محکمترین و مختصرترین دلیل وجود خدا چیست/ آفتاب آمد دلیل آفتاب
در صفحه اینستاگرام حسین الهیقمشهای، پستی با موضوع اثبات وجود خداوند منتشر شده است که در ادامه متن آن را میخوانید؛
«خدای بلندی و پستی تویی، همه نیستند آنچه هستی تویی». برخی معتقدند سخن فردوسی، فصلالخطاب همه بحثها است و من هم میخواهم یکی از مهمترین بحثهایی که در طول تاریخ بر زبان و دل مردم جاری بوده را مطرح کنم که گاهی به شوخی و به طنز گفتهاند خدایا اگر هستی، روح من را اگر هست نجات بده. چون خیلیها روح را هم قبول ندارند. این مسئله یک ارتباط تنگاتنگی با همه ارزشها دارد. یعنی اگر به این سؤال پاسخ درستی داده نشود، بقیه ارزشها از اعتبار میافتد. داستایفسکی گفته است اگر معتقدید که خدایی در میان نیست، هر ارزشی از اعتبار میافتد و هر کار دلتان بخواهد، میتوانید بکنید.
کتابهای بسیاری نوشته شده است، هم از طرف اولیای دینی و هم فلاسفه. البته کتب اولیای دینی پشتوانه علمی و فلسفی ندارد، بلکه پشتوانه اعتقادی دارد، اما همیشه کسانی بودهاند که با برهان و دلیل سروکار داشتهاند و به میدان آمدند. کاپلستون، فیلسوف مسیحی اخیرا با برتراند راسل در این مورد که خدایی هست یا نیست گفتوگویی کرده و یک کتاب دیگری هم به نام اثبات وجود خدا که این را یک آمریکایی نوشته و احمد آرام ترجمه کرده است. چهل نفر از عالمان جهان در مورد این مسئله بحث کرده و هرکدام برهانی آوردهاند.
برهان اسد و اخصر در اثبات وجود خدا
برهانها نیز انواع و اقسامی دارد و یکی از آنها را انتخاب کردهام که فارابی به آن برهان «اسد و اخصر»، یعنی محکمترین و کوتاهترین گفته است که برهانی وجودی است. یعنی به جای اینکه بیاییم و یگ نگاهی به عالم بکنیم و بگوییم عالم ممکنالوجود است و هر ممکنالوجودی باید واجبالوجود داشه باشد، اینجا بحث را با وجود خدا شروع میکند. ادیان این بحث را فطری دانستهاند و گفتهاند، فطرت کافی است که وجود و وحدانیت و جاودانگی او را قبول کنیم. این برهان را فارابی مطرح کرده و دکارت نیز آن را به صورت ریاضی مطرح کرده است.
به خاطر دارم که وقتی کلاس پنجم دبیرستان بودم و حدودا ۱۶ سالم بود، در دبیرستان مروی مشهور شده بودم که میگفتند پسری پیدا شده به نام قمشهای که خدا را از راه ریاضی ثابت میکند. دور من جمع میشدند و من هم چیزهایی مینوشتم.
وجود و ماهیت دو مفهوم مهم در برهان اسد و اخصر
لذا این برهانی که مطرح میکنم، کوتاه و محکم است. دو کانسپت و مفهوم در عالم هست که مهمترین مفاهیم هستند. یعنی فراگیرترین مفاهیم هستند و بقیه مفاهیم را در بر میگیرد. یکی عبارت از مفهوم چیستی است که در مورد همه چیز اعم از خدا، آسمان، خورشید و ... وجود دارد. اینکه فلانچیز چیست را همه میدانیم به چه معنا است. بچهها از وقتی زبان باز میکنند، میگویند فلانچیز چیست.
دومین مفهوم مهم هم مفهوم وجود است که میگویند وجود دارد یا ندارد، هست یا نیست. مثلا بچه مفهوم مادر را میداند، اما نمیداند در خانه هست یا نیست. میپرسد و وقتی گفتند هست، یک چیزی میفهمد و وقتی گفتند نیست یک چیزی ادراک میکند. بودن را حس میکند. بنابراین اگر این دو مفهوم را بحث کنیم و روی وجود و ماهیت بحث کنیم، یک درکی از وجود داریم که بیواسطه است. یعنی احتیاجی نیست که چراغ را با ریاضیات درک کرد و معنای وجود را همه میفهمند و در فطرت انسان نهاده شده است. دوم اینکه بودن را وقتی فهمیدیم، میفهمیم که بودن از عدم نمیآید. بودن از بودن میآید و پشتوانه هستی خود هستی است. از عدم چیزی به وجود نمیآید. «عدم موجود گردد این محال است، وجود از روی هستی لایزال است».
لذا میفهمیم که وجود از عدم نمیآید و علت دارد و علتش نیز از جنس خودش یعنی وجود است. نمیشود چیز عدمی موجب پیدایش وجودی شده باشد. دیگر اینکه دومی هم ندارد. وقتی معنای وجود را ادراک کردید، تردیدی نمیکنید که یکی بیشتر نیست. حکما میگویند که «صرف الشئ لا یتکرر»، وجود باعث تکرار نمیشود. این وجود از وجود هم به عدم نمیرود. مبدا پیدایش خودش است و به عدم هم نمیرود. لذا معنای وجود را که فهمیدیم، ایمان میآوریم که هست. وجود یک حقیقت ثابت لایزال است که همه کائنات را نیز در برمیگیرد و به این میگوییم خدا. ما یک چیزی را نگذاشتهایم که بگوییم روی عرش نشسته است. عرش وجود، یعنی تمام عالم هستی را حاضر بدانیم و هرجا رو کنیم آنجا هست. بنابراین میتوان به وجود از راه وجود ایمان آوریم. «آفتاب آمد دلیل آفتاب، گر دلیلت باید از وی رو متاب»، خود آفتاب دلیل بر آفتاب است. بنابراین نیازی به اثبات مسئلهای برای خداوند نیست.
منبع: ایکنا
افزودن دیدگاه جدید