متن روضه های شب اول محرم سال 98
*حاج محمدرضا غلامرضازاده:
لحظه لحظه عمرِ خود را خرج حضرت میکنم
جز حرم جایی روم احساس غربت میکنم
حاجتِ خود را اگر یک شب بگیرم میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
گریه ی در روضه اش یعنی همان خیرالعمل
اشک میریزم برایِ او عبادت میکنم
راه او یعنی همان إنا هدیناه السبیل
بچه هایم را بدین گونه هدایت میکنم
حوله ی احرام من شالِ عزایِ روضه هاست
حاجی کربُبَلایم قصد قربت میکنم
دور شش گوشه ش ذکر تلبیه سر میدهم
من خدا را زیر آن قبه زیارت میکنم
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست
تا نفس دارم درِ این خانه خدمت میکنم
استخوانی پیش پایم هم بیندازد بس است
من به یک لقمه از این سفره قناعت میکنم
حب مولایم برای من ملاک دوستی ست
من فقط با دوستدارانش رفاقت میکنم
هم خودم هم بچه هایم هم پدر هم مادرم
هرچه دارم را فقط خرج ولایت میکنم
من به امید اجابت روز و شب با سوز دل
در قنوتِ خود تمنای شهادت میکنم
آمدم امشب بخوانم از شهید کربلا
روضه خوانش هستمُ ذکر مصیبت میکنم
با سلام گریه دار “یالثارات الحسین”
هرشب از مهدی زهرا کسبِ رخصت میکنم
زینبُ کربُبَلا مرثیه ای مکشوفه است
به خود آقا قسم دارم رعایت میکنم
روضه هایش میبرد دل را به سوی کربلا
بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا
ــــــــــــــــــ
بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا ..
کربلا یا کربلا …
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغلِ قبر شهید کربلا
کربلا یا کربلا …
*حاج حسن خلج:
السلام علیک یا مولاناالمظلوم یااباعبدالله
حسین ..
سلام ما به محرم ، به حال خستۀ زینب
به بینهایتِ داغ ِ ، دلِ شکستۀ زینب
از راه رسیدی ،مهمان ابیعبدالله هستی ،مهمان همین که از راه میرسه باید عرض سلام کنه ..
سلام ما به محرم ، به مشک پارۀ عباس
سلام ما به محرم ، به قد و قامت اکبر
به آن گلوی خشکیده ، مؤذنِ زیر نیزه و خنجر
سلام ما به محرم ، به گاهوارۀ اصغر
برای جداشدن یک تار مو از سر غلامان و کنیزان این خانواده جا داره اولین و آخرین از غصه دق کنند ، چه برسه به این حرفا ..
سلام ما به محرم ، به گاهوارۀ اصغر
به اشک خجلت شاه و گلوی پارۀ اصغر
یه حسینی بگو حس کن حرم نزدیکته …
یه حسینی بگو حس کن پشت خیمه گاه هستیم …
یه جوری شب اول اسم داداششُ صدا کن بذار دل زینب محکم بشه ..
شب عاشورا گذاشتن و رفتن
تو یه جوری داد بزن بگو بی بی جان ، من اومدم ..
حسین …. فدای این ناله ها ..
حسین جانم ، حسین جانم
حسین جانم جانم جانم ..
سلام ما به محرم ، به اضطراب سکینه
سربسته عرض میکنم ، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل …
شما انتخاب شدههای خوده آقایید ، حتما یه حساب کتابی داری با ابیعبدالله که الان توی این مجلس نشستی ، حتما یه فهمی از آقاتون دارید که الان اینجایید … جان ابی عبدالله منو مجبور نکنید از همین شب اول حرفای سخت سخت بزنم …
سلام ما به محرم ، به اضطراب سکینه
به آن ملیکه که رویش ، ندیده چشم مدینه
سربسته میگم … اون خانومی که آفتاب روشو ندیده بود ، اون خانومی که ماهتاب روشو ندیده بود ، یه ده یازده روز دیگه …
ستارگان حرم را به ریسمان بستند …
این زمزمه ، این ناله ، خنک کن قلب حضرت زهرارو با ناله هات …
حسین ….
