می شدند و در هوای گرم عرق می ریختند. میرزا محمد امامی در «جنات الخلود» می نویسد: «اکثر اوقات از خوف الهی می گریست و صدا به گریه بلند می نمود. متواضع ترین خلایق بود. مزارع، املاک، مرعی و غلامان بسیار داشت، ولی خود بر سر املاک و مزارعش کار می کرد. روزهای گرم، غلامان، زیر بغل ایشان را گرفته و به منزل می رساندند. سخی ترین مردم بود. حضرت باقر (ع) به علم و زهد و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمی مسلمانان به شمار می رفت. در گفتار، راست گوترین و در دیدار، گشاده روترین و در بذل جان در راه خدا، بخشنده ترین و در اخلاق، متواضع ترین مردمان بود.


زندگي امام، آينه تمام نماي زندگي شرافتمندانه انسانهاي موحد و متعالي است. يكي از بارزترين ويژگيهاي امام جامعيت اوست.

توجه به علم، او را از اخلاق و فضايل روحي غافل نمي ‏سازد و روي آوري به معنويات و عبادت و بندگي، وي را از پرداختن به زندگي مادي و روابط اجتماعي و اصلاح جامعه باز نمي‏ دارد .در حالي كه انسانهاي معمولي، در بيشتر زمينه‏ ها گرفتار افراط و تفريط مي‏ شوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه ‏نشيني كشيده مي‏ شوند و اگر به كار و تلاش رو آورند، از انجام بايسته وظايف عبادي و معنوي، دور مي‏ مانند! مطالبي كه در پي مي آيد برگفته از سايت دين پژوهان است كه به صورتي زيبا و مستند زندگي اجتماعي امام باقر عليه السلام را به تصوير كشيده است.

كار و تلاش در اوج زهد و تقوا

انسانهاي كم ظرفيت و كوته‏ انديش، گمان مي‏ كنند كه لازمه زهد و تقوا، اين است كه خرقه‏ اي پشمينه بر دوش افكنده و زاويه خلوتي را انتخاب كنند و روي از خلق بگردانند تا به خدا نزديك شوند!

اينان گمان مي‏كنند كه تلاش براي تأمين معاش و كسب روزي، مخالف زهد و توكل است، و وظيفه انسان فقط ذكر گفتن و پرداختن به نماز و روزه مي‏ باشد و روزي از هر جا كه باشد مي‏ رسد ! ولي برنامه امامان (عليهم السّلام)، و از جمله امام باقر (عليه السّلام) غير از اين بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهايت عبادت و بندگي خدا، اهل كار و تلاش بوده ‏اند، و از اين كه ديگران روزي آنها را تأمين كنند و خرج زندگي ايشان را بپردازند، بشدت بيزار بوده‏ اند.

محمد بن منكدر يكي از زهاد معروف عصر امام باقر (عليه السّلام) است كه همانند طاووس يماني و ابراهيم بن ادهم و عده‏ اي ديگر، داراي گرايشهاي صوفيانه بوده است. او نقل مي‏كند:

در يكي از روزهاي گرم تابستان، از مدينه به سمت يكي از نواحي آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواي گرم، محمد بن علي (عليه السّلام) را ملاقات كردم كه با بدني فربه و با كمك دو نفر از خدمتكارانش مشغول كار و رسيدگي به امور زندگي است. با خود گفتم: بزرگي از بزرگان قريش، در چنين ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنين وضعيت جسمي، به فكر دنيا است! به خدا سوگند، بايد پيش رفته و او را موعظه كنم.

به آن حضرت نزديك شدم و سلام كردم.

او نفس زنان و عرق ريزان، سلامم را پاسخ گفت.

فرصت را غنيمت شمرده، به او گفتم:

خداوند، كارهايت را سامان دهد! چرا بزرگي چون شما در چنين شرايطي به فكر دنيا و طلب مال باشد! براستي اگر مرگ در چنين حالتي به سراغ شما بيايد، چه خواهيد كرد!

امام باقر (عليه السّلام)، دست از دست خدمتكاران برگرفت و ايستاد و فرمود:

 

به خدا سوگند، اگر در چنين حالتي مرگ به سراغم آيد، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.اين تلاش من خود اطاعت از خداست، زيرا با همين كارهاست كه خود را از تو و ديگر مردم بي‏ نياز مي‏ سازم (تا دست حاجت و تمنا به كسي دراز نكنم) .

من زماني از خدا بيمناك هستم كه هنگام معصيت و نافرماني خدا، مرگم فرا رسد!

