تعظیم قرآن و تکریم اهلبیت(ع) در روز «مباهَلَه»
متن یادداشت مرتضی نجفی قدسی، خادمالقرآن و فعال رسانهای به مناسبت روز مباهله به شرح زیر است:
«فَمَنْ حَاجَكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» (سوره آلعمران، آیه ۶۱)
طليعه طلايينِ روز بيست و چهارم ذىحجه، همان صبحى است كه پيامبر عزيزمان صلى الله عليه وآله، رسولِ مِهر و لبخند، پا به ميدانِ نبرد با بزرگان مسيحيت نهادند... آمدند تا با يكديگر «مباهَلَه» كنند؛ يعنى هر دو طرف دعا كنند و از خداى يكتا بخواهند تا هر كس حق است، دعايش اجابت شود و هركه ناراست و كژانديش و دروغپيشه است، رسوا شود و عذابِ عظيمِ الهى بَر او فرو ريزد.
بىگمان يكى از حوادثِ برجسته تاريخ اسلام كه هشتاد و چند آيه از سوره آل عمران، پيرامون آن نازل شده است، ماجراى «مباهَلَه» است. واقعه شگفتانگيزى كه در اهميت، اگر هم سطح با حماسه پر شُكوه «غدير» نباشد، از آن، كم اهميتتر نيست. زيرا «مباهَلَه» زيربناىِ «غدير» است و پيش از جريان غدير، خداى سبحان در قرآن، به روشنى، وجود مباركِ اميرمؤمنان «على بن ابيطالب عليه السلام» را به منزله «نَفْس و خودِ» پيامبر ياد كرده است، و اين عطيه الهى و فضيلت عظمى را به آن حضرت اختصاص داده است. «پس هر كه در اين باره [كه عيسى پسر خدا نيست] پس از علم و دانشى كه به تو رسيده [باز] با تو محاجه و ستيزه كند، بگو: بياييد؛ ما پسرانمان و شما هم پسرانتان، و ما زنانمان و شما هم زنانتان، و ما جانهايمان و شما هم جانهايتان را بياوريد، سپس مباهَلَه كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
پيامبر اسلام پس از فتح مكه، در شوالِ سال نُهم هجرت، به فرمان خداوند، دستور تنظيمِ نامهاى براى دعوتِ نجرانىها به اسلام را صادر فرمودند. مخاطب پيامبر عالمانِ بزرگى بودند كه يك حكومت دينى مسيحى را اداره مىكردند. اُسقف [= كشيش] اعظم با مطالعه نامه، تصميم به مشورت مىگيرد. پس از تبادل نظر، مجلسِ بسيار بزرگى در كليساى اعظم برپا شد. ابتدا اُسقف اعظم، نامه پيامبر را براى مردم قرائت كرد تا نظرات خود را اعلام كنند. يكى از علماى بزرگ مسيحى به نام «حارثه» تحقيق درباره حقانيت پيامبر را مطرح نمود. اُسقف اعظم فرمان داد تا فرازهايى از صحيفه آدم، صحيفه ابراهيم، صحيفه شيث عليهماالسلام، تورات و اِنجيل كه درآنها ذكر محمد و آلِ محمد عليهماالسلام به صراحت آمده بود، براى جمعيتِ حاضر در كليسا خوانده شود. با قرائت صُحُف و كُتبِ انبياى پيشين، بر همه روشن شد كه به تصريحِ آن متون، پيامبر از نسل ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام است، و نسلِ وى، از دخترِ اوست. و آن كه خاتَم پيامبران است نامش «محمد» و نام ديگر او «احمد» است. دين او جهانى است و اختصاصى به فرزندانِ اسماعيل ندارد؛ و آنكه منجى بشريت است، و جهان را پُر از «عدالت» مى كند، آخرين فرزند و دوازدهمين جانشين از نسلِ اوست.
پس از قرائتِ اين متون، شُبهافكنان و مُنكِران مغلوب شدند ولى باز هم تسليم نشدند. آنگاه به سرپرستى اُسقف اعظم به مدينه آمدند تا از نزديكْ پيامبرِ خاتم را ببينند و رفتار و گفتار او را با اوصافى كه در كتابهايشان يافته بودند، بسنجند. اما تا سه روز، نَه رسول خدا درباره موضوع اصلى با آنان سخن فرمود و نَه آنان با رسول خدا گفت وگويى كردند. در روز سوم، رسول خدا ايشان را به اسلام دعوت كرد. اما آنها ضمن اعتراف به تطبيق خصوصياتِ آن حضرت با ويژگىهاىِ مذكور در اِنجيل، به بهانه «انكارِ الوهيت عيسى» از پذيرش دينِ اسلام خوددارى كردند. پيامبر در اين باره با آنان مناظره فرمود. اما منكِران باز هم بَراهينِ روشنِ آن حضرت را نپذيرفتند و پيشنهاد مباهَلَه را مطرح ساختند.