خودت برای خودت روضه بخون ، زبون بگیر ، مگه تو داغدار نیستی …
حسین …
سلام ما به محرم ، به عاشقیِ زهیرش
هر کدوم یه جور حرف زدن … الله اکبر از این زهیر … یه جمله طلایی گفته … اگه اولین و آخرین عاشق این عالم بتونه همچین جمله ای به معشوقش بگه …
عرض کرد آقاجان ، اگر هزار بار کشته بشم ، دوباره زنده بشم ، دوباره میام دور سرت میگردم حسین جان …
اینو همتون شنیدید ، جمله بعدی رو نشنیدید
بشنو ، برای خودت یادگاری نگه دار
عرض کرد آقای من
اگر هرچی بود توی این عالم بود و بس
اگه دنیای آخرتی نبود ، قبر و قیامتی نبود ، بهشت و جهنمی نبود هم بازم من هزار بار دور تو میگشتم … بازم دورت میگشتم و فدات میشدم آقا …
حسین جان
زهیر رو چه خوب تربیت کردی آقاجان
زهیر نمونه بود گذاشتی آقا جان
این شب اول محرمی ، یه نگاه به دلهای ما بکن آقاجان …
سلام ما به محرم ، به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حرّ و عروج ختم بخیرش
سلام ما به محرم ، به مسلم و به حبیبش
قربون رفیقات برم حسین جانم … قربون پیرمردات برم حسین جانم ، قربون جوونات برم حسین جانم ، قربون اونایی که قربون تو شدن برم حسین جانم ، قربون این آقایی برم که خیلی دوستش دارم … کی ؟!
سلام ما به محرم ، به مسلم و به حبیبش
به عاشقیِ جوْن و به بوی عطر عجیبش
توی کوچه پس کوچه های کوفه یکّه و تنها مونده ، چپ و راستو نگاه میکنه ،
آی نوکرای ابی عبدالله ، گریه کنان امام حسین ، والله سر سوزنی غصه خودشو نداشت ، هی میگفت عجب کاری کردم نوشتم بیای …
کوچه به کوچه میروم و گریه میکنم
از دست بیوفاییِ این قوم بیوفا
گفتم بیا به کوفه ، پشیمان شدم حسین
کوفه میا امام غریبِ قریب ها
اینجا همه به فکر خرید لوازمند
اجناسشان شده سپر و نیزه و کمان
خیلی خستهات نکنم شب اولی …
دیدم به دست حرمله تیر سه شعبه را
کز دیدنش سراسر جانم شراره شد
اینا آماده هستن تا شما بیای مهمون نوازی کنند
دیدی وقتی یکی خبردار میشه از یه قضایایی، پیشقراول ، دیده بان وقتی جلوتر میره خبردار میشه زود اطلاع میده
آقا داری میای مواظب باش فلان جا کمین هست ،فلان جا لطمه میزنن ، اینا رسمشون اینه شروع میکنه همه موارد رو گفتن ، زودتر اطلاع میده.. آقا اینا رسمشونه مهموناشون رو سنگبارون میکنن، مخصوصا به بچه یتیما رحم نمیکنند ..
حسین ..
*حنیف طاهری:
أَلسَّلامُ عَلَیْک یا اباعبدالله
یَا رَحْمَهِ اللهِ الْوَاسِعَه و یا باب الْنِّجاه الاُمّه
یا مظلوم ، یا غریب و یا عطشان ، یا اباعبدالله ..
وقف اشک است زندگانی من
ای که از کودکی شدی غم من
آه در قبر من به من برگرد
ای شب اول محرم من ..
*الحمد الله دیدمت شب اول محرم .. ولی کشتی منو تا برسی .. بیچارم کردی .. خیلی ها الان زیر خاکنُ هلالِ ماه محرمُ ندیدن ..*
وقف اشک است زندگانی من
ای که از کودکی شدی غم من
آه در قبر من به من برگرد
ای شب اول محرم من ..
چون نهالی که اشک پایش ریخت
در عزایت شدم سترگ حسین
السلام ای حقیقتِ محزون
السلام ای غم بزرگ حسین
این زبانی که برده نام تو را
پاسخِ «من امام» خواهد گفت
صورتی که شده است خیس از اشک
عاقبت بینِ قبر خواهد خفت
یاد کرده ام ز عاشقانی که
حسرت روضه هات را دارند
پدرانی که این محرم را
زیر سنگ لحد عزادارند
*مرگ از محبت تو خلاصم نمیکند ..