محمد بن منكدر مي‏ گويد:

پس از شنيدن اين سخنان، به آن حضرت عرض كردم: خداي رحمتت كند، من‏ مي‏ خواستم شما را موعظه كنم، اما شما مرا راهنمايي كرديد. (1)

حضور سازنده و مؤثر در جامعه

امام باقر (عليه السّلام) با اين كه توجه به استغناي نفس و لزوم تلاش براي كسب معاش داشت و عملا در اين راستا گام مي‏ نهاد، اما هرگز زندگي خود را وقف تأمين معاش نكرده بود، بلكه همت اصلي آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.

اين درست است كه نبايد براي تأمين زندگي، سربار ديگران بود، ولي اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه هدف اصلي و عالي زندگي، دستيابي به رفاه، و ثروت نيست و نبايد در طريق تلاشهاي دنيوي، از ارزشهاي اصيل زندگي غافل بود.

امام باقر (عليه السّلام) در روزگار خود، بزرگترين تأثير علمي و عملي را براي جامعه خويش داشت.

حضور در مجامع علمي و تأسيس جلسات فرهنگي، يكي از بهترين و ارزنده‏ ترين نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زيرا هر گونه تكامل اجتماعي در ابعاد اخلاقي و معنوي و اقتصادي و...منوط به تكامل فكري و فرهنگي است.

براي تبيين نقش حياتي امام باقر (عليه السّلام) در جامعه اسلامي، ياد همين نكته كافي است كه:

جمع عالمان بر اين عقيده اتفاق دارند كه فقيه‏ ترين مردم در آغاز سلسله فقيهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (عليه السّلام) و امام صادق (عليه السّلام) بشمار مي‏ آيند. (2) و سخن حسن بن علي الوشاء (3) كه از معاصران امام رضا (عليه السّلام) مي‏ باشد، خود گواهي روشن بر مدعاي ماست كه مي‏ گويد: نهصد شيخ و بزرگ راوي حديث را در مسجد كوفه مشغول تدريس يافتم كه همگي از امام صادق (عليه السّلام) و امام باقر (عليه السّلام) نقل حديث مي‏ كردند. (4)

محققان بر اين عقيده‏ اند كه امام باقر (عليه السّلام) و امام صادق (عليه السّلام) در حقيقت بنيانگذار دانشگاه اهل بيت هستند كه حدود شش هزار رساله علمي از فارغ التحصيلان آن به ثبت رسيده است  

اصول اربعمائه همان رساله‏ هاي چهار صد گانه‏ اي است كه در ميان محدثان شيعه، به عنوان كتب اصول شناخته مي‏ شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مي‏ آيد، و چه بسا بيشتر محتويات كتب چهارگانه شيعه (كافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) از همين رساله‏ هاي اربعمائه گرفته شده باشد. (5)

 

مرجعيت و پاسخگويي به پرسشهاي مردم

ابو بصير مي‏ گويد: امام باقر (عليه السّلام) در مسجد الحرام نشسته بود و گروه زيادي از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در اين هنگام طاووس يماني به همراه گروهي به من نزديك شد و پرسيد: آن مردم در اطراف چه كسي حلقه زده‏ اند؟

گفتم: محمد بن علي بن الحسين (باقر العلوم عليه السلام) است كه نشسته و مردم دور او گرد آمده‏ اند.

طاووس يماني گفت: من نيز به او كار داشتم. آنگاه پيش رفت، سلام كرد و نشست و گفت: آيا اجازه مي‏ دهيد مطالبي را از شما بپرسم؟

امام باقر (عليه السّلام) فرمود: آري بپرس! (6) طاووس يماني سؤالهايش را مطرح كرد و امام (عليه السّلام) به او پاسخ بايسته را ارائه داد.ابو حمزه ثمالي نيز مي‏ گويد: در مسجد رسول خدا نشسته بودم كه مردي پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستي؟

به او گفتم: مردي از اهل كوفه‏ ام.چه مي‏خواهي و در جستجوي چه هستي؟

مرد گفت: آيا ابو جعفر، محمد بن علي (عليه السّلام) را مي‏ شناسي؟

گفتم: بلي، به آن گرامي چه كار و حاجتي داري؟

گفت: چهل مسأله آماده كرده‏ ام تا از وي سؤال كنم و آن چه حق بود بپذيرم.

ابو حمزه مي‏گويد: از آن مرد پرسيدم، آيا تو فرق بين حق و باطل را مي‏داني؟

مرد گفت: آري...

