شعرخوانی شاعران برای امام رضا(ع)
همزمان با ایام ولادت حضرت شمس الشموس، سلطان توس، امام رضا (ع)، به همت کانون شعر و ادب خدمت رضوی استان تهران و دانشگاه آزاد اسلامی شب شعر «سلطان رئوف» به صورت مجازی برگزار شد و تنی چند از شاعران خادمیار به شعرخوانی پرداختند.
در این برنامه شاعرانی چون: عبدالرحیم سعیدی راد، طاهره فهیمی، زهرا غفاری، معصومه نوری، سمانه رحیمی، هدایت اله رحمتی و ... به شعرخوانی پرداختند و در پایان ریوندی مولودی خوانی کرد.
در ادامه برخی از اشعار خوانده شده منتشر میشود:
من آن آهوی حیرانم
که در کویت، خرامانم
ز شوق دیدنت هر دم
زنم پر پر، رضا جانم
در این دریای مواجم
که از هر سو، بلا خیزد
تویی کشتی، تویی ساحل
تویی نوحم، رضا جانم
دلم خواهد، شوم دانه
برای آن کبوترهای دیوانه
که گرد گنبدت
پر میزنند پر، همچو پروانه
چنان مهری به تو دارم
درون این دل و سینه
به محض دیدنت
اشکم شود جاری، ز هر دیده
ز لطف بیکرانت
من شدم خادم، در این خانه
تو را جان جوادت، یاریم بنما
در این دنیای ویرانه
شهلا رضائی
«دو خورشید آسمان ایران»
دل نگر غرق عشق شد یکسر
مست از عشق هشتمین اختر
محو مهر «کریمه» آن خواهر
دل زند پر ز عشق هر دم پر
گه رود سوی مشهد سرور
گاه تا قم برای آن دلبر
دارم از لطف حضرت داور
عشق معصومه و رضا بر سر
مست عشق دو نازدانه شدم
از سر عشق جاودانه شدم
در گب و گفت صادقانه شدم
صاحب فکر شاعرانه شدم
غرق در شور صد ترانه شدم
وز همین عشق من شدم بر تر
دارم از لطف حضرت داور
عشق معصومه و رضا بر سر
خانه دل ز نورشان روشن
باغ جان سبز تر ز هر گلشن
هر یک آرام روح و جان و تن
لطف فرخنده بر تو و بر من
لطف خلاق ، حضرت ذوالمن
عاشقانه به این دو گل بنگر
دارم از لطف حضرت داور
عشق معصومه و رضا بر سر
لب گشایم به مدح دو خورشید
دو بشارت ، دو مژده و دو نوید
روشنی بخش روزگار سپید
جاودانه به سینهها ، جاوید
باب حاجات مردم نومید
دست بخشایش خدا ، یکسر
دارم از لطف حضرت داور
عشق معصومه و رضا بر سر
دل بی کینه دارم از این عشق
سوء پیشینه دارم از این عشق
مهر دیرینه دارم از این عشق
شور در سینه دارم از این عشق
بخت زرینه دارم از این عشق
رشک عالم منم ، مرا بنگر
دارم از لطف حضرت داور
عشق معصومه و رضا بر سر
رحیم شکوری (رشک)
به شوق مىنگرم باز ماه کامل را
ضریح نور شما رد نکرده غافل را
شب تولد هستى ست، عاشقى مىگفت
کبوترانه بیاور در این حرم دل را
بیا و حاجت دل را به این و آن مسپار
نگاه لطف رضا، حل کند مسائل را
گدا همیشه گدا باز هم گدا آمد
همین که گوشه چشمى کنى تو...سائل را
دواى درد طبیبان عالمى با توست
مریض آمده آقا...شفاى عاجل را!
