نوشتم "انتفاضه"، جان گرفت آهنگِ آزادی
«برای خاک زیتون»
قسم به تین و به زیتون و طور پاک مرا
قسم به حرمت و پاکیزگی خاک مرا
پرندہ وار طوافم به گرد گنبد توست
نکردہ هیچ تفنگ تو بیمناک مرا
منم ز طایفه کربلا و رستاخیز
سرم ببرد اگر دشمنم چه باک مرا
تو تاب، دادہ یی از دست و ما همه شوقیم
که ساخت مهر تو از عشق تابناک مرا
تو از گلوله بگو ، من ز سنگ خواهم گفت
ببین که قدس چسان کردہ دردناک مرا
به فرق چاک علی( ع) آن یتیم پرور حق
ببین به معرکهها فرق چاک چاک مرا
خلیفهها همه با غاصبان یکی شدهاند
سکوت اهل حرم میکند هلاک مرا
چه مستی است که افتاده در سر عشاق
خدا نصیب کند کاش عشق پاک مرا
درود بر تو، که با روز قدس زنده شدی
که «روز قدس» نگه داشت از هلاک مرا
علی کمیل قزلباش از پاکستان
نوشتم خون، نوشتم درد، دردِ صبحِ آزادی
نوشتم غم، غمِ اندوه، اندوه و غمِ شادی
نوشتم یک عروسی، یک عروسِ مانده در آتش
نوشتم کفش های سوخته با پای دامادی
نوشتم یک عروسک در کنارِ کودکِ بیجان
نوشتم بادبادک زیرِ خاکِ ملکِ اجدادی
نوشتم "غزه"، کاغذ قایقِ دریای خونین شد
نوشتم "انتفاضه"، جان گرفت آهنگِ آزادی
منم آن کودکِ ده ساله تیشه بدست اینجا
که با کوهی از آهن میکند تمرین فرهادی
من آن محمود درویشم، منم آن ناظمِ حکمت
که دارد در سرِ خود آرزوی صبحِ آزادی
نگاهِ خسته و پیرم طلوعِ عشق را دیده
شنیده گوشِ سنگینم، صدای خنده و شادی
احمد شهریار
افزودن دیدگاه جدید