خیلی نعمتِ بزرگیِ ها ، راحت نشستیُ میگی حسین .. اگه پدر و مادرت در قید حیات اند دستُ پاشونو ببوس که تو رو عاشق ابی عبدالله بزرگ کردن ..
فردا روز اولِ ماه محرمه ، اگه پدر و مادر از دست دادی برو کنار قبرشون صورتتُ رو قبرشون بزار بگو ممنون شماییم مارو با حسین آشنا کردی ..*
یاد کردم ز عاشقانی که
حسرتِ روضه هات را دارند
پدرانی که این محرم را
زیر سنگ لحد عزادارند
مادرانی که مانده از آنان
چادری مشکی و گل لبخند
قد نداد عمرشان که این دهه هم
قیمۀ نذری تو را بپزند
مادرانی که چادر آنها
خیمه هایِ تو را به پا کردند
یاد کردم از آن النگو که
مادران خرجِ روضه ها کردند
*اینا برای اونایی که رفتن و روحشون حتما شاد میشه ، یادشون کردی دیگه ،
گفتی صلی الله علیک یا اباعبدالله به نیابتشون فرستادی ، برای همه محبین امیر المومنین به همشون میرسه ،
نور وارد قبرشون میشه ، سر سفرشون نور امام حسین میفرستی .. حالا من که زنده ام محرم و دیدم ..*
حتم دارم که میخورم حسرت
هرچه خود را برات کم زده ام
آه سنگ لحد بگو به حسین
سنگ او را به سینه ام زده ام
زندگانی عزیز بود و شریف
تا زمانی که زیر پرچم بود
دوست دارم که خوب گریه کنم
شاید این آخرین محرم بود
بغض ، گلومُ میگیره
اشک ، میشینه رو گونم
مثلِ روضۀ سقا ، بی قراره بارونم
ای غم عزیز من ، هم غمی و هم شادی
گریه کردمُ دیدم ، آبرو به من دادی
حرارتِ عشقِ تو ، تو قلب من میمونه
غم تو هم دردِ من ، غم تو هم درمونه
صدات کردم .. نگام کردی ..
میدونم که ، صدام کردی ..
به این پرچم دخیل بستم
به دستِ تو رسید دستم
صدات کردم .. نگام کردی ..
میدونم که ، صدام کردی ..
ای ستارۀ روشن ، تو شبایِ تاریکم
از همه اگه دورم ، با غم تو نزدیکم
داغ ماتمت بازم ، دم میگیره تو سینم
هرکجایِ این دنیا ، اسمی از تو میبینم
به هرطرف رو کردم ، بجز تو خورشیدی نیست
به غیر دستایِ تو ، به هیچکی امیدی نیست
صدات کردم .. نگام کردی ..
میدونم که ، صدام کردی ..
چه رسمیه نمیدونم شب اول محرم باید روضۀ مسلم بن عقیل خوانده بشه .. هم باب الحوائجِ ، هم اول شهید مکتب ابی عبدالله و قیام کربلاست ..
اولین شهیدِ .. شب اولم باید بریم در خونه ش برایِ او گریه کنیم. تو اوج غربتم شهید شده ، هیچکسی کنارش نبود ..
اصحابِ امام حسین که میرفتن میدان ظهیر میرفت ، مسلم بن عوسجه میرفت ، حبیب میرفت هم اصحاب هم از بنی هاشم بودن ..
یه شباهتش به امام حسین این بوده ، او هم مثل ابی عبدالله تک و تنها بود .. تو اوج غربت کشته شد ..
