امر به معروف قوه قهریه نمیخواهد/جوان تارزنی که با یک جمله، استاد حوزه شد
حجتالاسلام میثم علیپناه، سخنران مذهبی در فصل پنجم برنامه هلال، با موضوع «امر به معروف و نهی از منکر» به سخنرانی میپردازد که در قسمت بیست و چهارم با اشاره به اینکه کلمه انسان در قرآن بارها تکرار شده است و سورهای نیز به همین عنوان یا دهر وجود دارد، اظهار داشت: مفسرین برای این واژه تعابیر بسیاری در نظر گرفتهاند که یکی از آنها این است: انسان از ماده نسیه اخذ شده است و به معنی موجودی فراموشکار است. گاهی ما در مجلسی حضور پیدا میکنیم و فرد صاحبنفسی ما را موعظه میکند و تصمیم میگیریم دیگر گناه نکنیم، اما به این دلیل که اهل نسیان و فراموشی هستیم، با دور شدن از آن فضا، مواعظ فراموش میشود و یادمان میرود توبه کردیم و چه تصمیماتی داشتیم.
وی با اشاره به اینکه براساس روایات بهترین عاملی که میتواند این فراموشی را از بین ببرد و انسان را متنبه و متوجه کند، موعظه است که همان امر به معروف و نهی از منکر است، تصریح کرد: ما تصور میکنیم موعظه تنها برای منبریها و امر به معروف و نهی از منکر نیز تنها مختص نیروهای انتظامی با چوب و قهر است؛ در حالی که موعظه در منبریها و طلبهها منحصر نیست و امر به معروف و نهی از منکر نیز نیازمند قوه قهریه نیست. ما باید گاهی همدیگر را از باب خیرخواهی موعظه کنیم.
علیپناه با بیان اینکه من هم که خود را واعظ میدانم، نیاز به موعظه، تذکر و تلنگر دارم زیرا این حالت نسیان با تذکر از بین میرود، گفت: فردی در مجلس امام حسین(ع) در حال سینه زدن بود؛ در حالی که زنجیر طلا هم در گردنش برق میزد. یک مدل میتوان سراغ او رفت و گفت مجلس امام حسین و این حرفا؟! مگر منسوب به امام حسین نیستی اینکارها چیست؟ نسبت به سیدالشهدا احترام نگه دار. این یک مدل است و یکی هم روش آن عالم است که آهسته در گوش آن فرد گفت: با همان دست که برای امام حسین(ع) سینه میزنی، این زنجیر طلا را باز کن. یک موعظه میتواند انسان را بیدار کند و این امر به معروف و نهی از منکر است که معجزه میکند.
این سخنران مذهبی گفت: امیرالمومنین(ع) نامهای به امام مجتبی(ع) دارد که در آن میفرماید: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ؛ دلت را با موعظه زنده نگهدار» کاری کن همواره در مسیر مواجهه با مواعظ باشی. بهترین ثمره موعظه، تنبه است و انسان را از خواب بیدار میکند.
وی افزود: جوانی به نام جهانگیرخان قشقایی در اصفهان بود که پسر یکی از روسای ایل قشقایی بود. پدرش پولدار و ثروتمند بود. او از زمانی که چشم باز کرده بود همه چیز را فراهم دیده بود. گاهی ثروت بادآورده فراوان، غفلت ایجاد میکند. او غرق گناه بود و کاری هم با خدا و پیغمبر نداشت. او تاری داشت که گاهی با آن مینواخت و با خود خوش بود تا نخ تارش پاره شد. در اصفهان، دنبال جایی گشت تا آن را تعمیر کند که به حجره یک پینهدوز یا کفاش رسید. از او سوال کرد تار من پاره شده است؛ جایی سراغ داری تارم را بند بزنم؟ پینهدوز که اهل معنا بود، نگاهی کرد و گفت: جوان تار دلت را به رشته محبت خدا بند بزن. عمر و جوانیات در حال از دست رفتن است، فرصت را از دست میدهی.
علیپناه ادامه داد: همین یک جمله در این فرد معجزه کرد و دست از تمام اعمال و گناهانش کشید. گذرش به حوزه علمیه افتاد، استاد شد و بعد هم مجتهد شد. یکی از دست پروردههای او آیتالله العظمی بروجردی بوده است. گاهی اوقات یک موعظه، امر به معروف و نصیحت دلسوازن، بیغرض و از سر محبت چه برکاتی میتواند داشته باشد.
منبع: فارس
افزودن دیدگاه جدید