اشتباهی از اصحاب که منجر به دستگیری امام کاظم(ع) و شهادت ایشان شد
امام موسی کاظم (علیهالسلام) هفتمین پیشوای شیعیان است. ایشان ۳۵ سال (۱۴۸ ق تا ۱۸۳ ق) امامت شیعیان را برعهده داشت، در این مدت سه بار دستگیر و زندانی شد. آخرین بار در زمان هارونالرشید بود که از آخر شوال ۱۷۹ تا آخر رجب ۱۸۳ به مدت چهار سال به طول انجامید و به شهادت آن حضرت منجر شد. [۱]
توقیف و زندانى شدن امام دلایل بسیاری داشت که در این نوشتار به دنبال بررسی یکی از دلایل تبعید امام کاظم (علیهالسلام) خواهیم بود.
شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امامت و رهبرى که به آنها گفته میشد را مخفى نگاه داشته و اسرار را افشا نکنند، طبیعى است آنگاه که مطالبى درباره امامت موسى بن جعفر(علیهالسّلام) و مفترض الطاعه بودن آن حضرت در جایى مطرح میشد، مشکلاتى را براى امام و نیز براى افراد مطرحکننده، درپى داشت. این مسأله در زمان امام صادق (علیهالسلام) نیز که منصور حساسیت خاصى از خود نشان میداد، مطرح بود.
رعایت اصل تقیه در میان شیعیان سبب میشد تا دشمن تصور کند شیعیان کمترین اقدام سیاسى بر ضد آنها نخواهند داشت و نهایت آنکه امامان خود را تنها به عنوان امام فکرى و معنوى میپذیرند. به همین دلیل خلفا به علویان زیدى مذهب که به طور دائم در پى شورش سیاسى بودند، توصیه میکردند همانند عموزاده خود، یعنى موسى بن جعفر (علیهماالسلام) باشید تا سالم بمانید. [۲]
در حقیقت امامان شیعه با وجود اعتقاد به انحصار امامت و رهبرى در خود و اثبات بطلان نظام حاکم، قیام بر نظام حاکم در آن شرایط را روا نمیدیدند، چرا که موفقیتى براى آن تصور نمیکردند. این روال پذیرفته شده در میان شیعیان امامى بود. در عین حال، گاهى به سبب افشاى همین اعتقاد که امام کاظم (علیهالسّلام)، امام مفترض الطاعه است، گرفتاریهایى براى جامعه شیعه به وجود میآمد.
درباره زندانى شدن امام کاظم (علیهالسّلام)، باید گفت یکى از دلایل زندانى شدن آن حضرت در همین ارتباط بوده است. در کتابهاى روایى شیعه بابى تحت عنوان «باب تحریم اذاعة الحق مع الخوف به؛ حرمت بیان حقّ در صورت وجود ترس» [۳] آمده که حاوى احادیث فراوانى در این زمینه است. این روایات از امامان مختلف به ویژه از امام صادق (علیهالسّلام) میباشد. در رجال کشّى روایتى نسبتاً طولانى از یونس بن عبد الرحمن نقل شده که مىتواند نمونه جالبى براى بحث مورد نظر باشد.
وى میگوید: «یحیى بن خالد برمکى ابتدا نظر مساعدى نسبت به هشام داشت؛ اما وقتى هارون به جهت شنیدن برخى از کلمات هشام بن حکم به او علاقهمند شد، یحیى کوشید تا هارون را علیه او تحریک کند. لذا روزى به هارون گفت: او(هشام) فکر میکند که خداوند امام دیگرى جز تو در روى زمین دارد که اطاعتش واجب است ... و اگر او به قیام امر کند، اطاعت میکند...
پس از آن هارون از یحیى خواست تا مجلسى از متکلّمان برپا سازد و هارون در پشت پرده بنشیند تا آنان در بحث آزاد باشند. مجلس برپا گردید و بحث شروع شد؛ اما به زودى به بن بست رسید. یحیى پرسید: آیا هشام بن حکم را به عنوان حکم قبول دارید؟ گفتند او مریض است وگرنه قبولش دارند، یحیى در پى هشام فرستاد. هشام ابتدا به خاطر پرهیزى که از یحیى داشت نمیخواست در این مجلس حاضر شود. به همین جهت گفت: با خدا عهد کردهام پس از بهبودى به کوفه رفته و به طور کلى از بحث دورى گزیده و به عبادت خدا بپردازم. در نهایت به دنبال اصرار یحیى در مجلس حضور یافت و پس از اطلاع از مسأله مورد اختلاف، بعضى را تأیید و برخى دیگر را محکوم کرد.
