شعر آیینی/ کنـار صحن اربابم زیارت نامه می خوانم

کد خبر: 8820

وارث:

سرودم از دهان آب ها، غوغایِ توفان را

میان دشت خون، افتادن خورشیدِ عریان را...

چنان ماهی که دور افتاده از دریا، کنار رود

به هم می زد کسی از تشنگی لب های لرزان را

تمام نیزه ها آن روز، سر بر آسمان بودند

سری بر نیزه با آوای خوش می خواند قرآن را

اگر چه حنجری پاره، سری بر نی، لبی خونین

ولی ای کاش هرگز بر تنش سُمّ سُتوران را...

تمامِ واژه ها مقتل شد و شعر از نفس افتاد

میان بیت بیتم، آسمان سر داد باران را

رسیدم کربلا، با سینه ای مجروح و قلبی چاک

برایت نوحه سر دادم، درختان و گیاهان را...

من آقا بی سر و پا ...، زائری دلخسته ام، اما

شفیع آورده ام از کشورم شاه خراسان را

شنیدم تشنه ای، با اشک قدری آب آوردم

که ما ایرانیان حرمت نگه داریم مهمان را!

دلم از کربلا تا شام، بر نِی رفت، با یادت

به همراه تو پیمودم، بیابان در بیابان را

تنی که قطعه قطعه روی دشت افتاد را دیدم

به رویِ خاک جاری دیدم آیاتی خروشان را...!

به پابوسِ تو آمد شعر، آقا گوشه ی چشمی...

نگاهِ تو بهشتی می کند هر نا مسلمان را

کنـار صحن اربابم زیارت نامه می خوانم

و در ذهنم کسی لَبِّیک می گوید سواران را

عزیزی می رسد مادر، گمانم یار کم دارد

مهیا کن برای رفتنِ من آب و قرآن را...

فاطمه سلیمان پور

/د115