شعر / وسط حجره جواد است به سر افتاده

کد خبر: 102397
وارث

باز هم بر دل مظلوم شرر افتاده

باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده

اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید

وسط حجره جواد است به سر افتاده

دست و پا میزند و هادی خود را خواند

جوهر صوت رسایش ز اثر افتاده

آب شد پیکرش از زهر به دادش برسید

به خدا جان امامت به خطر افتاده

هلهله نیست جواب نفس آخر او

به چه جرمی گل زهرا  ز نظر افتاده

حجت حضرت سبحان به تمسخر انگار

گیر بی حرمتی چند نفر افتاده

صاحب عرش الهی ست شده خاک نشین

یاد آشفتگی جدش اگر افتاده...

جگر تشنه او ذکر انا العطشان داشت

از دل حجره به گودال گذر افتاده

این بدن زیر سم اسب نرفته اما

نظرش بر تن مظلوم  دگر افتاده

زیر لب روضه شمشیر و سنان میخواند

یاحسین گوید و با دیدۀ تر افتاده

بعد کشتن چه کند با تن بی جان جواد

بر زبان همه یک تازه خبر افتاده

اهل کوچه خبر از نعش سر بام دهند

چقدر بر بدنش سایه پر افتاده

کربلا روضه اش اما بخدا بر عکس است

چقدر بر بدنش تیغ و تبر افتاده

ریختند از همه سو بر تن صد چاک حسین

گذر فاطمه بر نعش پسر افتاده

خواهرش آمد و با پیکر بی سر میگفت:

بر تنت نیزه شکسته چقدر افتاده

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.