در پایان بحث یحیى از هشام خواست تا پیرامون فساد این مطلب که «انتخاب امام، حق مردم است» اظهار نظر کند. هشام با اکراه در این باره سخن گفت. یحیى از سلیمان بن جریر که کمى پیش از آن هشام، قول او را رد کرده بود- خواست که در این باره از هشام نظر خواهى کند. او سؤال خود را درباره امیرالمومنین على (علیهالسلام) شروع کرد و گفت: آیا او را مفترض الطّاعه میداند؟ هشام گفت: آرى. وى گفت: اگر امام بعد از او دستور خروج دهد، خروج میکنى؟ گفت: او چنین دستورى به من نمیدهد ... سخن که به اینجا رسید هشام گفت: اگر تو میخواهى که بگویم، اگر او دستور دهد خروج میکنم، آرى چنین است. هارون که در پس پرده نشسته بود از این سخن برآشفت ... پس از آن بود که دنبال امام کاظم(علیه السّلام) فرستاد و او را به زندان انداخت.
یونس بن عبد الرحمن پس از ذکر این خبر میافزاید: این و مانند این، از دلایل زندانى شدن امام بود. و پس از آن هشام به کوفه رفته و در خانه ابن اشرف دار فانى را وداع گفت.[۴]
در روایت دیگرى آمده: هشام از طرف امام امر به سکوت شده بود، ولى دیرى نپایید که سکوت را شکست و عبدالرحمن بن حجّاج یکى از یاران امام در این باره او را مورد توبیخ قرار داد و گفت: چرا سکوت خود را شکستى... و سپس از قول امام به او گفت: آیا شرکت در خون مسلمانى، تو را خوشحال مىکند؟ هشام گفت: نه، عبدالرحمن گفت: پس چرا شرکت میکنى؟ اگر ساکت شدى که هیچ وگرنه سر امام را به تیغ جلاد خواهى سپرد.
در پایان روایت آمده: فما سکت حتّى کان من امره ما کان (علیهالسلام)؛ هشام سکوت را مراعات نکرد تا این که آنچه نباید بشود اتفاق افتاد.[۵]
در نقل دیگرى آمده که هارون از پشت پرده بحث را زیر نظر گرفته بود و حاضران تصمیم گرفته بودند که جز درباره امامت با هشام سخن نگویند. پس از آن هارون که در پس پرده سخنان هشام را میشنود بر آشفته، میگوید: «با وجود چنین شخصى، حکومت من یک ساعت هم دوام نخواهد آورد. زبان این مرد نافذتر از صد هزار شمشیر است.» هشام احساس خطر کرد و متوارى شد و هارون چون او را نیافت برادران و یاران او را توقیف کرده و به زندان انداخت اما پس از چندى که خبر فوت هشام به او رسید، آنها را آزاد ساخت.[۶]
در نتیجه: در کنار علل و عواملی که برای دستگیری و تبعید موسی بن جعفر(علیهماالسلام) بیان شده، عدم رعایت تقیه توسط برخی از اصحاب ایشان نیز یکی از دلایل مهم این مطلب بوده است. این افراد در مناظرات خود فریب خوردند و به گونهای سخن گفتند که موجب سوء استفاده خلیفهی عباسی قرار گرفت.[۷]
نویسنده: ابوالفضل توسلیزاده
پینوشت
[۱]. ویکی شیعه، امام موسی کاظم علیه السلام.
[۲]. مقاتل الطالبیین، الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین، تحقیق: صقر، سید احمد، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۸ ق، ص ۳۰۳.
[۳]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نورى، حسین بن محمد تقى، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، ۱۴۰۸ ق، چاپ اول، ج ۱۲، ص ۲۸۹.
[۴]. إختیار معرفة الرجال، کشى، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، ۱۴۰۹ ق، چاپ اول، ص ۲۵۶ - ۲۶۲.
[۵]. همان، ص ۲۷۱.
[۶]. کمال الدین و تمام النعمة، ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، اسلامیه، تهران، ۱۳۹۵ ق، چاپ دوم، ج ۲، ص ۳۶۲؛ بحار الانوار همان، ج ۴۸، ص ۱۹۷ - ۲۰۴؛ مسند الامام الکاظم(علیه السلام)، همان، ج ۱، ص ۳۹۹.
[۷]. رسول جعفریان، حیات فکرى و سیاسى ائمه، انصاریان، چ۶، قم، ۱۳۸۱ش، ص۳۹۳.
منبع: فارس
افزودن دیدگاه جدید