حجتالاسلام محمد فرضی پوریان؛ تنها فضایل اخلاقی برای سعادتمندی کافی نیست!
برخی از مردم بر این باورند و میگویند: خوب زندگی کن، اگر خدایان عادل باشند، پس میزان دینداری شما برایشان اهمیت ندارد، آنها شما را بر مبنای فضیلتهایتان قضاوت میکنند، اگر هم ظالماند پس شما نباید آنها را بپرستید. شبههکننده با این سخن میخواهد به مخاطبان خود القا کند دین، شریعت و دستوراتی که ادیان آوردهاند مهم نیست، مهم این است که شما بر اساس اخلاق و فضایل انسانی رفتار کنید، همچنین اصلاً مهم نیست که شما اعتقادی به خدا، قرآن و عترت و روز قیامت داشته باشید یا نه، زیرا اگر خداوند متعال عادل باشد، همان فضایل شما برای قضاوت او کافی است و اگر ظالم باشد که اصلا صلاحیت خدا بودن را ندارد.
این سخن در عین اینکه ظاهری زیبا و دلنشین دارد، به هیچ وجه عاقلانه و صحیح نیست، و در پاسخ به آن چند نکته بیان میشود:
نکته اول: فضایل اخلاقی و درونی انسان بدون شک در مقام اجرا به پشتوانهای قوی و محکم نیاز دارند تا انسان در شرایط سخت نیز به آن پایبند باشد، معمولاً در شرایطی که عادی است و ضرری برای انسان ندارد و سود و منافع او تأمین میشود، همه اصول اخلاقی را رعایت میکنند، اما زمانیکه منافع و لذات انسان در خطر باشد و آدمی سر دوراهی قرار گیرد که کدام را انتخاب کند، غالب انسانها منافع شخصی خود را ترجیح میدهند و کمتر انسانی است که به اخلاق بیندیشد و منافع خود را فدای اصول اخلاقی کند.
چون کسی که اعتقادی به خدا و جهان آخرت ندارد، همه آمال و آرزوی خود را در این دنیا و لذات آن میبیند، چنین شخصی بسیار طبیعی است که لذات و منافع دنیایی خود را بر هر کاری ترجیح دهد. او چرا باید خود را فدای دیگران کند؟ چرا منافع خود را فدای منافع دیگران کند؟ به همین خاطر است که میبینیم اعمال غیر اخلاقی و جرم و جنایت در بین کسانی که اعتقادی به خداوند و روز قیامت ندارند و یا بسیار کمرنگ است، بسیار بیشتر از افراد مؤمن است.
سایتهای غربی حتی در تحقیقی میدانی اعلام کردهاند که آمار جرم، جنایت، خشونت و تجاوز جنسی و ... در بین آتئیستهای(بیخدایان) اروپا و آمریکا بسیار بیشتر از مذهبیها است.[1] به همین خاطر است که میگوییم اصول اخلاقی در مقام اجرا نیاز به پشتوانهای قوی و محکم دارد، مثلاً عقل میگوید صداقت و راستگویی خوب است، اما زمانی که با راستگویی سود انسان از بین برود، کمتر کسی پیدا میشود که صداقت داشته باشد، مگر عامل مهمتری جلوی دروغ گفتن را بگیرد و آن عامل میتواند دین و مذهب و خدا باشد.
نکته دوم: انکار خداوند متعال به عنوان خالق انسان و هستیبخش او بزرگترین عمل غیر اخلاقی است که مستحق عذاب و مذمت است. فرض کنید شخصی کریم و بزرگوار شما را به مهمانی بزرگی دعوت کرده و همهچیز را برای استراحت و آرامش و لذت شما فراهم کرده است، مسکن مناسب، تفریح مناسب، غذای مناسب و دیگر لذات مادی، شما نیز چندین روز بدون هیچ هزینهای از آنها استفاده میکنید، اما در زمان خروج از منزل، با بیادبی و بیاحترامی تمام میگویید صاحب خانهای وجود ندارد، اینها از خود من است، صاحب خانه کیست و... آیا این کار بزرگترین بیاخلاقی نیست، آیا نباید از کسی که این همه نعمت در اختیار ما قرار داده تشکر کنیم و او را صاحب نعمت بنامیم؟
بنابراین انکار خداوند تبارک تعالی به عنوان خالق هستی و روز قیامت، خود بزرگترین گناه و بیاخلاقی است، چون مخالف عقل و فطرت آدمی است، هر عقل سلیمی حکم میکند این زیباییها و این نظم موجود در عالم و این خلقت متحیر کننده بدون شک خالقی هوشمند و عالم و آگاه دارد.
نکته سوم: انسان آمده است که رشد و کمال بیابد، نیامده که فقط زندگی کند و لذت ببرد، دنیا برای آزمایش و رشد و تعالی اختیاری انسان است، این رشد و تعالی هم فقط و فقط در سایه بندگی خداوند متعال و انجام دستورات او میسر است، انسان با عبادت و ارتباط معنوی با او بزرگ میشود و رشد مییابد؛ گناه، روح و روان را خراب کرده و از خدا دور میکند، از این رو با دوری از گناهان و تزکیه نفس، میتوان به خدا نزدیک شد و روح خود را بزرگ کرد و از خطرات محافظت کرد.[2]
نکته چهارم: عقل حکم میکند انسان به حکم انسان و عبد بودنش، باید از خداوند متعال اطاعت کند، باید دستورات او را نصبالعین خود قرار دهد، قرآن کریم هم میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[ذاریات/56] من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.» این آیه به صراحت بیان میکند که هدف از خلقت انسان و رشد و تعالی او تنها در سایه بندگی و عبادت خداوند حاصل میشود، به همین دلیل انسانی که دستورات خدا را رعایت نکند، ولو عالیترین فضایل اخلاقی را داشته باشد، باز خود را ضایع کرده و به رشد و تعالی نرسیده است.
این دستورات برای خدا سودی ندارد، بلکه تمام سود و زیان آن به انسان برمیگردد، درست مانند بیماری که به طبیب مراجعه میکند و پزشک به او میگوید بیماری تو حاد شده و باید این غذاها را نخوری و این داروها را مصرف کنی. حال سؤال این است که آیا رعایت دستورات سودی برای پزشک دارد؟ آیا اگر بیمار به دستورات پزشک عمل نکند و همه مواردی را که پزشک گفته است انجام نده و برایت ضرر دارد مرتکب شود، آیا ضرری به دکتر میزند؟
بدون شک رعایت دستورات پزشک و یا رعایت نکردن آنها سود و ضررش به خود شخص میرسد، اینجا نیز همین است، اعتقاد نداشتن به خداوند متعال و روز قیامت و عدم رعایت دستورات الهی، تنها ضررش به خود شخص میرسد و هیچ سود و زیانی برای خدا ندارد، ضررش هم این است که روح او بیمار شده و تنها راه معالجه او آتش جهنم است.
بنابراین انسان موجودی عاقل، صاحب عقل و درایت است، باید با عقل خود تحقیق کند و اعتقادات درست و دین درست را پیدا کرده و به آنها در زندگی عمل کند و نباید تنها به فضایل اخلاقی اکتفا کند و البته فضایل اخلاقی نیز بدون پشتوانهای محکم و قوی انجام نمیشوند.
منبع: تسنیم
===============
پینوشت:
[1]. لطفا به این مطالب مراجعه شود:
1. https://btid.org/fa/news/141430
2. https://btid.org/fa/news/154358
3. https://btid.org/fa/news/141020
4. https://btid.org/fa/news/141015
افزودن دیدگاه جدید