در اين هنگام امام باقر (عليه السّلام) وارد شد در حالي كه گروهي از اهل خراسان و مردم ديگر در اطراف وي بودند و مسايل حج را از آن حضرت مي‏ پرسيدند.

آن مرد نيز نزديك امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در ميان گذاشت و جواب لازم را دريافت داشت. (7)

اين نمونه‏ ها و موارد ديگر، به روشني مي ‏نماياند كه امام باقر (عليه السّلام) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نيازهاي مختلف آنان رسيدگي مي‏ كرده است.

رسيدگي به محرومان

درباره امام باقر (عليه السّلام) گفته‏ اند: هرگز شنيده نشد كه نيازمندي نيازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفي، مواجه شده باشد

امام باقر (عليه السّلام) همواره توصيه مي‏ كرد كه وقتي نيازمندان به شما رو مي‏ آورند و يا شما مي‏ خواهيد آنان را صدا بزنيد، بهترين نامها و عناوين را درباره آنان به كارگيريد (8) و با عناوين و اوصاف زشت و بي ارزش و با بي احترامي با ايشان برخورد نكنيد) .

امام صادق (عليه السّلام) مي‏ فرمايد: پدرم با اين كه از نظر امكانات مالي، نسبت به ساير خويشاوندان، در سطح پايين تري قرار داشت و مخارج زندگي وي، سنگين تر از بقيه بود، هر جمعه به نيازمندان انفاق مي‏ كرد و مي‏ فرمود: انفاق در روز جمعه، داراي اجري فزونتر است، چنان كه روز جمعه، خود بر ساير روزها برتري دارد. (9)

و نيز اين سخن را هم امام صادق (عليه السّلام) فرموده است:

در يكي از روزها به حضور پدرم رسيدم در حالي كه ميان نيازمندان مدينه، هشت هزار دينار، تقسيم كرده و يازده برده را آزاد ساخته بود. (10)

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دينار و عبد الله بن عبيد مي‏ گويند: ما هرگز به ملاقات امام باقر (عليه السّلام) نرفتيم، مگر اين كه به وسيله هدايا و پوشاك و امكانات مالي، از ما استقبال و پذيرايي كرده، مي‏ فرمود : اينها را از قبل براي شما تدارك ديده بودم. (11)

ظاهرا منظور امام از بيان جمله اخير اين بوده است كه دوستان و ميهمانانش احساس شرم و نگراني نكنند و گمان نبرند كه با دريافت آن هدايا و امكانات، بر زندگي شخصي امام باقر (عليه السّلام) كم و كاستي را تحميل كرده‏ اند.سلمي يكي از خدمتكاران خانه امام باقر (عليه السّلام) است.او مي‏ گويد:

برخي از دوستان و آشنايان امام باقر (عليه السّلام) به ميهماني آن حضرت مي‏ آمدند و از نزد وي بيرون نمي‏ شدند، مگر اين كه بهترين غذاها را تناول كرده و چه بسا گاهي لباس و پول از آن گرامي دريافت مي‏ كردند.

سلمي مي‏ گويد: گاهي من با امام در اين باره سخن مي‏ گفتم كه خرج خانواده شما، خود سنگين است و از نظر در آمد وضع متوسطي داريد (بهتر اين است كه در پذيرايي از دوستان و مهمانان با احتياط بيشتري رفتار كنيد!) اما امام مي‏ فرمود: اي سلمي! نيكي دنيا، رسيدگي به برادران و دوستان و آشنايان است، و گاهي حضرت پانصد و تا هزار درهم هديه مي‏داد . (12)

اسود بن كثير مي‏گويد: تهيدست شدم و دوستانم به من رسيدگي نكردند.نزد امام باقر (عليه السّلام) رفتم و از نيازمندي خود و جفاي برادران شكوه كردم، آن حضرت فرمود:

بد برادري است آن برادري كه به هنگام ثروت و توانمندي، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولي زماني كه تهيدست و نيازمند شدي، از تو ببرد و به سراغت نيايد! سپس امام به خدمتكارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: اين مقدار را خرج كن و هر گاه تمام شد و نياز داشتي باز مرا از حال خود با خبر ساز. (13)

 

شكيبايي و بردباري در روابط اجتماعي

شرط اصلي حضور سازنده و مفيد در جامعه، برخورداري فرد از صبر و شكيبايي است.اين ويژگي به عاليترين شكل آن در زندگي امام باقر (عليه السّلام) مشهود است.