بالا گرفت بر منِ دل خون چو کارها
*مسلم وقتی اینهمه زخم برداشت ، تشنگی ، اللهم ان العطش قد بلغ منی
فرمودۀ حضرت مسلمِ .. عطش تابُ توانشو برد ، اما حریفِ مسلم نمیشدن .. یک تنه جلوی همه ایست خدعه کردن ، امان دادن به مسلم بن عقیل حالا ببین چی داره میگه :*
بالا گرفت بر من دل خون چو کارها
صیاد من شده اند تمام شکارها
بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینۀ کارزارها
بی مهر و موم نامه به هم قرض می دهند
نان قرض میدهند به هم خانه دارها
مهمان ، متاعِ رایج بازار کوفه است
کسب حلال نیست در این رشوه خوارها
مسلم برایِ زینب تو گریه میکند
پیشانی ام شکست در این کوفه ، بارها
*زن و بچه رو داری میاری .. دست زینبُ گرفتی داری میاری .. بچه هارو داری میاری .. دستم می شکست نامه نمینوشتم بیای ..*
از دور از گلوی تو میبوسم ای عزیز
گر وا کنند ره به لبم نیزه دارها
*چندتا دندون تو عالم اسلام شکسته مهم ترینش دندان پیغمبر بود که شکستند یکی هم دندان مسلمه و دندان سیدالشهدا ، دندون مسلمم شکست حالا داره اونو میگه:*
تأدیب چوب کوفه مرا بی ادب نکرد
دندان شکست و سست نشد نام یارها
از دخترم چو دختر خود ناز را بخر
بگذار تا اسیر رود در دیارها
یه جمله هم روضه بگم ، درسته شب اول روضه مسلمُ میخونیم ، اما اوجِ روضه باید دوباره بری گریز به ابی عبدالله بزنی ..
آقا تو غریبی جان دادی ، کسی کنارت نبود و جان دادیُ نفس آخرُ کشیدی ولی دیگه موقع جان دادنت زن و بچه ت کنارت نبودن نگاه کنن ..
اما ذوالجناح زن و بچه رو آورد بالایِ بلندی .. دارن نگاه میکنن ..
حقشو ادا کن با گریه هات ، دو سه خط و التماسِ دعا ..*
ظاهراً جدِ اطهرش بود
پدرش بود ، مادرش هم بود
وقتی افتاد رویِ گونۀ راست
بین مَقتل برادرش هم بود
بی کس و بی پناه از نزدیک
سنگ میخوردُ خواهرش هم بود
حسین .. حسین .. اشاره کرد زینب برگرد خیمه .. شب اولِ .. رفتی دلِ گودال .. این اوج غربتِ زینبه که زینب فرموده باشه : مگه نمیبینی حسینُ دارن میکشن ..
اَیُقتَلُ اَبُوعبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ .. ایستادی داری نگاه میکنی حسینُ میکشن ..
ابی عبدالله صدای زینبُ شنید به یه نیزه تکیه داد ، نشست اشاره کرد که زینبم برگرد خیمه .. ولی نمیدونم به خیمه رسیده بود زینب یا نه ..
یه وقت دید زمین داره میلرزه .. هوا تیره و تار شده .. دویید خدمت زین العابدین .. عزیز برادرم چه خبر حالم بهم ریخته ..
فرمود عمه جان پرده خیمه رو کنار بزن .. ببین سر ابی عبدالله رویِ نیزه.. دستتُ شب اول برسون به پرِ عزایِ امام زمانت ..
*سید محمد جوادی:
نه آب بودُ نه آتش ، نه خاک بودُ نه باد
معلم ازلی حسین یادم داد ..
*شب اول محرمِ ، دیگه منتظر نباش خواننده بهت بگه بگو حسین .. اگر با گوشِ جان گوش کنی الان مادرش زهرا میگه حسین .. همه عوالم دارن میگن حسین .. بابا برایِ تسلایِ دل فاطمه هم شده آروم نباش بگو حسین …
یارالی آقام .. آقام .. آقام ..
بگو ممنونم ارباب سیاهی و پرچم های عزاتُ دیدم .. خیلیا بودن جاشون خالیِ ..پیرغلاما و شهدامون فیض ببرن ..*
اگر که خاکِ درِ آستانِ او نشوم
تنم غبارِ هوا و سرم رود بر باد
لبی که از تو نگوید زِ هم نگردد باز
دلی که بر تو نسوزد خوراکِ آتش باد
*هر چقدر میتونی بگو حسین .. شب اولِ .. اگرچه هممونم بگیم حسین یک حسین گفتن فاطمه نمیشه ..
