حمیدرضا برقعی؛ و محمد خود او بود و نفهمید کسی

کد خبر: 104042
آغاز ماه ربیع الاول، یادآور مبدأ تاریخ هجری و واقعه لیله‌المبیت است
وارث

شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد

شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب

در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها

مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر

تا خود صبح خطر دور و برش می‌ رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می ‌رقصید

مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده

گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی

در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
از هم چاره علی بود نه آن دیگرها

دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند

بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد

بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن

عنکبوت آیه ‌ای از معجزه بر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت

از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر!؟
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟

یازده قرن به دل سوخته ‌ام می ‌دانی
مُهر وحدت به لبم دوخته ‌ام می ‌دانی 

باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید
من زبان بسته ‌ام و خواجه سخن می‌گوید

من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم

طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.