براي نماياندن اين ويژگي ارزشمند در زندگي آن حضرت نقل اين حديث كافي است كه:

مردي غير مسلمان (نصراني) در يكي از روزها با امام باقر (عليه السّلام) روبرو شد.آن مرد به دليلي نامشخص نسبت به آن حضرت، كينه داشت، از اين رو دهان به بدگويي گشود و با تغيير اندكي در اسم امام باقر (عليه السّلام) گفت:

تو بقر (گاو) هستي!

امام بدون اين كه خشمناك شود و عكس العمل شديدي نشان دهد، با آرامش خاصي فرمود: من باقرم

مرد نصراني كه از سخن قبل به مقصود نرسيده بود و احساس مي‏ كرد نتوانسته است امام را به خشم آورد، گفت:

تو فرزند زني آشپز هستي!

امام فرمود: اين حرفه او بوده است (و ننگ و عاري براي او نخواهد بود)

مرد نصراني، پا فراتر نهاد و با گستاخي هر چه تمامتر گفت:

تو فرزند زني سياه چرده و زنگي و...هستي!

امام (عليه السّلام) فرمود: اگر تو راست مي‏ گويي و مادرم آن گونه كه تو توصيف مي‏ كني بوده است، پس از خداوند مي‏ خواهم او را بيامرزد، و اگر ادعاهاي تو دروغ و بي اساس است، از خداوند مي‏ خواهم كه تو را بيامرزد!

در اين لحظه، مرد نصراني كه شاهد حلم و بردباري اعجاب انگيز امام باقر (عليه السّلام) بود و مشاهده كرد كه اين شخصيت اصيل و پر نفوذ، عليرغم پايگاه عظيم اجتماعي و علمي خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مي‏ گيرند و در ميان قريش و بني هاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاي عكس العمل منفي و مقابله به مثل در برابر بد زبانيهاي او، چون كوه صبر و شكيبايي، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مي‏ گويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محكوم وشكست خورده يافت، و بي تأمل از گفته‏ هاي خود معذرت خواهي كرد و اسلام آورد . (14)

ارزش و اهميت اين گونه شكيبايي و بردباري، چه بسا براي بسياري از انسانها، نامفهوم باشد، ولي كساني چون خواجه نصير الدين طوسي كه از يك سو افضل عالمان عصر خويش در علوم عقلي و نقلي شناخته شده، و از سوي ديگر منصب وزارت را در دستگاه حكومت به وي واگذار كرده‏ اند، در اوج موقعيت علمي و اجتماعي، به امام خويش اقتدا كرده و در مقابل بدگويان به صبري شگفت نايل مي‏شود.

 

شخصي به او خطاب مي‏ كند: اي سگ، و اي سگ زاده!

اما او در پاسخ مي‏ گويد، اين سخن تو درست نيست، زيرا سگ بر چهار دست و پا راه مي‏ رود و من چنين نيستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمي‏ انديشد، ولي من چنين نيستم و... (15)

براستي چنين شكيبايي و تحملي را جز در پيروان مكتب اهل بيت نمي ‏توان پيدا كرد.

صميميت و محبت با دوستان

يكي از دوستان امام باقر (عليه السّلام) به نام ابي عبيده مي‏ گويد:

در سفر، رفيق و همراه، امام باقر (عليه السّلام) بودم.در طول سفر هميشه نخست من سوار بر مركب مي‏ شدم و سپس آن حضرت بر مركب خويش سوار مي‏ شد. (و اين نهايت احترام و رعايت حرمت بود)

زماني كه بر مركب مي‏ نشستيم و در كنار يكديگر قرار مي‏ گرفتيم، آن چنان با من گرم مي‏ گرفت و از حالم جويا مي ‏شد كه گويي لحظاتي قبل در كنار هم نبوده‏ ايم ودوستي را پس از روزگار دوري جسته است.

به آن حضرت عرض كردم:

اي فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفيقان به گونه ‏اي رفتار مي‏ كنيد كه از ديگران سراغ ندارم، و براستي اگر ديگران دست كم در اولين برخورد و مواجهه، چنين برخورد خوشي با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدير خواهد بود.