هی میگه غریبِ مادر حسین حسین .. جوان، میبینی اشک داری قدر چشمتُ بدون .. حیف این چشم جای دیگه خرج بشه .. به چشمات بگو برای حسین بارونی شو .. این شبا تا میتونید برا آقاتون بلند گریه کنید .. چون تو کربلا تو گودال بهش بلند خندیدن .. ماها که نبودیم کمکش کنیم حالا براش بلند ناله بزنیم .. حسین جان …*
هنوز شیر ننوشیده ، دیده نگشوده
به بزم روضهی تو گریه را گرفتم یاد
*یعنی هنوز اسم خودمم بلد نبودم ، مادرم میگفت بگو حسین .. (یادته کوچیک بودی) می گفت پسرم ان شاءالله بزرگ شدی خوب نوکری برای امام حسین شی .. اگه بابات نیست براش امشب تو گریه کن .. اگر مادر نداری گریه کن .. انقده محرما بیاد منو تو زیرِ خاکا خوابیده باشیم .. میگمُ رد میشم :*
چگونه بر لب دریات تشنه لب کشتن
زیاد باد به دوزخ عذابِ آلِ زیاد …
*حسین .. شاید بعضیاتون بگید چه اصراری داری شبِ اول محرمِ بزار یاد کنم خدا رحمت مرحوم نادعلی کربلایی رو .. قدیمیا اینجوری عشق بازی میکردن با ارباب .. هی اصرار میکرد میگفت زبون بگیرید برا حسین .. پدرِ سه شهید بود این مرد بزرگ خودش میگفت یه شب تو عالم رویا بی بی دو عالم حضرت زهرا رو دیدم .خانم جان تو روضه هایِ حسینت میای؟! فرمود میام ، شرکت میکنم .. کدوم قسمتِ روضه رو خانم بیشتر دوست دارید؟! میگه بی بی فرمود اونجایی که سرهاتون رو کج میکنید صداتونُ تو هم میندازید
همه تون با هم میگید حسین …*
حسین …..
برایِ غربت مسلم همین بس
یه زن تنها پناهِ من شد اینجا
دیگه آب از سر مسلم گذشته
خداحافظ عزیزِ قلبِ زهرا ..
چی میاد اینجا به سرت
پیشِ چشایِ مادرت
غارت میشه پیرُهنت
اسیری میره دخترت ..
*اگه میای دیگه رقیه رو نیار .. اینا دستاشون سنگینِ حسین .. اگه میای دیگه شیرخواره رو نیار .. حرمله سه شعبه هارو آماده کرده حسین .. بازار آهنگرا شلوغه ..*
میا کوفه که زینب خار گردد
اسیر کوچه و بازار گردد
میا کوفه که اکبر نوجوان ست
علیِ اصغرت شیرین زبان ست
صدام میارزه زانوهام میلرزه
چشام از غصهی چشم تو دریاست
میاد روزی که بین چندتا نامرد
سر پیراهن و عمامه دعواست ..
جسم تو زیر دست و پا
کنجِ تنور میره سرت
با دست بسته عاقبت
تنها میمونه خواهرت
*حسین جان .. هی رقیه میگه بابا کی میرسیم مهمونی … بابا اینهمه نامه نوشتن ، گفتن باغ هامون پر از میوه ست ، نهرهامون پر از آبِ .. چرا هرکسی مارو میبینه از ما فاصله میگیره ؟!..
گفت حسین :*
حاضرم غربت ببینم بیشتر ، اما تو نه
دربه در باشم در این کوه و کمر ، اما تو نه
حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین میرود
در تنور خانه باشم تا سحر ، اما تو نه
حاضرم وقتی که در بازار کوفه غلغله است
داغ ناموسی ببینم بر جگر، اما تو نه
حاضرم صد اسب از روی تن من رد شوند
پیکرم در خاک باشد بی سپر ، اما تو نه
*آوردنش بالا دارالعماره .. همه صورتش خون آلوده .. لب و دندان پرِ خونِ .. اما تو آب خواستی آوردن برات ، قسمت نشد بنوشی .. نه دخترات دیدن ، نه پسرات دیدن .. دلا بسوزه برای اون آقایی که تو گودال .. وقتی ذوالجناح اومد دم خیمه .. هشتاد و چهار زن و بچه از خیمه بیرون ریختن .. زیارت ناحیهی مقدسه میگه این زن و بچه پشت ذوالجناح راه افتادن .. درست لحظه ای رسیدن که شمر روی سینه نشسته …*
آنقدر محو جمال احدیت بودی
که در آوردن پیراهن تو آسان شد
نعل تازه به سم اسب زدن کار که بود
که سراپای تو با سطح زمین یکسان شد
آنقَدَر زیور و خلخال ربودند ز ما
که به بازارِ طلا نرخ طلا ارزان شد
* سید مهدی میرداماد:
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً
*شب اول ماه محرمِ ،الان وقتشه دست به سینه بذاری؛
هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله ..*
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
ای اهلِ آسمان و زمین غم شروع شد
شبِ اول محرم دور هم جمع شدیم ، شروع شد دوباره محرم .. همین الان اگه سجدۀ شکر به جا بیاریم
(کیا پارسال بودن الان زیر خاکن؟! کیا دلشون می خواست باشن یه محرم دیگه یک ماه عزای دیگه)
الحمدلله که هستیم یه محرم دیگه دور هم ..*
ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد
ماه عزای عالم و آدم شروع شد
حور و ملک ، پری و بشر زار میزنند
هنگامۀ مصیبت اعظم شروع شد
*نه مصیبتی که مثل مصیبت های دیگه س . مُصیبَهً ما اَعْظَمَه وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها ..*
بازین چه شورش است که بر سینه میزنم
بازین چه نوحه ای ست که اشکم شروع شد
*الحمدلله بازم یه محرم دیگه ، بازم قطره های اشک ، بازم حال روضه ،
شب اول بود و از چه روضه ای شروع میشه مجلس ما ؛ الحمدلله بازم اول محرم با روضهی مادر ..