در اين هنگامه، خداى متعال، «آيه مباهَلَه» را بر پيامبر فرو فرستاد. رسول خدا نيز آنچه را كه بر او نازل شده بود، بر آنان قرائت كرد و فرمود: «خداوند به من فرمان داده است كه اگر بر سخن خود پاى فشرديد، درخواستتان را اجابت كنم و با شما مباهَلَه نمايم». دو تَن از مسيحيان نجران كه بيش از همه به حقيقت واقف بودند و از مباهَلَه وحشت داشتند، به همراهانِ خود گفتند: «اگر با اصحاب و قوم خود به مباهَلَه با ما آمد، با او مباهَلَه مىكنيم، زيرا اين دليل است كه او پيامبر نيست. اما اگر فقط با اهلبيتش به مباهَلَه بيايد با او مباهَلَه نمىكنيم؛ چرا كه او اهلبيتش را در معرضِ خطر قرار نمىدهد، مگر آنكه از راستگو بودنِ خود مطمئن باشد». اين سخن، مورد تأييد اُسقف اعظم قرار گرفت.
خداى متعال، آرايشِ سپاه اسلام را در برابر صفآرايى مِهتران مسيحيان نَجران، خود به عهده گرفت. لذا آيه مباهَلَه، دستورالعمل پيامبر قرار مىگيرد و بايد «پسران» و «زنان» و «نفْسِ» خود را به دلالتِ آيه «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ » به آوردگاهِ سِترگِ مباهَلَه، همراه خود بياورد. با طلوعِ آفتابِ روزِ سه شنبه ۲۴ ذىالحجة سال نُهم هجرى، مطابق با سال ۶۳۱ ميلادى، پيامبر به سوى محل مباهَلَه، درحالىكه اميرمؤمنان عليه السلام به منزله «نفْسِ پيامبر» دوشادوش و دست در دست راستِ پيامبر و امام حسن عليه السلام در سَمت چپ پيامبر و امام حسين عليه السلام در آغوش پيامبر، و همه گِرداگِرد شمعِ بىمانند جمعِ آفرينش؛ ريحانه ملكوت، حضرت فاطمه زهرا عليه السلام حركت كردند تا به همآوردى با بزرگان نصارا، آمينگوىِ دعاىِ محمد مصطفى باشند.
کرامت ائمه(ع)
پنج تَن اطهار عليهماالسلام در هالهاى از نور، آرام آرام پيش مىآمدند. هستى، چنان غَرقِ تماشايِشان بود كه انگار خداوند، بهشت را به معرضِ تماشا گذاشته است. پنج تن اصحاب كِسا عليهماالسلام به محل تعيين شده رسيدند و زير عبا ايستادند. پيامبر، دستِ راست خود را به سوى آسمان گرفت. سپس انگشتان را از هم باز كرد و در همان حال فرمود: «خدايا، اينان اهلبيت من و خاصانِ من هستند. هرگونه بدى را از ايشان دور كن و آنان را پاك گردان. خدايا، اين على منظور از «نفسى» است؛ و او نزد من همتاىِ نفْسِ من است. خدايا، اين فاطمه منظور از «نسائى» است و او افضلِ زنانِ جهان است. خدايا، اين حَسن و حُسين دو فرزند و نوه من هستند. من با هر كس كه با اينان جنگ كند، روى جنگ دارم و با هر كس كه با اينان دوست باشد، دوستم».
هنوز مباهَلَه انجام نشده است، اما آثارِ غضبِ الهى ظاهر گشته و عذاب درحال نازل شدن مىباشد. دو نفر از سران مسیحیان نزد پيامبر آمدند و پرسيدند: اى ابوالقاسم، به وسيله چه كسانى با ما مباهَلَه مىكنى؟ حضرت فرمودند: «به وسيله بهترين مردم روى زمين و عزيزترين آنها نزد خداوند عزوجل». سپس پيامبر به على و فاطمه و حسن و حسين عليهماالسلام اشاره كرده و فرمود: «به وسيله اينان». دگربار فرمودند: «آيا لحظاتى پيش اين مطلب را به شما خبر ندادم؟ بلى، قسم به آنكه مرا به حق مبعوث كرده، دستور داده شدهام به وسيله اينان با شما مباهَلَه كنم. اينان هستند پسران و زنان و نفسِ ما».