امام باقر (عليه السّلام) فرمود: آيا نمي‏داني كه مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشي دارد؟ مؤمنان هر گاه با يكديگر مصافحه كنند و دست دوستي بفشارند، گناهانشان همانند برگهاي درخت فرو مي‏ريزد و در منظر لطف خدايند تا از يكديگر جدا شوند. (16)

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاي خانواده در اوج رعايت ارزشهاي ديني و الهي، چيزي است كه تنها در مكتب اهل بيت به صحيحترين شكل آن ديده مي‏ شود.كساني كه از مكتب اهل بيت (عليه السّلام) دور مانده‏ اند، چه آنان كه اصولا پايبند به دين نيستند و چه آنان كه دين را از طريق غير اهل بيت دريافت كرده ‏اند، در ايجاد تعادل ميان عواطف و ارزشها گرفتار افراط و تفريط شده ‏اند.

گروهي آنچنان دلبسته به فرزند و زندگي هستند كه همه قوانين و ارزشهاي ديني و اجتماعي را فداي آن مي‏ كنند، و دسته‏ اي آنچنان گرفتار جمود و جهالت شده‏ اند كه گمان كرده‏ اند، توحيد و محبت به خدا مستلزم بي‏ عاطفگي و بي مهري نسبت به غير خداست.اين گروه دوستي و محبت زن و فرزند را عار مي‏ دانند و در مرگ‏ عزيزانشان، حتي از قطره‏اي اشك دريغ دارند، ولي در مكتب امام باقر (عليه السّلام) خبري از اين افراط و تفريطها نيست.

 

گروهي نزد امام باقر (عليه السّلام) شرفياب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند.اتفاقا يكي از فرزندان خردسال امام باقر (عليه السّلام) مريض بود و آنان آثار غم و اندوه فراواني را در آن حضرت مشاهده كردند.امام باقر از مريضي فرزند به گونه‏ اي نگران و ناراحت بود كه آرامش نداشت.آن گروه با مشاهده اين وضع با خود گفتند كه اگر اين كودك طوري بشود (بميرد) ممكن است امام باقر (عليه السّلام) چنان ناراحت و غمگين شود و از خود عكس العملهايي نشان دهد كه ما از ايشان انتظار نداشته باشيم.در همين انديشه بودند كه ناگهان صداي شيون شنيده شد و دانستند كه كودك جان سپرده و اطرافيان بر او مي ‏گريند، اما همچنان از وضع امام باقر (عليه السّلام) بي خبر بودند كه ايشان با صورتي گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده كرده بودند.

ميهمانان گفتند: وقتي كه ما وارد شديم و حال مضطرب شما را ديديم، ما نيز نگران وضع و حال شما شديم!

امام (عليه السّلام) فرمود: ما دوست داريم كه عزيزانمان سالم و بي رنج و درد باشند، ولي زماني كه امر الهي سر رسيد و تقدير خداوندي محقق شد، خواست خداوند را مي‏پذيريم و در برابر مشيت او تسليم و راضي هستيم. (17)

اين بيان، مي‏ نماياند كه برخورداري از روحيه رضا و تسليم به معناي كنار نهادن عواطف و احساسهاي طبيعي نيست، بلكه عواطف در جاي خود بايد ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انساني، روحيه رضا و تسليم در برابر حكم الهي را نيز بايد حفظ كرد.

احترام به حقوق اجتماعي مؤمنان

زراره گويد: امام باقر (عليه السّلام) براي تشييع جنازه مردي از قريش، حضور يافت و من هم با ايشان بودم.در ميان جمعيت تشييع كننده عطاء نيز حضور داشت.

در اين ميان، زني از مصيبت ديدگان فرياد و ناله بر آورد.

عطاء به زن مصيبت زده گفت: يا ساكت مي‏شوي، يا من بازخواهم گشت! و در اين تشييع، شركت نخواهم جست.

اما، آن زن ساكت نشد و به زاري و افغان ادامه داد.و عطاء هم بازگشت و تشييع را ناتمام گذاشت.

من براي امام باقر (عليه السّلام) قضيه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عكس العمل امام بودم) .امام فرمود: به راه ادامه دهيم و جنازه را همچنان تشييع كنيم، زيرا اگر بنا باشد كه به خاطر مشاهده يك عمل اشتباه و سر و صداي بيجاي يك زن، حقي را كنار بگذاريم (و به وظيفه اجتماعي خود نسبت به مؤمني عمل نكنيم) حق مسلماني را ناديده گرفته‏ ايم.

 

زراره گويد: پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و بر آن نماز خوانديم و مراسم تدفين ادامه يافت.در اين ميان، صاحب عزا پيش آمد، از امام باقر (عليه السّلام) سپاسگزاري كرد و به ايشان عرض كرد: شما توان راه رفتن زياد را نداريد، به همين اندازه كه لطف كرده و در تشييع جنازه شركت كرده ‏ايد، متشكريم و اكنون بازگرديد!