همین که برا مادرش اول گریه کنی یعنی راهُ بهت نشون دادن یعنی مَحرمی .. یعنی نگاهت کردن ..*
نوحوا علی الحسین امام زمان گریست
اشک و عزای فاطمه نم نم شروع شد
*فقط کافیه یه بار مادرش بزنه به سینه بگه بُنَیَّ .. ها دیدی؟دیدی با یه بُنَیَّ چجوری گر میگیره آدم؟
بُنَیَّ بُنَیَّ … از همون مدینه هی میگفت بُنَیَّ ..
امشب روضمون هم مدینه داره هم کربلا .. آخ بمیرم برات مادر .. بین در و دیوار صدا زد بُنَیَّ،
تو کوچه های مدینه صدا زد بُنَیَّ، دم جون دادت صدازد بُنَیَّ، هنوز به دنیا نیومده میگفت بُنَیَّ،
هیچکس تو عالم مثل مادرش براش گریه نکرده .. اگه من و تو صد سال محرم بیایم و بریم برابر یه دقیقه گریه های مادرش نیست ..
مادرشم نوحه میخوند هی میزد به سینه ش ..*
نوحوا علی الحسین امام زمان گریست
اشک و عزای فاطمه نم نم شروع شد
*همه رو خوندم که برسم به این یه بیت که منو وصل کنه به مدینه این حرف مالِ امشب به بعده : *
از عرش بویِ پیراهن خونی حسین
آورده جبرئیل محرم شروع شد
*همۀ حرفا همۀ روضه ها سر این پیرُهنِ کامل الزیارات میگه امام صادق فرمود روز اول محرم ،
ملائکه میرن این پیراهنُ از امام زمان میگیرن با احترام میبرن بر ساقِ عرش ، این پیراهن میشه پرچم عزای خدا ..
یعنی همه بدونن محرم شروع شد .. حی علی العزا توی عرش خدا بلند میشه با یه پیرهن ..
امشب اجازه بدید میخوام روضۀ پیرهن بخونم یک سال و یک شب اول محرم شاید پیش بیاد
این پیراهن چی بود که اینهمه سالِ هنوز این پیراهن پرچم عزاست چند تا پرده برات بگم
تا به روضۀ جناب مسلم هم برسیم اما از مدینه شروع میکنم شعر بمونه
.
پردۀ اول این پیراهن اینه صدا زد اسما بگو زینبم بیاد ، همه از حجره برن بیرون ..
زینب نشست ، یه دختر سه چهار ساله هی نگاه میکنه مادر چیکار داره !
صدا زد اون بقچه رو بیار دخترم .. بقچه رو باز کرد ؛ سه تا کفن در آورد ..
کفن اولُ داد این مالِ منه میدی بابات علی منو کفن کنه .. مات نگاه میکرد زینب ،
چی میگه مادر؟ کفن دومُ داد این مالِ بابات علیِ یه شب داداش حسنت این کفنُ از تو طلب میکنه ..
کفن سومُ داد اینم مالِ برادرت مجتبی ست .. الله اکبر تو روخدا دقت کن ، یه نگاه کرد دید بقچه دیگه کفن نداره ..
