یک ماه و سه ستاره در دامن حضرت ام البنین(س)/ من میروم به شرطی که کنیز فرزندان حضرت زهرا(س) شوم
وارث:جلسه هفتگی هیئت ریحانه النبی(س) با پیش منبری استاد عرب و سخنرانی حجت الاسلام صراف و مداحی کربلایی محمد حسین پویانفر برگزار شد.
علی جان! با کسی ازدواج کن که هوای بچه های من را داشته باشد
گریه روضه ام البنین(س) برای زین العابدین(ع) بسیار ارزش دارد. حضرت به کسی که پای روضه های ام البنین گریه کرده است می گویند: حق گردن ما دارید.
تا زمانی که حضرت زهرا سلام الله علیها زنده بود، بر امیرالمومنین علیه السلام حرام بود که با زن دیگری ازدواج کنند. زیرا فقط او در عالم خروجی و غایت هم کفو بودن فاطمه سلام الله علیها را پیدا کرده بود. اما حضرت زهرا سلام الله علیها در وصیت نامه خود به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند بعد از من ازدواج کن. حضرت ام البنین(س) به تمام ابعاد وصیت نامه حضرت زهرا(ع) عمل کرده و اهمیت داد. حضرت زهرا(س) فرمودند: علی جان! با کسی ازدواج کن که هوای بچه های من را داشته باشد. بچه های من را عزیز بدارد.
سه روز بعد از شهادت حضرت زهرا(س) تمامی کنیزان رفتند، مقداد می گوید بعد از 4 روز که از شهادت حضرت گذشت؛ برای احوال پرسی به خانه حضرت رفتم، امام حسن(ع) در را باز کردند، به داخل رفتم، دیدم فرزندان کوچک گوشه ای از خانه نشسته اند، هیچ زمانی انقدر دلم برای حضرت نسوخته بود.
لذا می گویند تنها زنی که می توانست شرایط خانه حضرت امیرالمومنین(ع) را به وضع مطلوب برگزداند حضرت ام البنین(س) بود.
همسر حضرت عباس(ع)؛ عروس ایشان؛ نقل میکنند: یک شب سوالی از ام البنین(س) پرسیدم، اینکه حول ازدواج شما با امیرالمومنین(ع) و حول خواستگارهای زیادی که شما داشتید و به همگی جواب رد دادید، خیلی حرف است. اینها درست است؟ حتی معاویه هم از شما خواستگاری کرده بود. چرا به همه جواب رد دادید؟
ایشان فرمودند: من دنبال یک مرد بودم، مرد پیدا نمی کردم، آن قدر نشستم تا خداوند، مرد مردان را روزی من کرد.
عقیل علم انساب داشت، مردم از او میخواستند برایشان نسب شناسی کنند، مخصوصا در امر ازدواج قبایل می آمدند و از او نظر می خواستند. در زمان خودمان هم آیت الله مرعشی نجفی این علم را داشتند، این علم موهبت است و اکتسابی نیست. مانند علم تعبیر خواب می ماند.
امیرالمومنین(ع) به عقیل فرمودند که زنی برای من اختیار کن که بعد از جایگاه و نسب قابل احترام و موحد، آن قبیله از حیث شجاعت و مواسات در اولویت باشد.
عقیل گفت: من دختری از قبیله بنی کلاب پیدا کردم. در واقع درست هم می گفت، بعد از قبیله بنی هاشم، هیچ قبیله ای به شجاعت قبیله بنی کلاب نیست. دایی حضرت ام البنین(س) در تاریخ به نیزه باز مشهور بود. از نظر وراثتی بسیاری از روحیات و شجاعت ایشان در حضرت عباس(ع) وجود دارد.
یک سال بعد از عاشورا از زین العابدین(ع) پرسیدند، در کنار علقمه افرادی بودند که بدون اینکه زخمی بر بدن داشته باشند مرده بودند؛ اینها چطور کشته شدند؟
حضرت فرمود: اینها کسانی هستند که عمو جانم عباس(ع) به آنها نگاه کرد و آن ها قالب تهی کردند و مردند.
امیرالمومنین(ع) به عقیل فرمودند: میخواهم ثمره این ازدواج فرزندی باشد که در شجاعت، در قبیله عرب زبانزد خاص و عام باشد.