زراره مي‏گويد: من به امام گفتم: اكنون كه صاحب عزا به شما رخصت بازگشت داده، بهتر است بازگرديد، زيرا من سؤالي دارم كه مي‏ خواهم از محضرتان استفاده كنم.

امام فرمود: به كار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نيامده‏ ايم تا با اجازه او بازگرديم.تشييع جنازه يك مؤمن، فضل و پاداشي دارد كه ما به خاطر آن آمده ‏ايم.به هر مقدار كه انسان به تشييع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مي‏ گيرد. (18) در اين حديث، درسهاي چندي نهفته است كه از آن جمله به اين موارد مي‏توان اشاره كرد:

الف: لزوم وا ننهادن وظيفه و ترك نكردن حق به خاطر مشاهده باطل از ديگران.

ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعي مؤمنان و ضرورت اجتناب از تنگ نظري.

ج: حرمت مؤمن، حتي پس از مردن.

د: ضرورت انجام همه وظايف حتي وظايف اجتماعي، براي خدا و نه صرفا رضاي خلق.

اهتمام به حقوق مالي مردم

ابو ثمامه گويد: حضور امام باقر (عليه السّلام) رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! من مردي هستم كه مي‏ خواهم در مكه اقامت گزينم، ولي يكي از پيروان مذهب مرجئه (19) از من طلبكار است و من به او مديون مي‏ باشم.نظر شما چيست؟ (آيا بهتر است كه به وطنم بازگردم و بدهكاريم را به آن مرد بپردازم، يا با توجه به اين كه مذهب آن مرد مذهب باطلي است، مي‏ توانم پرداخت بدهي خود را به تأخير انداخته، همچنان در مكه بمانم؟)

امام فرمود: به سوي طلبكار باز گرد و قرضت را ادا كن و مصمم باش به گونه ‏اي زندگي كني كه هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبي از ناحيه ديگر بر عهد تونباشد، زيرا مؤمن هرگز خيانت نمي‏ كند. (20)

رعايت حقوق و نيازهاي روحي همسران

زاهد نمايان و تنگ نظراني كه عبادت و تقوا را در انزوا و كسالت و جمود مي‏ بينند و با ترك شؤون زندگي و رفتارهاي اجتماعي در صدد راهيابي به مقامات معنوي هستند! واقعيات حيات را ناديده گرفته و به جاي پيروي از تماميت وحي، تشخيصهاي نادرستشان را، ملاك حق مي‏ شمرند، تشكيل زندگي خانوادگي را مانع وصول به حق پنداشته و رعايت حقوق و نيازهاي طبيعي و واقعي همسران را در خور دنيا گرايان مي‏ دانند! و در جهت ضديت با فطرت و طبيعت و نظام هستي بر مي‏ خيزند، اما در مكتب اهل بيت (عليه السّلام) و در زندگي امام باقر (عليه السّلام) اثري از اين گونه حركتها نيست، بلكه هر حقيقتي در جاي خود مورد توجه قرار گرفته است.از آن جمله نيازهاي روحي همسران است كه معمولا در نگاه انسانهاي سطحي مورد غفلت و بي مهري قرار مي‏ گيرد، ولي در زندگي امامان (عليهم السّلام) به عنوان يك واقعيت مورد توجه بوده است.

گروهي از مردم به حضور امام باقر (عليه السّلام) رسيدند، در حالي كه امام خضاب (21) كرده بود.

تازه واردان، از علت خضاب كردن آن حضرت، جويا شدند.

امام (عليه السّلام) فرمود: چون زنان از آراستگي شوهر خويش شادمان مي ‏شوند، من براي همسرانم خضاب كرده و خود را آراسته‏ ام. (22)

عدم تحميل ايده‏ هاي خويش بر همسران

ايده‏ هاي انسان بر دو گونه ‏اند:

1 ـ ايده‏ هاي اصولي و غير قابل چشم پوشي، مانند پايبندي به اصول دين و واجبات و محرمات شرعي و نيز رعايت اصول اخلاق انساني و...كه انسان نسبت به چنين ايده ‏هايي نمي‏تواند بي تفاوت باشد، چه در مورد همسر و چه ديگران.

امر به معروف و نهي از منكر شامل چنين زمينه‏ هايي است و همه مردم در قلمرو مكتب وظيفه دارند كه در مرحله نخست، اعضاي خانواده خويش را به اين ارزشها دعوت كرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله بعد همه افراد جامعه را امر به معروف و نهي از منكر نمايند.