از اين رو، به دستورِ اُسقف اعظم، تصميمِ قطعى نجرانيان بر تَركِ مباهَلَه و قبولِ ماليات (= جزيه) بين خودشان تصويب شد...
هنگامى كه پيامبر و اهلبيت عليهماالسلام با همراهى مردم از جايگاه مباهَلَه به مسجد رسيدند، جناب جبرئيل نازل شد و اين پيام آسمانى را عرضه داشت: «يا محمد، پروردگار عزوجل به تو سلام مىرساند و مىگويد:... اى احمد، به عزت و جلالم سوگند، اگر تو با كسانى از اهلبيتت كه در زير كِساء بودند با همه اهلِ آسمان و زمين و مخلوقات، مباهَلَه مىكردى، آسمان تكه تكه مىشد و كوهها قطعه قطعه مى گشت و زمين از هم گسيخته مىشد و هرگز آرام نمىگرفت مگر آنكه من اراده مىكردم».
پيامبر با شنيدن اين پيامِ الهى، به سجده درآمد و چهره بر خاك ساييد. سپس دستانش را بلند كرد و در آن حال، سه بار فرمودند: «شُكر خدايى را كه نعمت مىدهد». سپس فرمود: «لعنت ابدى خدا تا روز قيامت بر كسانى كه بر شما اهلبيت ظلم كنند، و در اجرى كه خداوند بر آنان واجب كرده نسبت به من كوتاهى كنند».
روزِ فرخنده «مباهَلَه»، قبل از هر چيز، با احياى نبوت و ولايت، پُر شُكوهترين و شگفتانگيزترين جلوه از حقيقتِ جاودانى و جهانىِ اسلام، يعنى «نبوت و خاتميتِ نبوى» و «ولايت و امامتِ عَلَوى» است. در روز مباهَلَه، از يكسو، حقانيتِ اسلام بر ديگرِ اديان و عقايدِ تاريخ ثابت شد، و از ديگر سو؛ كادرِ رهبرىِ اين عقيدتِ انسانى تا پايان روزگار تعيين شد.
آيه مباهَلَه، عالىترين مدرك براى حقانيتِ امامت و خلافتِ بلافصل على عليه السلام بعد از شهادت جانسوز رسول اكرم است، و نيز واضحترين دليل بر فضيلت اميرمؤمنان «على بن ابى طالب عليه السلام» است. زيرا خداوند به پيامبر دستور مىدهد كه نفْسِ خود را براى مباهَلَه دعوت كن. بديهى است كه مراد از نفْسِ پيامبر، شخصى غير از خود آن حضرت است، و او على عليه السلام در همه فضايل و كمالات، غير از نبوت همرتبه پيامبر و مساوى با ايشان است. امام هشتم، حضرت رضا عليه السلام آيه مباهَلَه را از جهتِ دلالت بر امامتِ اميرمؤمنان عليه السلام بهترين و روشنترين آيه در قرآن دانستهاند و با استناد به اين آيه و عملِ رسول خدا پس از نزول آن، ثابت مىكنند كه اميرمؤمنان عليه السلام؛ «نفْسِ پيامبر» و با «فضيلتترين خلقِ خدا» پس از پيامبر است.
مباهله؛ گواهی بر افضلیت علی(ع)
اميرمؤمنان على عليه السلام، در شوراى شش نفرهاى كه خلیفه دوم براى انتخاب خليفه پس از خود ترتيب داده بود، براى يادآورى حق و حقانيتِ خود به حاضران، به ماجراىِ نزولِ آيه شريفه مباهَلَه اشاره كردند و خطاب به اعضاى شورا فرمودند: «آيا احدى هست كه در اين فضيلت با من شريك باشد؟» همه اعضاى شورا اعتراف كردند كه اين آيه در شأن حضرتش نازل شده است. ماجراى شكوهمند مباهَلَه از چند جهت، بر افضليتِ اهلبيت عليهماالسلام دلالت دارد.
نخست آنكه: به فرمان الهى، دعوتِ پيامبر از اميرِ مؤمنان، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى و حضرت سيدالشهداء امام حسين درود خدا بر آنان باد، بيانگر اين حقيقت است كه آن بزرگواران، محبوبترينِ افراد نزد رسول خدا بودند، و روشن است كه محبوبترين فرد نزد پيامبر، با فضيلتترين افرادِ امت پيامبر نيز خواهد بود.
دوم: دعوت رسول خدا از اهلبيت عليهماالسلام براى مباهَلَه با دشمنانِ دين، نشان از رفعت و عظمتِ جايگاه و جلالت ايشان نزد خدا دارد. زيرا پيامبر از ميان بانوان و خويشاوندان خود، تنها اميرِ مؤمنان عليه السلام، حضرت فاطمه عليه السلام، امام حسن مجتبى عليه السلام، و امام حسين عليه السلام را برگزيده و اَحدى از بنى هاشم و خويشاوندان و همسرانِ خود را در اين امر با آن بزرگواران شريك نساخته، تا چه رسد به اصحاب و ساير مسلمانان!