(من میگم خوشحال شد) شاید تو دلش گفت خب خدا رو شکر من زودتر از حسین میمیرم ..
من داغ حسین به دلم نمیمونه .. من نیستم ببینم حسینمُ کفن میکنن ..
صدا زد بگید اون پیراهنُ بیارن پیراهنُ داد به زینب ..
دخترم این پیراهن دست بافت خودمه یه روزی میاد حسینتُ میخوان ازت جدا کنن ..
یه جایی میاد به اسم کربلا …
بریم پردۀ دوم ببرمت از مدینه کربلا .. پردۀ دوم کجاست!
صدا زد خواهرم زینبم بیار پیراهن مادرمُ .. مَقتَل میگه تا ابی عبدالله گفت پیراهنُ بیار زینب فَسَقَطَ عَلى وَجهِ ..
(هنوز عاشورا نیومده هنوز گودالی ندیده) تا گفت پیراهنُ بیار ، خانم از هوش رفت ..
فهمید دیگه اینجا خونهی آخرِ .. پیراهنُ گرفت بوسید .. سادات ببخشن ، یه کاری کرده ابی عبدالله شاید عاشورا نشه بگیم الان نفس داریم ..
جلو چشای خواهر دیدن پیراهنُ داره با خنجری پاره پاره میکنه ..
داداش چرا دست بافت مادرمُ پاره میکنی؟ (چی گفت به خواهر..)
خواهرم من اینارو میشناسم .. اینا به این پیراهنم رحم ندارن .. نمیخوام این پیراهنُ از تنم در بیارن .. حسین ..
پردهی سومُ بگم معطلت نکنم ، دیگه رفتم سراغ اصلِ مطلب . پردۀ سوم کجاست .. زینب اومد تو گودال شمشیرهارو کنار زد .. دنبال پیراهن میگرده .. (یه چیزی بخونیم باهم)
گلی گم کرده ام میجویم او را ..
به هر گل میرسم می بویم او را
گلِ من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهنِ کهنه به تن داشت
هرچی گشت دید اثری از پیراهن نیست .. خدایا چه کنه زینب .. یه مرتبه از حلقوم بریده میگه اُخَیَّ الی …
ای حسین .. ده شب میخوای ناله بزنی جانم باریک الله ..
حالا ببرمت کوفه ، یه بدنُ بخوان بشناسن یا از سر میشناسن یا از پیراهن میشناسن ..
وقتی بدن مسلمُ از بالای دارالعماره انداختن .. بدن بی سر رو خاک کوفه ..
طوعه اومد بدنُ از پیراهن شناخت .. آخ بمیرم برات حسین جان ،
(هی دارم با خودم کلنجار میرم گریز روضه مُ بگم یا نه ..)
الحمدلله مسلم پیراهن داشت به بدن .. پیراهنُ از تنش در نیاوردن .. آخ کربلا ..
کاشکی فقط پیراهنُ در میاوردن ، نانجیب اومد تو گودال دید هرکی یه چیزی برده دستش خالی مونده ..
یه نگاه کرد به انگشتر حضرت ..
برادر جان سلیمانِ زمانی ..
ای حسین .. جانم شب اولِ صداتو رها کن برسه کربلا ..
وقتی خبر شهادت مسلمُ دادن ، حضرت دختر جناب مسلمُ بغل کرد ، مَحرم بود ،
همسر مسلم بن عقیل خواهر ابی عبدالله ست (باریک الله که از من جلوتر بعضیا رفتن ..)
اونایی که دختر دارن میدونن ، اگه یه دختر دیگه رو جلو دخترات بغل کنی دخترا حساس میشن ..
وقتی دختر مسلمُ نوازش میکرد رقیه هی نگاه میکرد .. چیشده؟! لذا لحظۀ آخر ..
نشست تو بغل باباش ، بابا یادته دختر مسلمُ بغل کردی؟.. میخوای منو به کی بسپاری بابا ؟!..
کی بعد از تو منو بغل میکنه؟!.. بغلش نکردن ..
داد بزن شب اول یه جمله به جای اینکه بغلش کنن ریختن رو سرش فَاجْتَمَعَ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى جَرُّوها عَنْهُ ..
بازم بگو حسین …
منبع:باب الحرم
افزودن دیدگاه جدید