 

2 ـ ايده‏ هاي فردي در مورد مسايل مختلفي كه فراتر از حد وظايف ضروري است، مانند رعايت مستحبات و ترك مكروهات، و يا چشم پوشي از مباحات به منظور هدف و آرماني خاص و ارزشمند .

اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام وظايف واجب و ضروري، بسياري از لذتهاي دنيوي را ترك مي‏ كنند و حتي از تجملهاي مجاز و مباح نيز اجتناب مي‏ ورزند.

گاه موقعيت اجتماعي و سني يك فرد، مستلزم رعايت مسايلي است كه رعايت آنها بر ديگران و حتي همسران وي لازم نيست.در چنين مواردي، معمول انسانها سعي مي‏ كنند تا ايده‏ هاي خود و شيوه زندگي خويش را بر ديگران و همسر و فرزندشان تحميل كنند و شرايط و روحيات ايشان را در نظر نگيرند.

در زندگي امام باقر (عليه السّلام) نه تنها چنين نقطه ضعفهايي ديده نمي‏ شود، بلكه خلاف آن قابل مشاهده است.

حسن زيات بصري مي‏گويد: من به همراه يكي از دوستانم به منزل امام باقر (عليه السّلام) رفته، بر او وارد شديم.

 

برخلاف تصور خويش، آن حضرت را در اتاقي مفروش، آراسته و زينت شده يافتيم و بر دوش وي پارچه ‏اي به رنگ گلهاي سرخ مشاهده كرديم.محاسن را قدري كوتاه كرده و بر چشمان سرمه كشيده بود. (بايد توجه داشت كه در آن عصر و محيط سرمه كشيدن مردان رايج بوده است) .

ما مسايل خود را با آن حضرت در ميان گذاشتيم و سؤالهايمان را پرسيديم و ازجا برخاستيم .هنگام خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بياييد.

گفتم بسيار خوب، خواهيم آمد.

چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتيم، ولي اين بار به اتاقي وارد شديم كه در آن، جز يك حصير، هيچ امكاناتي نبود و امام پيراهني خشن بر تن داشت.

در اين هنگام امام به رفيق من رو كرد و فرمود: اي برادر بصري! اتاقي كه ديشب مشاهده كردي و در آنجا نزد من آمدي از همسرم بود كه تازه با او ازدواج كرده‏ ام و در واقع آن اتاق، اتاق او بود و لوازم آن نيز، لوازم و امكاناتي است كه او آورده است.

 

او خودش را براي من آراسته بود و من نيز مي‏ بايست عكس العمل مناسبي داشته باشم و خودم را براي او بيارايم و بي‏ تفاوت نباشم.اميدوارم از آنچه ديشب مشاهده كردي، به قلبت گمان بد راه نداده باشي.

رفيق من در پاسخ امام گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولي اكنون خداوند آن بد گماني را از قلبم زدود و حقيقت را دريافتم. (23)

آنچه از اين حديث استفاده مي‏شود، اين است كه امام از همسرش انتظار ندارد كه چون او بر حصير بنشيند و لباس خشن بر تن كند.

امام با اين كه در قلمرو اعمال فردي خود، از تجمل پرهيز دارد، ولي در زندگي خانوادگي و حتي اجتماعي، عواطف و نيازهاي روحي همسر و نيز شرايط و مقتضيات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمي‏ شمارد و در مواردي لازم ‏هم مي‏ داند.

حكم بن عتيبه مي ‏گويد: بر امام باقر (عليه السّلام) وارد شدم در حالي كه اتاقش آراسته و لباسش رنگين بود، من همچنان به اتاق و لباس آن حضرت خيره شده بودم و نگاه مي كردم.امام كه آثار شگفتي را در من مشاهده كرده بود، فرمود: اي حكم نظرت درباره آنچه مي‏ بيني چيست؟

عرض كردم: درباره عمل شما چگونه مي‏ توانم داوري كنم (شما امام هستيد و جز كار بايسته انجام نمي‏ دهيد)، ولي در محيط ما، جوانان كم سن و سال چنين مي‏ پوشند، نه بزرگسالان!

