یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد ( البته بیشتر ازآن نداشت) شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود.
ناگهان آقايان غرش و نعره شيري را از نزديك شنيدند و در صدد بر آمدند كه چه بكنند. ديدند شير به سوي آن پيرمرد مي رود، گفتند: « إنا لله و إنا إليه راجعون».