سوم: يكى ديگر از وجوهِ دلالتِ واقعه مباهَلَه بر افضليتِ اهلبيت عليهماالسلام يارىِ دين خدا به دست ايشان است.
زمانى كه رسولِ خدا با اهلبيت خويش براى مباهَلَه خارج شدند، به ايشان فرمودند: «هرگاه من نفرين كردم، شما آمين بگوييد». اين جريان به خوبى نقشِ اهلبيت عليهماالسلام را هم در ثبوتِ نبوت و راستىِ گفتارِ رسول خدا روشن مىكند، و هم بيانگر آن است كه اگر دشمنانِ دين خدا، با ايشان وارد مباهَلَه مىشدند، خداوند به واسطه اهلبيت عليهماالسلام دشمنانِ شريعت و دينِ خود را خوار و نابود مىكرد. بديهى است كسى كه چنين جايگاهى در مباهله انبيا عليهماالسلام داشته باشد، به يقين؛ برتر و با فضيلتتر از كسانى است كه از اين جايگاه برخوردار نيستند. از اين رو، آيه مباهَلَه بر افضليت اميرِمؤمنان در ميان امت دلالت دارد و بنا بر اتفاقِ همه مسلمانان، كسى سزاوار و شايسته امامت است كه با فضيلتتر باشد و اين حقيقتى است كه حتى اشخاص متعصبى چون ابن تيميه بدان اقرار و اذعان دارند.
بىترديد هيچكس به اندازه پيامبر گرامىِ اسلام عليهماالسلام نگران آينده مسلمانان نبوده است. آن حضرت كسى است كه رنج مسلمانان برايش بسى سخت و در هدايتِ آنان بسيار حريص و نسبت به مؤمنانْ دلسوز و مهربان است. از همين رو، همه مسلمانان باور دارند كه رسول خدا در پايان عمر، دو يادگارِ ماندگار و رهايىبخشِ امتِ اسلام از گمراهى را كه هرگز از يكديگر جدا نمىشوند به جاى نهاد. همه میدانند كه آن حضرت رمزِ ماندگارى اسلام و رشد و بالندگى مسلمانان، و رهايى از گمراهى و پراكندگى و نابسامانىِ آنان را تنها در دو چيز مىداند:
۱. چنگ زدن به ريسمانى استوار، بركشيده از آسمان تا زمين، يعنى «قرآن».
۲. پناه بردن به كَهف حَصين و دِژ استوارِ دين، يعنى «اهلبيت عليهماالسلام».
اينگونه است كه بزرگداشت و نكوداشتِ مباهَلَه، نماد و نِمود روشنى است از تعظيمِ قرآن و تكريمِ اهلبيت عليهماالسلام.
اينك وظيفه هر مسلمانِ آگاهى است كه با گراميداشت و بزرگداشتِ اين روز عزيز و مهم، هر چند قدمى كوچك، در راه اعتلاى عزت و عظمت و حقانيت اسلام و اهلبيت عليهماالسلام بردارد.
باشد كه جاودانگى اين پيروزى بزرگ را با ظهور و برپايى حكومتِ شكوهمندِ عُصاره خلقت، موعودِ موجود، حضرت بقيهالله الاعظم، امام زمان عَجلَالله تَعالى فَرَجَهُ الشريف، شاهد و ناظر باشيم.
***
ماجراى مباهَلَه در كتابهاىِ پُرشمارى از منابع شیعه و اهلسنت رقم خورده است. برخى از آنها عبارتند از:
بحارالانوار؛ ج ۲۱، صص ۲۸۰ ۳۵۴. اقبال الاعمال؛ صص ۳۱۰ ۳۴۸. الارشاد فى معرفة حججالله على العباد؛ شيخ مفيد، ج۱، ص۱۶۹، دارالمفيد.
الكشاف؛ زمخشرى، ج ۱، ص ۲۸۳. تفسير الرازى؛ فخررازى، ج۴، ص۲۴۰.
صحيح مسلم؛ مسلم النيشابورى، ج۱۲، ص۱۲۹، ح۴۴۲۰.
فتح البارى؛ (شرح صحيح البخارى)، ابن حجر عسقلانى، ج۷، ص۷۴.
الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۱، ص۱۹۴.
الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهيتمي، ص۱۵۶.
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۳۲.
منبع: ایکنا
افزودن دیدگاه جدید