میلاد عبدالعظیم(ع) در شعرآئینی/ از ری همه بر دیده دل نور بگیرید

کد خبر: 64753
وارث: چهارم ربیع الثانی، سالروز میلاد مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) است؛ شخصیتی که زیارت مرقد منوّرش در روایات اهل بیت(ع)، معادل زیارت مضجع نورانی حضرت سیدالشهداء(ع) دانسته شده است.
و اما درباره این عید فرخنده، اشعار متعددی از سوی شاعران آئینی سروده شده است که مرور آنها در این روز، خالی از لطف نیست.

یکی از این شاعران، استاد پیشکسوت شعر آئینی، غلامرضا سازگار متخلص به «میثم» است که در یکی از اشعار خود به مناسبت این میلاد خجسته چنین می‌آورد:

افق فضل و شرف را قمری پیدا شد
یا که در طور ولایت، شجری پیدا شد
باز از بحر ولایت گُهری پیدا شد
نخل سرسبز ولا را ثمری پیدا شد

در سماوات و زمین، جشن عظیم است امشب
عید میلاد کریم ابن کریم است امشب

در ریاض علوی سرو روان این پسر است
نجل مولای کریمان جهان این پسر است
بهترین زاده ابناء جهان این پسر است
فخر دین، قبله دل، کعبه جان، این پسر است

اوست سروی که بُوَد دامن هستی چمنش
صلوات همه بر حُسنِ حَسن در حَسنش

اهل فضل و شرف و علم، زعیمش خوانند
خیل عبّاد همه عبد عظیمش خوانند 
صاحبان کرم و جود کریمش خوانند
آیت رحمت رحمان و رحیمش خوانند

اوست ماهی که بر ابناء زمان می تابد
نورش از ری به همه خلق جهان می تابد

قامتش، سرو و لبش، کوثر و رویش، ماه است
زائر مرقد او زائر ثارالله است

خاص و عامند ز هر سوی رهین کَرَمَش
دل صد قافله سرگرم طواف حرمش

نعمت سایه این دسته گل عترت را
بر شما داده خدا این شرف و رفعت را
اهل ری قدر بدانید چنین نعمت را
فیض همسایگی تربت آن حضرت را

بال جبرئیل زده سایه به بام و درتان
این شما، این حرم زاده پیغمبرتان

یا حجاز است و بُوَد کعبه جاویدانش 
جان من، جان همه خلق جهان قربانش
ری سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ایوانش

دوست دارم که شب و روز ز لطف و کرمش
پر زند مرغ دلم یکسره سوی حرمش

آیه وحی در این خانه کتابت دارد
زیر این قبّه دعا کن که اجابت دارد
زائر او به خدا فیض قرابت دارد
در و دیوار حرم نقش نجابت دارد

ماه صد انجمن اینجاست خدا می داند
آفتاب حسن اینجاست خدا می داند

خاک درگاه تو بر درد دل خسته شفاست
سر به خاک حرمت گر نگذاریم جفاست
ای گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست
کرم و جود تو بر ما به عیان و به خفاست

"ما به این در، نه پی حشمت و جاه آمده ایم
 از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم"

حُسن پیدای حَسن سرّ نهان حسنی
بلکه جانان همه خلق و تو جان حسنی
تو به باغ دل ما سرو روان حسنی
نخل طاها و گل عطرفشان حسنی

ما به خاک حرمت روی نیاز آوردیم
حاجت خویش به درگاه تو باز آوردیم

عصمت فاطمه و عزّت حیدر داری
تو مقام از سخن مدح، فراتر داری
تو عطا و کرم آل پیمبر داری
ز حسین و ز حسن جلوه دیگر داری

جان به قربان تو ای سیّد پاکیزه سرشت
شهرری از تو بهشت است؛ بهشت است؛ بهشت

به تو و عزّت آباء کِرام ات سوگند
به خدا و به رسول و به امامت سوگند
به جلال و به کمال و به مقامت سوگند 
به نماز و به قعودت، به قیامت سوگند

تو که سایه به سر خلق دو عالم فکنی
چه شود گر نگهی جانب "میثم" فکنی.

رحمان نوازنی نیز از شاعرانی است که عرض ادب شاعرانه خود را به محضر حضرت سید الکریم (ع) تقدیم کرده است:

ای اهل نظر، کعبه ی اهل نظر اینجاست
زیرا حرم زاده خیرالبشر اینجاست

خورشید ولایت گهر بحر هدایت
طوبای بهشت علوی را ثمر اینجاست

آیید به شهر ری و خوانید خدا را
زیرا که به حاجات همه خلق در اینجاست

اینجا حرم عبدالعظیم است، عظیم است
بحر عظمت را به حقیقت گهر اینجاست

این تربت فرزند کریم دو جهان است
ارباب کرم را به سر خاک سر اینجاست

با چشم دل خویش در این بقعه ببینید
کافواج ملک تا به فلک، جلوه گر اینجاست

از ری همه بر دیده دل نور بگیرید
زیرا که سپهر نبوی را قمر اینجاست

آید به مشام همه بوی حَسَن از خاک
هان پا به ادب نِه که حَسن را پسر اینجاست

زوّار حریمش همه زوّار حسین اند
بر اهل ولا کرب و بلای دگر اینجاست

اینجا حرم عبدالعظیم است عظیم است
این قبر کریم ابن کریم ابن کریم است

جعفر رسول زاده متخلص به «آشفته» شاعر دیگری است که درباره حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) شعر دارد و شعر خود را با مقایسه خاک ری با خاک کربلا آغاز می‌کند:

خاک ری نالید در پیش خدا
کای حکیم السّر، ولیّ الاولیا

صاحب هستی امیر کائنات
سرّ وحدانیّت ذات و صفات

آفریدی نور و نار و آب و خاک
در دو عالم "لیس معبود سواک"

ای مسبّب از تو پیدا هر سبب
تو توانایی، تو خلّاقی، تو رب

انبیا را امر تو انگیخته
مهرشان با مهر تو آمیخته

برگزیدی از میان آن همه
یک محمّد، یک علی، یک فاطمه

نسلشان شایسته و والا مقام
صاحب رایند و مولا و امام

از تبار آن نبی و آن ولی
خلق کردی یک حسین بن علی

او در ادامه همین شعر، به حسینی مذهب بودن زائران حرم حضرت سید الکریم(ع) اشاره می کند و می سراید:

خاک ری، چون عشق ایمن می شوی
از گل توحید گلشن می شوی

هر نگاهت عالم آرا می شود
هر دلی اینجا مصفّا می شود

از فرشته آید اینجا زمزمه
رحمت حق بر محبّ فاطمه

از تبار مجتبی نسل کرام
بهره مند از صحبت چندین امام

در ولایت نقش بند معرفت
رفعت روح بلند معرفت

اهل بیت و محورش را می شناخت
او امام و رهبرش را می شناخت

نزد مولا در فروع و در اصول
دین خود را عرضه کرد و شد قبول

هجرت او را نشان بندگی ست
آری آری در شهادت زندگی ست

شعر من ای آسمانی حال من
ای سکوت و شور و قیل و قال من

خسته منشین در حریم وصل یار
نشئه ای از جام مشتاقی بیار

گر سفر نزدیک آید یا که دور
می وزد عطر دل انگیز حضور

می رباید دل صفای این حریم
قدسیان را ذکر یا ربّ العظیم

زائران اینجا حسینی مذهب اند
کربلا در کربلا تاب و تب اند

یک توسّل عشق در این بارگاه
می برد دل را به سوی قتلگاه

اشک اینجا گوهر و آئینه است
قیمتی گر هست این گنجینه هست

لطف خوبان کرامت دیدنی ست
این رواق با صفا بوسیدنی ست

اهل ری در خیمه حق ایمن اند
مومنان با دشمن دین دشمن اند

تا خراسان و قم و ری جان ماست
هفت وادی معرفت ایمان است.

و این نیز شعری است از عباس براتی پور که در آن به روایت مشهور «مَن زار عبدالعظیم بری؛ کمن زار الحسین بکربلاء» اشاره شده است:

حریم تو بوی خدا می دهد
شمیم خوش ربّنا می دهد

رواق تو رونق فزای بهشت
ضریح تو دل را جلا می دهد

نسیمی که از کوی تو می وزد
دل عاشقان را صفا می دهد

هر آن کو، که شد زائر کوی تو
دلش بوی مهر و وفا می دهد

حدیثی دل انگیزم آمد به یاد
پیامی که آن مقتدا می دهد

که «مَن زارَ عَبدالعَظیم بِرِِی»
«کمَن زارَ کَرب و بَلا» می‌دهد

تو آن سرو بالابلندی که عشق
به دستت گُل «هَل اَتی» می دهد

تو از نسل پاکان و پاکی تو راست
و حق نور تقوا تو را می دهد

محیط کریمانه‌ات سبز باد
که گنج سعادت به ما می دهد

جگر گوشه سبط پاک رسول
که بوی خوش مجتبی می‌دهد

کلید در گنج عزّت، خدای
که حکمت به دست شما می دهد

سراج منیری و نور امید
نگاهت به عالم، ضیا می دهد

هر آنکس که مِهر تو دارد به دل
کجا دل به راه خطا می دهد.

و در پایان این گفتار هم یادی می کنیم از محمدجواد غفورزاده، متخلص به "شفق" با این شعر؛ شعری که به شاگردی حضرت سید الکریم(ع) در نزد سه امام همام شیعه یعنی امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام اشاره می کند:

خواندند اهل معرفت او را «نگین ری»
با آن که نام و شهرت «عبدالعظیم» داشت

از شهربند رنج و غم، آزاد می شود
هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت

این گلشن «حسن»، این عاشق «حسین»
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت

گلواژه حدیث از آن لعل جان فزا
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت

از محضر سه حجت معصوم فیض برد
یعنی که ره به چشمه فوز عظیم داشت

مثل کبوتران حرم خانه «رضا»
روحی در آستان ولایت مقیم داشت

شاگرد پاک باخته مکتب جواد
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت

از پرتو هدایت هادی اهل بیت
راهی به آستان خدای رحیم داشت

ایمان خویش را به امامش ارایه کرد
با آن که جان روشن و قلب سلیم داشت

با خاندان وحی پل ارتباط بود
با اهل بیت رابطه مستقیم داشت

طور تجلی سه امام همام را
چون درک کرده بود، مقام کلیم داشت

شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد

مرغ سحر که زمزمه «یا کریم» داشت