 

امام فرمود: اي حكم، چه كسي زينتهاي الهي و خدادادي را ممنوع ساخته است! (پوشيدن اين لباس زيبا و شيك، حرمت شرعي ندارد) ولي خوب است بداني كه اين اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج كرده ‏ام و تو مي‏داني كه اتاق ويژه خود من چگونه اتاقي است. (24)

رعايت جمال و زي شرافتمندانه

ائمه (عليه السّلام) به تناسب شرايط زماني و مسؤوليتهاي اجتماعي خود، زندگي مي‏كرده ‏اند.

در حالات علي (عليه السّلام) ديده شده است كه آن حضرت در دوران حكومت و فرمانروايي خويش، كفشهايش را خود وصله مي‏ زد و از ساده‏ ترين و كم بهاترين جامه ‏ها استفاده مي‏ كرد، ولي آن حضرت شيوه زندگي خود را براي همگان تجويز نمي‏ نمود و مي ‏فرمود: من چون حاكم جامعه هستم، وظيفه خاصي دارم و بايد در حد پايين‏ترين طبقات جامعه زندگي كنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس آرامش و رضايت كنند.

اما ساير امامان (عليهم السّلام)، از آنجا كه مسؤوليت حكومت را بر عهده نداشته‏ اند و در شرايط اجتماعي ويژه‏اي زندگي مي‏كرده ‏اند، كه چه بسا استفاده از لباسهاي كم بها و وصله ‏دار موجب تضعيف موقعيت اجتماعي آنان و توهين به شيعه مي‏شد، و بازتاب منفي داشته است، بر اساس وظيفه، آداب صحيح اجتماعي را رعايت كرده، به جمال و زي شرافتمندانه در جامعه اهتمام مي‏ ورزيده ‏اند .

امام باقر (عليه السّلام) حتي در مورد چگونگي اصلاح محاسن خويش به مرد پيرايشگر رهنمود مي‏ دهد. (25) و در انتخاب لباس براي خويش، عزت و شرافت و زي شايسته را در نظر دارد! چنان كه گاه لباس فاخر و تهيه شده از خز مي ‏پوشد. (26) و براي لباس رنگهاي جذاب و پر نشاط انتخاب مي‏ كند. (27)

امام باقر (عليه السّلام) از اين كه در اندام او آثار رخوت و كسالت و پژمردگي ظاهر باشد، متنفر بود.

حكم بن عتيبه مي‏گويد: امام باقر (عليه السّلام) را ديدم كه حنا بر ناخنها نهاده است.

امام به من فرمود: نظرت درباره اين كار چيست؟

عرض كردم: درباره كار شما چه مي‏ توانم بگويم (شما خود آگاهتر هستيد و جز كار بايسته انجام نمي‏ دهيد)، ولي در آداب و رسوم اجتماعي ما، جوانان ناخنهايشان را با حنا مي‏ آرايند !

امام فرمود: اي حكم! وقتي كه انسان تنظيف مي‏ كند و با دارو، موهاي زايد بدن را مي‏ زدايد، دارو بر ناخنها اثر گذاشته و رنگ آن را شبيه ناخن مردگان مي‏ سازد.رنگ آن را با حنا مي ‏توان تغيير داد. (28) اين احاديث در مجموع مي‏ رساند كه امام باقر (عليه السّلام) به چگونگي وضع لباس و زي خويش در جامعه توجه داشته، بي قيدي و بد منظري و بي‏ مبالاتي را نمي‏ پسنديده است.

 

 

 

 

................................................................

پي نوشت :

1.      

 رأيت الباقر (عليه السّلام) و هو متكي‏ء علي غلامين اسودين.فسلمت عليه فرد علي علي بهر و قد تصبب عرقا فقلت: اصلحك الله لوجاءك الموت و انت علي هذه الحال في طلب الدنيا، فخلي الغلامين من يده و تساند و قال: لو جاءني و انا في طاعة من طاعات الله اكف بها نفسي عنك و عن الناس، و انما كنت اخاف الله لو جاءني و انا علي معصية من معاصي الله، فقلت: رحمك الله اردت ان اعظك فوعظتني.ارشاد مفيد 2/159، مناقب 4/201، كشف الغمة 2/330، الفصول المهمة 213، بحار 46/ .287

2.      

 المناقب 2/295، ائمتنا 1/ .351

3.      

حسن بن علي الوشا از شخصيتهاي برجسته اماميه و از اصحاب امام رضا (عليه السّلام) مي‏ باشد كه نجاشي درباره او گفته است «كان من وجوه هذه الطائفة» و «كان عينا من عيون هذه الطائفة» .اعيان الشيعة 5/ .195

4.      

اعيان الشيعة 5/ .194

5.      

سيرة الائمة الاثني عشر 2/ .202