گلاب این حرم از کوچه باغ رضوان است
نسیم ذکر تو مدهوش کرده عاقل را
تمام عمر سر از سجده بر نمىدارد
کبوتر حرم از شوق...نور واصل را
محمد مهدى عبدالهی
چند شعرک رضوی
ابری از یاکریم رد میشود
دعای زائری
به اجابت رسیده است
زائری گندم میپاشد
کبوتران شاعر میشوند
دعبلی بال میگیرد
ماه
دعبلی عاشق است
که هر شب
در هیات شعری
خود را مینماید
کبوتر خیالم
شعر سپیدی ست
که در نبض عاشقانت
جریان دارد
مشهد
پنجرهای ست
رو به گنبد مینایی ات
و تمام من
در چشمهایم خلاصه شده است
هر مصرعی که مینویسم
کبوتری بال میگیرد
از سکوت شعرهایم
تا فریاد نقارههای آسمانیات
همیشه
ابرهایی بی قرار
تمام خویش را میبارند
کنار پنجره فولادت
نه! دل نمیکنم
از نگاه گرم کبوتری
که قلب نازکش را
وقف مهربانی تو کرده است
عبدالرحیم سعیدی راد
تا گنبد طلائی تو قلب مشهد است
عشقت در عالم ای همه خوبی ! سرآمد است
شمس و الشموس قبله حاجات مؤمنان
نام تو در سراسر ایران زبانزد است
صحن و سرای امن تو آنجا که گام دل
همواره بین رفتن و ماندن مردد است
قلبی که درد دارد غم و میچکد از آن
در خود فرو نشسته و احوال او بد است
با یک جهان امید و دلی غرق التماس
از هر طرف به سمت خراسانت آمد است
شهر کبوتران سفر کرده با امید
شهری که مرز عشق چو افسانه بی حد است
هر زائری که سمت حرم می دود چنان
آهو که سویتان ز خطر میگریزد است
امروز روز رویش خورشید دیگری
از چشمه سار نور علی نور سرمد است
نقارهها ! دوباره جهان را خبر کنید
میلاد هشتمین گل گلزار احمد است
سمانه رحیمی
جهان ِ غمزده این روزها پریشان است
جهان ، که یکسره درگیر خشمِ طوفان است
در این کشاکشِ نامهربان هستی و مرگ
به هر بهانه دلم راهی خراسان است
همیشه دلخوش صحن و سرای قدسی اوست
هر آنکه از شب اندوه خود گریزان است
دلِ شکسته به نامش دخیل میبندد
دلی که معتکف و روضه خوان رضوان است
طبابت دلِ در خون نشسته غمگین
برای شاه خراسان همیشه آسان است
اگر چه مُضطر و عزلت نشین خانه شدیم
اگر چه دیده جانهای خسته گریان است
همین که از کرمش بال و پر بگیرد دل
به یک اشاره مقیم رواق و ایوان است
بایست رو به خراسان ، سلام کن از دور
برای پر زدنت آسمان فراوان است
بگیر دست دلت را ببر به سمت حرم
کویر چشم تو در انتظار باران است
سمانه رحیمی
برگشتهام امروز که مهمان تو باشم
تا ریزه خور سفره احسان تو باشم
ژمردهام و باز بباران به من از عشق
تا غنچه خندان گلستان تو باشم
ای پنجره باغ اجابت ! چه لذیذ است
هر لحظه و هر روز غزلخوان تو باشم
امروز چه سرمستم و امروز چه شادم
تا واله جادوی دو چشمان تو باشم
بگذار بگویند که کافر شدهام من
وقتی که قرار است مسلمان تو باشم
بگذار کبوتر شوم و جلد تو گردم
تا آنکه پناهنده به ایوان تو باشم
تا باز نوازش کنی ام از سر اکرام
ای کاش که آهوی بیابان تو باشم
هر لحظه تو از آن منی ای همه رحمت
ای کاش که هر لحظه من از آن تو باشم
هرچند کویر است دلم از سر لطفت
ای کاش که مستوجب باران تو تو باشم
جبریل شب و روز ثناگوی دو چشمت
در شوق شدم تا که ثناخوان تو باشم
ای آیه هشتم ! چه قدر آینه داری
ای کاش دمی آینه گردان تو باشم
ای کوثر هشتم ! چه قدر پاک و زلالی
ای کاش که سیراب ز دستان تو باشم
ای مزرعه هشتم سرسبز خداوند
ای کاش غباری ز بیابان تو باشم
سید حبیب حبیب پور
تو ای امام رئوف ای رضا و ثامن دین
تویی به طوس قرار و پناه اهل یقین
به ماه ذیقعده و یازده از این ایام
ولادت تو مسجّل شده بهشت برین
به پشت پنجره فولاد همه رضا گویان
وزیده عطر زیارت برای اهل زمین
زمین و اهل سماء و ملائک و افلاک
به لب نوای رضا یا رضا و فیض عظیم
کبوتر دل من روی گنبد آقاست
نظاره میکند آن روضه غریب کریم
ز روضههای قدیم و عنایت شه طوس
همان که ضامن آهو شده ز چشم حزین
جمال محمدی
منبع: فارس
افزودن دیدگاه جدید