سه ستاره و یک ماه در دامان ام البنین(س)
مادر حضرت ام البینین(ع) معبربودند، پدر ایشان نقل می کنند، وقتی به خانه آمدم و خواستم همسر و دخترم را از خواستگاری امیرالمومنین(ع) با خبر کنم، دیدم که دخترم خوابی که شب قبل دیده بود را برای مادرش تعریف می کند و طلب تعبیرخواب میکند، شنیدم که می گفت: مادر دیشب خواب دیدم زیر درختی نشسته ام و رود آب زلالی در زیر پای من در جریان بود و من به آسمان چشم دوخته بودم و فکر میکردم که خداوند چطور این زمین را که انقدر گرد است، معلق در آسمان نگه داشته است. در همین حال ماه از آسمان آمد و در دامن من قرار گرفت، و بعد از آن در دامنم 3 ستاره قرار گرفت، تا همسرم آمد تعبیر خواب را بگوید وارد شدم و گفتم: دخترم این بار تعبیر خوابت نزد من است. و آن اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام از تو خواستگاری کرده و من شک ندارم ثمره این ازدواج چهار فرزند است که یکی از آن ها همچون ماه در آسمان می درخشد و 3 تای دیگر همچون ستاره در تاریخ می درخشند. فیض در خانه ما را زده است، همه فیض عالم علی(ع) است.
همسرم گفت: شرط ضمن عقد برای دختر است اما این ازدواج، ازدواج عادی نیست من به عنوان مادر شرطی برای این ازدواج دارم و آن این که دخترم از روزی که می خواهد برود بداند آدمی نیست که جای فاطمه زهرا(س) در خانه را بگیرد، اگر می رود که با این ازدواج کنیز فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد، برود. این برای من هم افتخار است. چه کسی جز زهرا سلام الله علیها می تواند همسر علی علیه السلام باشد؟ هر کس بعد از او بیاید، به این بهانه افتخار کسب می کند، عزیز می شود.
ام البنین(س) که تا آن لحظه چیزی نگفته بود سرش را بالا آورد هم می خندید وهم اشک میریخت گفت: مادر، به عظمت خداوند قسم وقتی پدرم گفت علی(ع) به خواستگاری ات آمده است، قبل از اینکه تو شرط بگذاری همین بر دل من هم آمده بود، که من میروم ولی به شرطی که کنیز فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها شوم.
اذن دخول حضرت ام البنین(س) ار حضرت زینب(س)
24 رجب سالروز ازدواج امیرالمومنین(ع) و ام البنین(س) است. ام البنین(س) شخصیت عجیبی بود، در سفین غوغا کرد. این خانم خیلی در خانه خدا آبرو دارند، اهل بیت(ع) خیلی ایشان را دوست دارند. نقل شده است که حضرت عباس(ع) میگویند: من اکثر حاجاتی که از من میخواهند را به مادر ام البنین(س) حواله می دهم. نمی دانید مادرم نزد خدا چه ارزشی دارد.
در یک سالی وفات حضرت ام البنین (س) در مدینه بودم، دیدم عده ای از طلبه های ترکیه ای آمدند بر سر مزار خانم و ایشان را نمی شناختند، گفتم: "هذه زوجه العلی بن ابی طالب" و 10 دقیقه ای ازفضائل ایشان صحبت کردم به طوری که طلاب اشک میریختند. سربازی آمد یقه پیرهن من را گرفت و از بقیع به بیرون پرت کرد. در آنجا همه سربازانی که در اطراف مزار ایشان ایستاده بودند را دیدم و شناختم و غروب هم از رفتن من به بقیع ممانعت کردند، هنگام شب به کنار قبر ایشان رفتم تا بتوانم زیارت کنم، دیدم شخصی آمد و بسته ای گندم بر روی قبر ایشان انداخت، دستش را گرفتم و متوجه شدم از همان سربازان صبح است. گفتم : گندم؟ گفت: من همه زندگی ام را از این خانم دارم. من دختر بچه ای فلج در خانه داشتم. خیلی این مسئله من را اذیت می کرد. روزی گروهی بر سر این قبر آمدند و بسیار گریه کردند، بعد از رفتن آن ها بر سر این قبر آمدم و گفتم، معلوم است که تو آبرو داری، اگر میتوانی کاری انجام دهی، دختر مرا شفا بده، من هم تا عمر دارم هر شب برای کبوتران روی قبر تو گندم میریزم و زائرانت را اذیت نمیکنم. اما اگر خوب نشود، زائرانت را اذیت خواهم کرد، به خانه رفتم و دیدم بچه ای که 6 سال فلج بود با پاهای خودش راه میرفت.
روزی که ام البنین(س) میخواست وارد خانه امیرالمومنین(ع) شود، جلوی درایستاده بود و داخل نمی رفت، پدرش، مادرش آمدند و اصرار کردند اما داخل نرفت، امیر المومنین علیه السلام آمدند و علت را جویا شدند، حضرت ام البنین(س) فرمودند: آقای من! بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها، خانم این خانه زینب است، او باید به من اجازه دهد، تا به من اجازه ندهد وارد نمی شوم، این را که گفت دست های گرم خانمی، به طرف او آمد و گفت: ام البنین خوش آمدی، سپس وارد شد.